سرویس جهان مشرق - محمود الهاشمی مدیر مرکز مطالعات راهبردی الاتحاد در بغداد در گفتگو با مشرق گفت: پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بازتاب ناکارآمدی دولتهای سابق این کشور در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی آمریکایی هاست. همچنین بیانگر به بن بست رسیدن غرب به عنوان یک مجموعه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی است. این نخستین بار است که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی و جهان به اصطلاح تک قطبی، جبهه غرب دچار شکاف و تناقض داخلی می شود. ترامپ واقعیت جدیدی است که اروپایی ها، کانادا و حتی متحدان دور آمریکا را شوکه کرده است.
این کارشناس عرب با اشاره به حضور ترامپ در کاخ سفید و پیامدهای آن بر جهان عرب و بویژه مسئله فلسطین افزود: تنها چیزی که دولت جدید آمریکا متوجه نمی شود این است که درک درستی از مسئله فلسطین ندارد و آنها همواره اشتباهات دولت های گذشته آمریکا را تکرار می کنند، نمی دانند همه کمک های تسلیحاتی، اطلاعاتی و لوجستیکی واشنگتن به رژیم صهیونیستی هیچ کمکی نکرده و بیشتر برای جلب حمایت لابی و ثروتمندان صهیونیست بوده.
وی با بیان اینکه هیچ وقت در تاریخ ما شاهد حملات، کشتار و تخریب علیه منطقهای به اندازه غزه و لبنان نبودیم، گفت: مقاومت همچنان استوار است و روز به روز حمایت افکار عمومی جهانی از مسئله فلسطین و مقاومت بیشتر و بیشتر می شود.

از سوی دیگر طالب الحسنی کارشناس مسائل سیاسی یمنی درباره تلاش های ترامپ برای از بین بردن حقوق مسئله فلسطین از طریق کشورهای عربی در گفتگو با مشرق گفت: بر اساس نتایج نشست اضطراری سران کشورهای عربی که در قاهره پایتخت مصر برگزار شد و از طرح عبدالفتاح السیسی رئیس جمهور مصر برای بازسازی غزه حمایت شد، کشورهای عربی با وجود دشواری دستیابی به آن سقف محدودی برای مقابله با ترامپ و طرح جابجایی دارند.
این کارشناس عرب افزود: کشورهای عربی در دایره ائتلاف با ایالات متحده آمریکا به اهداف تعیین شده توسط دشمن صهیونیستی برای آنچه روز بعد در غزه گفته می شود بسیار نزدیک هستند، به این معنی که کشورهای عربی (مصر، عربستان سعودی و اردن) نمی خواهند جنبش حماس در آینده اداره غزه حضور داشته باشد، اما همه نمیدانند که سازوکار حذف حماس چیست، زیرا حماس و مقاومت، همان فلسطین است. هدف دشمنان مقاومت، حذف سلاح حماس است و در واقع اعراب در پی این هدف هستند، اما در بیانیه پایانی به صورت وارونه به آن اشاره کردند که سلاح های مجاز در غزه سلاح های مشروع هستند.
حماس در مورد ماندن یا نبودن در قدرت انعطاف پذیر است. برای داشتن انعطاف در بازسازی و رفع محاصره، ترجیح نمی دهد که در قدرت بماند، اما از سلاح و رویکرد مقاومتی دست نخواهد کشید.
طالب الحسنی در پایان گفت: کشورهای عربی که در محور آمریکا، اعم از جمهوری خواه یا دموکرات، در بسیاری از پرونده ها در منطقه از جمله رفتار با محور مقاومت، حزب الله، یمن و مقاومت عراق، فکر نمی کنم با آمدن ترامپ تغییرات عمده ای ایجاد شود.

کدام یک از این سناریوها محقق خواهد شد؟
کارشناسان درباره تاثیرات سیاستها و تصمیمات ترامپ بر کشورهای عربی احتمالات زیادی را مطرح کردند. در جهان عرب، صرف نظر از مرزها، میتوان مناطق تحت سلطه استبداد، مناطق تحت سلطه هرج و مرج، مناطقی از هرج و مرج، مناطق تحت حاکمیت دموکراسی با موفقیتهای متفاوت، یا جزیره دموکراسی در کنار قلعههای ظلم، یا مناطقی از هرج و مرج وحشتناک در کنار مناطقی با هرج و مرج وحشتناکتر وجود دارد.
