پیش از آنکه به زندگی و مقاومت عبدالقادر بپردازیم، مروری کوتاه بر وضعیت الجزایر در آن سالها ضروری است. در اوایل قرن نوزدهم میلادی، امپراتوری عثمانی رو به ضعف گذاشته بود و با وجود آنکه الجزایر در زمرۀ ایالات تحت قیمومت عثمانیان بود، عملاً از مرکز قدرت استانبول فاصله گرفته بود و ساختاری نیمهمستقل داشت. در عین حال، اروپا و بهویژه فرانسه به دنبال گسترش نفوذ و دستیابی به بازارهای نوین و منابع طبیعی جدید بود.
در سال ۱۸۳۰ میلادی، فرانسه به بهانههای سیاسی و اقتصادی، نیروهای نظامی خود را به الجزایر اعزام کرد و بندر الجزیره (پایتخت کنونی) را تسخیر نمود. این آغازگر روندی از استعمارگری بود که در نهایت به سیطرۀ عمیق فرانسه بر بخش بزرگی از شمال آفریقا انجامید. اما در همین بستر بود که شخصیتهایی، چون عبدالقادر الجزایری بهعنوان نماد مقاومت مردمی قد برافراشتند.
خاندان و دوران جوانی عبدالقادر
عبدالقادر بن محیالدین بن مصطفی الحسینی، مشهور به عبدالقادر الجزایری، در سال ۱۸۰۸ میلادی (برابر با ۱۲۲۳ قمری) در نزدیکی شهر «معسکر» در غرب الجزایر زاده شد. خانوادهاش بهلحاظ نسب، خود را منتسب به اهلبیت پیامبر اسلام میدانستند و از احترام ویژهای در جامعۀ محلی برخوردار بودند. پدرش محیالدین روحانی و شیخ یکی از طریقتهای صوفیانه بود. این پیشینۀ خانوادگی، بُعد عرفانی و معنویِ شخصیت عبدالقادر را شکل داد.
او از دوران کودکی، تحت تعلیم دقیق پدر، مبانی علوم دینی، فقه، تفسیر قرآن و ادب عربی را آموخت. علاوه بر این، تحصیلات عرفانی و اخلاقی نیز سهم قابلتوجهی در تربیتش ایفا کرد. آنطور که روایت کردهاند، عبدالقادر هوش سرشاری داشت و در نوجوانی، توانسته بود درک عمیقی از متون کلاسیک اسلامی و عربی پیدا کند. ویژگیهای شخصیتی نظیر وقار، فروتنی و شجاعت در کنار دانش دینی، زمینهساز پذیرش او از سوی عموم مردم شد.
آغاز ماموریت تاریخی: رهبر مقاومت در برابر فرانسه
با اشغال الجزیره در سال ۱۸۳۰ میلادی، اوضاع سیاسی و اجتماعی آشوبزده شد. پس از عقبنشینی نیروهای عثمانی، قبایل و طریقتهای مختلف الجزایری ناچار بودند در برابر ارتش متجاوز فرانسوی یا دست به مقاومت بزنند یا تن به تسلیم دهند. پدر عبدالقادر، به خاطر نفوذ معنوی که در میان قبایل منطقه داشت، تلاش کرد مردم را متحد کند. اما وی خیلی زود مشاهده کرد که نیازمند چهرهای تازهنفس و پرجذبه برای متحد ساختن قبایل است.
در سال ۱۸۳۲، رهبران قبایل مناطق غربی الجزایر گرد هم آمدند و طی آیینی باشکوه، عبدالقادر الجزایری بیستوچند ساله را به عنوان «امیر» برگزیدند. این رخداد، سرآغاز نقشآفرینی عبدالقادر بهمثابه رهبر نظامی و معنوی در سالهای آتی شد. جوانیِ او در ابتدا، برخی را مردد کرده بود، اما به زودی با تدابیر جنگی، خلوص دینی و شخصیت مقتدرش، توانست اعتماد عمومی را جلب کند.
ساختار سیاسی و نظامیِ تحت رهبری عبدالقادر
از سال ۱۸۳۲ میلادی به بعد، عبدالقادر دست به سازماندهی حکومتی زد که در تاریخ الجزایرِ آن دوره بیسابقه بود. او موفق شد قبایل پراکنده و گاه متخاصم را به یکدیگر نزدیک کند و نظم نوینی مبتنی بر آموزههای اسلامی و همبستگی قومی ایجاد نماید. برای این منظور:
تشکیل شورای مشورتی: عبدالقادر، شورای «اهل حل و عقد» را ایجاد کرد تا بهعنوان سازوکاری برای اتخاذ تصمیمهای کلان حکومتی و نظامی عمل کند. در این شورا، بزرگان قبایل و علمای برجسته حضور داشتند.
