امام جعفرصادق(علیهالسلام)می فرمایند:مرگ برای مؤمن همانند خوشبوترین رایحهای است که به مشام او میرسد. بوی عطرآگین آن را استشمام میکند و (برای همیشه) از هر گونه درد و محنت آسوده میگردد.این روایت زیبنده ترین روایت برای (مرحوم ) مهندس محمود فرشیدی فارغ از هر گونه مسئولیت اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و کلا دنیوی است .
مهندس فرشیدی مصداق یک مومن دوست داشتنی و عالم و آگاه به زمانه خود بود و این شناخت و تحلیل، مربوط به دیروز و امروز نیست.
از سال ۶۷ که توفیق خدمتگزاری در کنار ایشان داشتم تا به امروز که خبر فوت او وجودم را آزرد مصداق مومن دوست داشتنی است که نمیتوان اخلاص و صداقتش را نادیده گرفت و هر لحظه برایش طلب آمرزش و سعادت آخروی نداشت.
سال ۶۷ که وارد روزنامه رسالت شدم اولین ملاقاتم با آقای فرشیدی بود، فرد شاداب و خنده رو و مومنی که بدون استثنا هنگام اذان، وضو و نمازش ترک نمی شد.
دبیر فرهنگی روزنامه رسالت بود وهمانند سایر بزرگوارانی که از دولت جدا شده بودند به فعالیت روزنامه نگاری روی آورده بودند.
روزنامه رسالت تا آنموقع درباره سینما ، تلویزیون و تاتر صفحه مستقل نداشت . من که جوانی بیست و پنج ساله بودم و تازه از آموزش برنامه سازی تلویزیونی حوزه هنر و اندیشه فارغ شده بودم به پیشنهاد ایشان تشویق شدم صفحه هنری راه بیاندازم ،چند روزی با هم صحبت کردیم و وقتی مطمئن شدند که فرد مورد نظرشون هستم موقعیت را در اختیارم قرار دادند.
مهندس فرشیدی ضمن انکه بسیار مومن ، نجیب و مخلص بود بسیار مطلع و آگاه از مسائل فرهنگی بود، تقریباً هر روز در جلسات تحریریه همراه با دوستان دیگر از جمله جناب مرتضی نبوی جناب کاظم انبارویی جناب محمد سرافراز و یا جناب بیژن مقدم درباره مسائل روز جامعه به خصوص درباره مسائل فرهنگی هنری بحث و تبادل نظر میکردیم و وقتی نوبت ایشان می شد که درباره وضعیت فرهنگی بنویسند با دقت و ظرافت و با عدالت و انصاف و با خطی خوش قلم می زد.
خدا را گواه میگیرم تا زمانی که ایشان دبیر فرهنگی بود و من مسئول صفحه سینمایی، نظرات علمی و تخصصی ایشان به خصوص از زاویه اندیشه اسلامی و مذهبی راهگشا و کارساز بود و صد البته در مسایل هنری بخصوص حوزه فیلم و تاتر تابع نظر تخصصی بودند و اعتماد می کرد.
در آن مدت کسی را ندیدم که احساس کند از سوی ایشان آزار و بی احترامی دیده و یا کلام ناپسندی بیان کرده باشد، همیشه بچههای روزنامه رسالت نگاه دوست داشتنی به ایشان داشتندو به همین دلیل، معمولاً در نماز جماعات به ایشان اقتدا میکردند.
سالها بعد که از روزنامه رسالت جدا شدم همدلی و ارتباط صمیمانه و بهتر بگویم عاشقانه ام با ایشان ادامه پیدا کرد، چه در آن مدت که وزیر اموزش و پرورش بودند و چه در آن سالهایی که مخلصانه خدمتگزار جشن های ولادت حضرت رضا (ع) بودند و حتی تا پایان عمر شریفشان این خدمتگزاری ادامه داشت .
روزی که متوجه شدم ایشان مبتلا به سرطان شده اند به ملاقاتشان رفتم وعلیرغم بیماری سخت با شوخ طبعی جویای احوال خود و خانواده ام می شدند. روحشان با اولیای خدا محشور باشد به خانواده محترم داغدارشون همچنین به دوستانم در روزنامه رسالت و علاقهمندان به ایشان تسلیت عرض میکنم.