آنچه تاریخ به ما نشان می دهد، این است که آینده به ندرت چیزی را که قدرتهای خارجی برای کشورها می ترسیم کردند، به وجود می آید.

دکتر نوفل الناصری، اقتصاددان و کارشناس مسائل راهبردی مغربی درباره شناخت و درک آینده جهان عرب و سیاست بین الملل در دوره ترامپ گفت: ۱۰ سوال راهبردی که به محورهای حیاتی مانند امنیت ملی، ثبات اقتصادی، توازن اتحادهای بین المللی، مسئله فلسطین و راه حل دو کشوری می پردازد که پاسخ جامع، عاقلانه و روشنگرانه به این پرسش ها کلیدهای اساسی برای درک عمیق تر کمک کند:
۱. چه ملاحظاتی وجود دارد که برخی از سران عرب را وادار می کند تا با وجود پیامدهای سیاست های قبلی ترامپ در مورد مناقشه فلسطین و "اسرائیل"، بازگشت ترامپ را ترجیح دهند؟ چگونه می توان این ترجیح را در یک چشم انداز استراتژیک گسترده تر درک کرد؟
۲. با توجه به انتظارات از بازگشت آمریکا به سیاستهای انزواطلبانه با ترامپ، چه سناریوهایی برای تأثیر این امر بر ثبات خاورمیانه و موقعیت اروپا در این شرایط متغیر وجود دارد، بهویژه که اروپا را رقیب اقتصادی آمریکا میداند؟
۳. اگر ترامپ ائتلاف های منطقه ای خود را با "اسرائیل" تقویت کند، آیا سیاست های آمریکا از حمایت از راه حل دو کشوری دور می شود؟ پیامدهای استراتژیک این امر برای پویایی در منطقه چیست؟
۴. ترامپ چه پرونده های منطقه ای را ممکن است به عنوان کارت فشار در مورد مسائل حساس برای برخی کشورها مطرح کند؟ چگونه جهان عرب میتواند چنین موقعیتهایی را با هوش راهبردی بخواند که تعامل محتاطانه و انعطافپذیری فعال را متعادل میکند؟
۵- روابط ترامپ و کشورهای حاشیه خلیج فارس تا چه اندازه به معادله منافع اقتصادی بستگی دارد و این معادله چگونه می تواند بر ثبات منطقه و سیاست ترامپ در قبال امور داخلی آن کشورها تأثیر بگذارد؟
۶. اگر ناتو شاهد کاهش حمایت ایالات متحده باشد، امنیت اروپا ممکن است با چه خطراتی روبرو شود؟ چگونه کشورهای اروپایی می توانند از خود در برابر تهدیدات احتمالی روسیه محافظت کنند؟
۷. با توجه به انتظارات افزایش تنش بین واشنگتن و بروکسل، اگر آمریکا در دولت ترامپ به سمت معامله با چین گرایش پیدا کند، اروپا چگونه می تواند روابط استراتژیک خود را مدیریت کند؟
۸. اگر واشنگتن از حمایت خود در درگیری با روسیه عقب نشینی کند، اروپا چگونه می تواند راهبرد دفاعی مستقل بسازد و آیا این می تواند وحدت اروپا را تغییر دهد؟
۹. با توجه به نیاز اروپا به ایجاد تعادل بین منافع امنیتی و اقتصادی با چین و ایالات متحده، بروکسل چه گزینه هایی برای تقویت خوداتکایی راهبردی دارد؟
۱۰. اگر آمریکا با بازگشت ترامپ سیاستهای سودجویانه اتخاذ کند، این سیاستها چگونه ممکن است در اقتصاد جهانی به ویژه در کشورهای در حال توسعه منعکس شود؟ کشورهای آسیب دیده چگونه می توانند اثرات این تغییر را کاهش دهند؟
اعراب در برابر سیاستهای ترامپ
کشورهای عربی باید با مواضع و سیاستهای رئیسجمهور جدید آمریکا با هوشمندی راهبردی مبتنی بر سیاستی پیشگیرانه که ترکیبی از احتیاط و انعطافپذیری است و در عین حال تعادل لازم بین مقابله با فشارهای خارجی و حفظ استقلال تصمیمگیری ملی و اولویت منافع ملی را در نظر بگیرند و گامهای فعال است که توانایی آنها را برای مانور و تحمیل اولویتهای راهبردی خود افزایش میدهد، مانند؛ ارتباطات فشرده دیپلماتیک با متحدان بین المللی و ایجاد شبکه ای قوی از اتحادهای ژئواستراتژیک بر اساس منطق برد-برد، برای تقویت موقعیت اعراب در مقابل فشارهای خارجی.