سازماندهی قوای نظامی: او واحدهای نظامی منظم با فرماندهانی مشخص ایجاد کرد که همگی تابع فرمان امیر بودند. این انضباط نظامی، در کنار شناخت دقیق از جغرافیا، سبب میشد مجاهدان الجزایری در برابر ارتش تا بن دندان مسلح فرانسه، مدتها دوام بیاورند.
تعیین مرکز فرماندهی: عبدالقادر برای پشتیبانی از عملیات نظامی و اداری، پایتختی موقت تعیین کرد که گاه تغییر مییافت و بیشتر در مناطق کوهستانی یا دشوارگذر قرار داشت تا دسترسی فرانسویها را دشوار کند.
با وجود محدودیتهای فراوان در منابع و اسلحه، این ساختار به مقاومت الجزایریها انسجام میبخشید و مانع از سقوط سریع آنان در برابر ارتش استعمارگر میشد.
نبردهای سرنوشتساز و تاکتیکهای عبدالقادر
اگر بخواهیم بخشی از شهرت عبدالقادر الجزایری را در مقام فرمانده نظامی درک کنیم، باید به نحوۀ رویارویی او با ارتش مجهز فرانسه بپردازیم. در حقیقت، او از شیوههای کلاسیک جنگهای چریکی و استفاده از جغرافیای بومی برای غافلگیری دشمن بهره میبرد. از مهمترین نبردهای او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
نبرد مکنا: در ۱۸۳۴ میلادی، نیروهای عبدالقادر در نزدیکی شهر مکنا طی درگیریهای شدید، توانستند ضربۀ قابلتوجهی به یگانهای پیشرو فرانسوی وارد کنند و پیشروی آنان را متوقف کنند.
محاصره غلیزان: این محاصره نشان داد که قبایل متحدشده تا چه حد توانایی مهار راههای تدارکاتی دشمن را دارند و میتوانند ابتکار عمل را در دست بگیرند.
اتخاذ استراتژی چریکی: امیر الجزایری، در عین اینکه گهگاه در میدانهای باز هم وارد نبرد میشد، به تاکتیک چریکی (زد و خوردهای سریع، حملههای ناگهانی و بازگشت به مواضع کوهستانی) اتکا داشت. همین امر موجب شد تا ارتش فرانسه، علیرغم برخورداری از توپخانه سنگین و نیروی انسانی فراوان، نتواند بهسرعت او را شکست دهد.
افزون بر این، شماری از افسران فرانسوی در گزارشهایشان اعتراف میکردند که عبدالقادر با وجود کمبود امکانات، نهتنها شجاعانه میجنگد بلکه توانست به کمک سازماندهی نظامیِ نسبی، هراسی جدی در دل استعمارگران بیفکند.
پیماننامههای موقت صلح و زیر پا گذاشتن آنها
در تاریخ ارتباط میان عبدالقادر و فرانسه، چندین پیمان صلح موقت بسته شد که معروفترین آنها «پیمان تافنا» در سال ۱۸۳۷ میلادی بود. به موجب این پیمان، فرانسه حاکمیت امیر را در یک منطقۀ وسیع از غرب الجزایر به رسمیت شناخت و در عوض، عبدالقادر پذیرفت دشمنی نظامی را موقتاً کنار بگذارد. در این فاصله، او فرصت یافت برای بازسازی قوا و ساخت زیربناهای حکومتی، نفسی تازه کند.
بااینحال، این صلحها هیچگاه پایدار نبودند. طرف فرانسوی، بهدلایل راهبردی و سیاسی، وقتی مناسب میدید، مفاد پیمان را نادیده میگرفت و حملات تازهای را آغاز میکرد. از سوی دیگر، رقیبان سیاسی و داخلی امیر نیز گاه با فرانسویها همدست میشدند. در نهایت، نقض مکرر این معاهدات از سوی فرانسه، عبدالقادر را بار دیگر به جنگ ناگزیر میکشاند. این دوره، برای مردم الجزایر سرشار از بلاتکلیفی و ناپایداری بود: گویی میان دوگانۀ «صلحی ناپایدار» و «جنگی مخرب» مدام در رفت و آمد بودند.
