برترینها: فرم گزارش جواد خیابانی و جملات قصار او چیزی نیست که بر فوتبالدوستان پوشیده باشد، البته به لطف فضای مجازی و به خصوص اینستاگرام، آنهایی هم که فوتبال نمیبینند با جملات او آشنا هستند. تا به حال غالب انتقادات به او در فضای طنز مطرح شده و کمتر دیدهایم که انتقادی جدی به کار او وارد شود. اما حالا مجتبی هاشمی، مجری پادکست 360 از زاویهای متفاوت، منتقد خیابانی شده. این ویدئو را ببینید:
اما همین مثالهای ساده هم همان کارکرد جواد خیابانی را در زندگی شهروندی ما دارد. همانی فشمی که به زعم او به مثابه سفر پذیرفته شده مگر چه محتوای دلربایی دارد؟ نکند منظورتان همان رستورانهای گرانفروش بین راهیست؟ اینکه مسیری یک ساعته طی شود تا با دید زدن رستورانهای گرانقیمت، حسرت به دل بنشیند هم سفر محسوب میشود؟ آیا نداشتن زیبایی هم مولفه یک تفرجگاه به حساب میآید؟ شاید اشتباه کنیم. ما به شکنجهگاهِ خود میرویم و دست خالی بازمیگردیم و با خریدن حسرتها به خود حس تعویض آب و هوا نیز میدهیم!
همین پراید هم قصه مشابهی دارد. بیایید راحت باشیم. پراید، جواد خیابانیِ خودروهاست! یک خودروی فاقد امنیت و استانداردهای لازم در مملکت ما بیش از اندازه مصرفکننده دارد و به عنوان یک محصول، چرخهایش زیر پای چند میلیون نفر از آدمهای این سرزمین میچرخد. به پراید ارابه مرگ هم میگویند. خودرویی که انگار سلامتی سرنشینانش اولویتی ندارد و قصد جان آدمی را میکند. آن هم انگار ابزاریست برای آزار ما ایرانیها!
مورد بعدی، دلار است. اسکناسی که حالا 900هزار ریال ایرانی ارزش دارد! دلاری که در یک جامعه نه سعادتمند بلکه فقط کمی نرمال هم هزار تومان برایش زیاد است اما خب باز هم انگار برای آزار ما از چیزی فروگذار نکردهاند و جیبهایمان را با افزودن صفرهایش هر روز خالیتر از قبل میکنند. دوست داشته باشیم یا نه، دلار هم همگام جواد خیابانی طی این سالها با اعصاب و روان ما ایرانیها کم بازی نکرده. ولی خب او هم بدون مانع راه خود را ادامه میدهد!
و اما فقر آنچنان زیاد شده که کافیست فقط ده دقیقه در خیابان قدم بزنید تا متوجه شوید چه اتفاق سهمگینی در جامعه تکثیر شده. در واقع هر کدام از موارد قبلی با وجود روی اعصاب بودنشان دستکم یک کارکرد نسبی دارند اما به فقر نمیتوان هیچ کارکردی را نسبت داد. فقر کمرشکن و ویرانکننده است. فقر گسترده شده و بیترمز حرکت میکند و همانند جواد خیابانی که همچنان در حال تاخت و تاز در صداوسیماست، کسی تلاشی برای توقفش نمیکند.
متین دو حنجره هم انصافا مثال قابل تاملی بود. همان خوانندهای که با دو صدای مختلفی که از حنجرهاش تراوش میشد روی گوشهای شنوندگان ویراژ میداد و به واسطه همین سالهای سال سوژه کاربران مجازی میشد. البته که این رفتار از متین دو حنجره در فضای حرفهای موسیقی هیچ وقت پذیرفته نشد و خودش هم قانع نشد که با این قسم خلاقیتها به جایی نمیرسد. در واقع او هم مثل جواد خیابانی طی تمام این سالها تلاش به تکرار یک رویه اشتباه داشت و با وجود دیدن انتقادات دست از رفتار اشتباه خود نکشید.
همه اینها را گفتیم تا به قسمت آخر حرفهای مجتبی هاشمی برسیم. به این نقطه که شاید عمدی در همه این اتفاقات باشد. شاید عدهای از قصد با روح و روان مردم بازی میکنند و از این رویه به شدت راضیاند. او راست میگوید، مگر میشود کسی از بد بودن گزارش خیابانی آگاه نباشد؟ باورش برای ما کمی سخت است! بسطِ این قضیه به سایر اتفاقات نیز ما را به همین فرمول ساده رسانده. در واقع خیلی از نقاط زندگی ما به سندروم "خیابانیسم" دچار شده. در هر نقطهای یک مولفه آزاردهنده کاشته شده تا ما حرص بخوریم و از حرص خوردن ما لذت ببرند. البته که این هم همان ماجرای چرخ گردون و مراد ماست که بعید است اینگونه بماند.