کشورهای عربی با تقویت همکاری با دیگر قدرتهای بزرگ مانند اتحادیه اروپا، چین، اندونزی، مالزی، هند، اتحادیه آفریقا، روسیه و ترکیه، ایران میتوانند جبهه انعطافپذیری ایجاد کنند که بتواند سیاستهای جهانی را به شیوهای منطبق با منافع خود تحت تأثیر قرار دهد. موفقیت این جبهه عربی مستلزم هماهنگی مستمر، تبادل اطلاعات، آماده سازی قبلی واکنش ها و کار بر روی اجماع راهبردی در مسائل منطقه ای و جهانی است که برتری در مذاکرات را تضمین می کند و از پیامدهای هرگونه تغییر ناگهانی می کاهد.
ایجاد و تحکیم اتحادهای اقتصادی و امنیتی منقطهای برای کاهش اتکای بیش از حد به قدرت های جهانی کلاسیک و تقویت یکپارچگی اقتصادی اعراب، مانند گسترش چارچوب همکاری های خلیج فارس یا کشورهای عربی در زمینه دفاعی و پروژه های اقتصادی مشترک بین آنها.
کشورهای عربی باید در مورد مسائل حساس ملی مانند تمامیت ارضی، امنیت ملی، حقوق حاکمیت و منافع مردم موضع واحدی داشته باشند. هنگام مواجهه با فشارها، تأکید بر این نکته ضروری است که پاسخگویی به مطالبات خارجی باید مشروط به سازگاری آنها با اصول و قواعد ملی باشد. تجربیات و حقایق بین المللی ثابت کرده است که تحمیل و اشتیاق کشورها برای نشان دادن وجود موضوعاتی که تحت هیچ شرایطی قابل مذاکره نیست، اعتبار مواضع سیاسی این کشور را در سطح جهانی افزایش داده و از هرگونه تلاش برای تأثیرگذاری بر سیاست های داخلی جلوگیری یا کاهش می دهد.
از طریق این رویکرد، کشورهای عربی میتوانند چالشهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی جهانی را درک و پیشبینی کنند و سیاستهای خود را به سمت سرمایهگذاری در فرصتهایی که ممکن است در روابط بینالملل به وجود آید، جهت حفظ منافع استراتژیک خود و ارتقای جایگاه خود در عرصه جهانی هدایت کنند.
از سوی دیگر از منظر کلان، رویکرد ترامپ به امور بینالملل را میتوان با چند نکته اصلی توصیف کرد. از یک سو می توان گفت که ترامپ به جای تمرکز بر جنبه های سیاسی یا راهبردی مرتبط با جغرافیا، اولویت را به جنبه اقتصادی مانند بازده و هزینه اقتصادی می دهد. این رویکرد با سیاست انزواگرایانه "اول آمریکا" همراه بود که مشخصه آن درگیری نظامی محدود جهانی بود. در نتیجه می توان رویکرد ترامپ را ماهیت کوتاه مدت و معاملاتی توصیف کرد. از سوی دیگر، رویکرد ترامپ به روابط بینالملل با معاملهگری عملگرایانه مشخص میشود که به جای ملاحظات اخلاقی درست و غلط، بر مفهوم برنده و بازنده تمرکز دارد.
رویکرد ترامپ در حوزه روابط بینالملل، بیشتر با نگاه سود اقتصادی است که در پی این رویکرد که به نوعی دیپلماسی سبک ترامپ و متخص اوست و او برای رسیدن به اهداف خود به نهادهای دیپلماتیک متکی نیست.