سقوط سنگرهای مقاومتی و تسلیم ناگزیر
هرچند مقاومت عبدالقادر دستکم به مدت پانزده سال ضربات پیدرپی به ارتش فرانسه وارد کرد، نهایتاً غلبۀ فناوری نظامی، منابع مالی و نیروهای انبوه دشمن، کار را بر او دشوار کرد. از سال ۱۸۴۱ میلادی به بعد، فرانسویها با تغییر رویکرد و استخدام فرماندهان جدید و همچنین بهرهگیری از سیاستهای «زمین سوخته»، توانستند مناطقی از الجزایر را یکی پس از دیگری به کنترل درآورند.
بیشتر بخوانید: انور سادات؛ رهبر جنجالی مصر، از جنگ تا صلح و سرنوشتی تراژیک
«سیاست زمین سوخته» متضمن تخریب روستاها، سوزاندن مزارع و کوچاندن اجباری اهالی بود تا پشتیبانی مردم محلی از نیروهای عبدالقادر دشوار گردد. به تدریج، اعضای شورا و فرماندهان عالیرتبۀ او یا کشته شدند یا ناگزیر از تسلیم و گاه خیانت گشتند. در نهایت، او در سال ۱۸۴۷ میلادی، پس از سالها جنگ و گریز، بهصورت رسمی تسلیم شد؛ هرچند این تسلیم نیز با حفظ شأن و حرمتش از سوی فرانسویها همراه بود. چراکه آوازۀ شجاعت و دیانت او، حتی در میان دشمنان هم پذیرفتنی بود.
تبعید به فرانسه و سپس سوریه
پس از تسلیم، فرانسویها در ابتدا متعهد شدند عبدالقادر را به سرزمینی اسلامی تبعید کنند، اما برخلاف وعده، او را تا چند سال در فرانسه نگاه داشتند. عبدالقادر در بند، جایگاه والایی نزد شماری از نخبگان و روحانیان فرانسه پیدا کرد؛ چرا که در مناظرهها و نشستهای محدودش، از موضع خردمندانه و صلحطلبانه سخن میگفت و حتی اسلام و مسیحیت را در اصولی بنیادین همچون عدالت و اخلاق، نزدیک میدانست.
در نهایت، در سال ۱۸۵۲ میلادی، به او اجازه دادند به ترکیه عثمانی برود. اما پس از مدتی، او راهی دمشق (شام) شد و باقی عمر خود را در آنجا سپری کرد. این دوره از زندگی عبدالقادر، فصل تازهای از اندیشه و فعالیت معنوی اوست. در دمشق، به آموزش و تصنیف کتب در حوزههای عرفان و اخلاق اسلامی پرداخت. شخصیت معنویاش بهحدی مورد احترام بود که وقتی در سال ۱۸۶۰ میلادی درگیریهای خونین بین مسلمانان و مسیحیان شام درگرفت، خودش برای حمایت از مسیحیان مظلوم وارد عمل شد و جان بسیاری از آنها را نجات داد. این اقدام سبب تحسین جهانی و دریافت نشانها و تقدیرنامههای متعدد از جانب دولتهای اروپایی و حتی دولت آمریکا شد.
عبدالقادر: نماد تعامل عرفانی و حماسه سیاسی
یکی از ابعاد جذاب شخصیت عبدالقادر الجزایری، ترکیب شگفتانگیز دو نقش است: رهبری سیاسی-نظامی و استادی معنوی با گرایشهای صوفیانه. او که تربیتی عرفانی داشت، در عین حال، مبارزی مسلح علیه استعمار بود. این تلفیق، باعث جذابیت دوچندانش در تاریخ شمال آفریقا شده است.
در حوزه عرفان و اندیشه، سخنان او سرشار از دعوت به فضایل اخلاقی، محبت، عدل و توکل بود. کتابهایی به وی منسوب است که بیشتر در حوزه تفسیر و اندیشههای عرفانی سامان یافته و بر پایه اهمیت «اخلاق» و «وحدت امت اسلامی» تأکید دارد. بااینحال، همین عارف، سالها جنگ و نبردی بیامان را رهبری کرد. هنگامی که به سلاح دست میبُرد، قاطعیت و تدبیری نشان میداد که حتی دشمنان او را تحسین میکردند.
میراث عبدالقادر و تاثیرش در تاریخ الجزایر
نخستین تاثیری که از عبدالقادر الجزایری در حافظۀ جمعی برجای ماند، الگوی «وحدت ملی» بود. پیش از او، در الجزایر روابط قبیلهای بر هر نوع همبستگی فراگیر مقدم بود. اما او نشان داد که با تکیۀ بر هویت اسلامی و بهرهگیری از شخصیتهای مورد احترام مردم، میتوان قبایل متفرق را زیر یک پرچم گرد آورد و مدتها در برابر ارتش فرادستِ استعمار مقاومت کرد. او همچنین سنگبنای یک «حکومت» شبهمستقل را در قرن نوزدهم میلادی بنا کرد؛ حکومتی که هرچند کوتاهعمر بود، اما ساختار اداری و نظامیای داشت که بعدها در جنبشهای آزادیبخش سده بیستم میلادی برای الجزایریها الهامبخش شد. بسیاری از مبارزات ضداستعماریِ بعدی (تا زمان شکلگیری جبهۀ آزادیبخش ملی الجزایر در ۱۹۵۴ میلادی) از میراث فکری و نمادین امیر عبدالقادر سود بردند.
سالهای پایانی: مقام معنوی در غربت
عبدالقادر الجزایری تا پایان عمر در دمشق ماند. او در سال ۱۸۸۳ میلادی درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. اما چند دهه بعد، دولت مستقل الجزایر، پیکر او را به زادگاهش منتقل و در مزار باشکوهی در شهر الجزیره دفن کرد. این انتقال پیکر، نمادی از بازگشت قهرمان ملی به خاک وطن بود؛ وطنی که تا پایان حیات، قلبش برای آن میتپید.
عبدالقادر در نامهها و دیدارهایی که طی سالهای پایانی زندگیاش داشت، بر نقش اخلاق در سیاست و تعامل بین ملتها تأکید میکرد. برای مردم شام نیز چهرهای دوستداشتنی و حکیم بهشمار میآمد که فارغ از جنبۀ سیاسی، محفل گفتوگوهای عرفانی و مذهبی را گرم میکرد.
عبدالقادر الجزایری را میتوان یکی از مهمترین شخصیتهای اسطورههای تاریخ معاصر شمال آفریقا دانست؛ شخصیتی که در مرز میان سنت و مدرنیته زیست. او در بحبوحۀ تهاجم استعماری، فراتر از مرزهای قبیلهای و قومی، پرچم مقاومت را بلند کرد و الگویی از همبستگی را ساخت که الهامبخش ملتهای تحت استعمار گشت. در عین حال، مشرب عرفانی و اخوت دینیاش، از او چهرهای ساخت که حتّی دشمنان نیز به منش جوانمردانه و انسانیاش اذعان داشتند.
در جایی که شماری دیگر از رهبران ضداستعماری، به خشونتی کور و تعصبی بیمنطق متوسل میشدند، عبدالقادر با رفتارهایی، چون نجات مسیحیان دمشق، از علقههای انسانی و اخلاقی در اوج درگیریها سخن گفت. این پارادوکس «شمشیر و تسامح» در کنار هم، مخاطبان امروزی را شیفته خود میسازد؛ زیرا یادآور وجوه پیچیدۀ بشری است: هم میتوان علیه ظلم جنگید و هم با مظلومانِ هر کیش و آیینی دست یاری داد.
برای ملت الجزایر که سالها زیر یوغ استعمار فرانسه رنج کشید، نام عبدالقادر یادآور نخستین جرقههای هویت ملی است. مقبره باشکوه او در الجزیره، همواره میزبان ارادتمندانی است که از رهگذار زمان آمدهاند تا به قهرمانشان ادای احترام کنند. از سوی دیگر، برای پژوهشگران مسائل منطقه و حتی علاقهمندان به مطالعات پسااستعماری، تحلیل شخصیت و زندگی او گامی پُرارزش است تا دریابند چگونه معنویت و قدرت نظامی در یک جنبش مردمی با هم همسو میشوند.
در نهایت، شاید بتوان گفت اگرچه قرنها از دوران او گذشته، اما پیام عبدالقادر دربابِ عدالت، یکپارچگی و اخلاق در میدان سیاست همچنان زنده است. رهبران سیاسی ــ بهویژه در جوامع اسلامی ــ میتوانند با الگوبرداری از تعادل بینظیر او در امور معنوی و دنیوی، درسهای بسیاری بیاموزند. عبدالقادر الجزایری نمونهای است از اینکه چگونه در دل طوفان استعمار، میتوان با اتکا به ایمان و اتحاد ملی، سالها پایداری کرد و در عین حال، شرافت انسانی را پاس داشت.
اکنون که نام او در ذهن بسیاری کمرنگ شده، بازگویی سرگذشتش در رسانهها، گامی برای به یاد آوردن چهرهای است که در فضای غبارگرفتۀ تاریخ، همچنان میتواند چراغی از الگوی حکمرانی عادلانه و احترام به ارزشهای والای انسانی باشد.
منبع: رویداد 24