غرب آسیا
ترامپ علاوه بر ادعای پایان دادن به جنگ اوکراین در یک روز، وعده داده است که صلح را در خاورمیانه به ارمغان خواهد آورد. ترامپ که به شدت با سیاستهای رژیم صهیونیستی همسو است، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، راه حل دو کشوری را حتی در مورد شرایط توافق ترامپ تایید نکرده است. پس از فجایع نوار غزه، امضای توافقنامه بین عربستان سعودی و رژیم اشغالگر هدف دشواری خواهد بود، زیرا ریاض صراحتا اعلام کرده است که تشکیل کشور مستقل فلسطین شرط اساسی صلح با تل آویو است.
ترامپ پیش از مراسم تحلیف رسمی خود تمایل خود را برای پایان دادن به جنگ در نوار غزه و لبنان ابراز کرده بود. اما پس از مستقر شدن در کاخ سفید، متوجه شد که باید نه فقط تل آویو را راضی کند بلکه باید، حماس، تشکیلات خودگردان فلسطین، ایران، عربستان سعودی و همچنین مصر، اردن، سوریه و دیگر بازیگران منطقه باشد که منافع ملی آنها در خطر است، راضی نگهدارد.
وضعیت فعلی یک الگوی همه یا هیچ را ارائه می دهد و این سوال را مطرح می کند که آیا ترامپ به دنبال یک "معامله بزرگ" و بسته شدن کامل درگیری خاورمیانه خواهد بود یا تمرکز بر دستاوردهای محدود با هدف پایان دادن به خصومت ها و ارائه آنها به عنوان "معاملات بزرگ" را انتخاب خواهد کرد. با این حال، ترامپ به نادیده گرفتن ارزش های حق و باطل به نفع ثروت و قدرت ممکن است هزینه زیادی را برای حقوق فلسطینی ها به عنوان طرف های اشغالگر به همراه داشته باشد.

آفریقا
درباره تحولات در شمال آفریقا گفت: در حالی که خاورمیانه از آشفتگی و درگیری از سوریه گرفته تا غزه و لبنان در حال چرخش است، شمال آفریقا نیز در حال دگرگونی است، هرچند آرام تر. منطقه مغرب اغلب در میان هرج و مرج در مناطق همسایه آن نادیده گرفته می شود، اما همچنان از اهمیت زیادی برخوردار است و معیاری برای وضعیت امور در جهان عرب است. آینده مغرب ارتباط تنگاتنگی با پویایی جهانی دارد و سرنوشت آن بر روند رویدادها در سطح بین المللی تأثیر خواهد گذاشت. از آنجا، جرقه بهار عربی در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، زمانی که تونس آتشی را شعله ور کرد که به سرعت منطقه را فرا گرفت.
امروزه، شمال آفریقا با مجموعهای از چالشهای منحصربهفرد مواجه است، زیرا به دنبال حفظ تعادل ظریف بین اصلاحات، توسعه و ثبات است. اثر انگشت بهار عربی همچنان وجود دارد، در حالی که هر کشوری با چالشهای خاص خود مواجه است: تونس امروز با کاهش دستاوردهای دموکراتیک خود مواجه است، زیرا در سال های اخیر شاهد افزایش نگران کننده تمرکز قدرت در دستان ریاست جمهوری است. مشکلات اقتصادی تهدید دیگری برای پیشرفت شکننده کشور است.
در مورد لیبی که سالها از جنگ داخلی خسته شده است، با همه عواقب عمیقی که این امر بر صحنه سیاسی، اقتصادی و نظامی این کشور دارد، همچنان تقسیم شده و در برابر مداخلات خارجی آسیب پذیر است.
مصر که تحت کنترل شدید نظامی قرار دارد، در زمانی که بسیاری از شهروندان این کشور آرزوی ایفای نقش بیشتر در تصمیم گیری را دارند، ثبات را بر فضای باز سیاسی اولویت می دهد. با این حال، این ثبات توسط یک بحران اقتصادی بدتر، با تورم بالا، کاهش ارزش پول و مشکل در جذب سرمایهگذاری خارجی کافی تهدید میشود.
در حالی که وضعیت الجزایر ممکن است در ظاهر ثابت به نظر برسد، این کشور با چالش نسل جدیدی روبرو است که خواستار مشارکت سیاسی بیشتر است. جنبش مردمی که رژیم را در سال ۲۰۱۹ از طریق تظاهرات گسترده مردمی با خواست اصلاحات سیاسی غافلگیر کرد، هسته اصلی کشور را تکان داد و تمایل عمیق به تغییر را در روح مردم آشکار کرد.
علیرغم ثبات سیاسی مغرب، نگرانیهای اقتصادی در حال افزایش است زیرا نرخ بالای بیکاری، تشدید شده توسط خشکسالیهای مکرر و افزایش هزینههای زندگی، موجی از نارضایتی مردمی را در سال ۲۰۲۴ برانگیخته است. با برگزاری انتخابات پارلمانی بعدی که در سال ۲۰۲۶ برگزار میشود، دولت با چالشهای فزایندهای در مدیریت این تنشهای فزاینده در میان جوانان روبهرو میشود.
این در شرایطی است که روابط بین الجزایر و مراکش شاهد تنشهایی بر سر موضوع صحرای غربی است که امیدها برای ایجاد یک مغرب عربی واحد و تقویت یکپارچگی منطقهای را تضعیف میکند.
مشکلات اقتصادی و امنیتی؛ یک چشم انداز اقتصادی پیچیده بر آفریقای شمالی خودنمایی می کند که با چالش های امنیتی تشدید شده است. بیکاری زیاد جوانان ناآرامی های اجتماعی را عمیق تر می کند و زمینه مساعدی را برای گسترش افراط گرایی فراهم می کند. اتکای بیش از حد به گردشگری و منابع هیدروکربنی نیز اقتصاد منطقه را در برابر شوک های خارجی آسیب پذیر می کند، در حالی که تلاش های متنوع سازی اقتصادی با موانع متعددی مانند بوروکراسی، فساد و عدم سرمایه گذاری در بخش های کلیدی مواجه است.
این چالشهای اقتصادی با نگرانیهای امنیتی همپوشانی دارند، زیرا ناآرامیهای مزمن در منطقه همسایه ساحل به شمال آفریقا سرایت میکند و گروههای جهادی را قادر میسازد از مرزهای ضعیف و حکمرانی شکننده سوء استفاده کنند. این صحنه با توجه به نفوذ فزاینده خارجی کشورهایی مانند روسیه، ترکیه و امارات در منطقه پیچیده تر می شود.
منطقه در حال گذار؛ با وجود این تحولات، شمال آفریقا به لطف جمعیت جوان رو به رشد، موقعیت جغرافیایی استراتژیک و منابع طبیعی فراوان، پتانسیل بالایی دارد که فرصتهای رشد و توسعه را افزایش میدهد. با این حال، تحقق این پتانسیل مستلزم رهبری قوی، حکمرانی خوب و سیاست های اقتصادی جامع است. در زمانی که توجه جهان به مناطق دیگر معطوف شده است، نادیده گرفتن منطقه مغرب یک اشتباه بزرگ خواهد بود. چالشهای پیش روی منطقه، از تحولات سیاسی، بیثباتی اقتصادی یا تهدیدات امنیتی، مستقیماً در جریانهای مهاجرت، ثبات منطقهای و تلاشها برای مبارزه با افراطگرایی منعکس میشود. آینده مغرب زمین ارتباط تنگاتنگی با پویایی جهانی دارد و کل جهان تحت تأثیر آن قرار خواهد گرفت.

نابرابری اقتصادی در جهان عرب
طارق یوسف مدیر مرکز مطالعات بروکینگز دوحه درباره عوامل ژئوپلیتیکی و آشفتگی امنیتی در جهان عرب مبتنی عوامل اقتصادی تأثیر گذارد بر منطقه به عنوان یک کل به ثبت نتایج ضعیف اقتصادی، به ویژه در کشورهای شکننده، مناطق درگیری و مجاورت آنها ادامه دهد. در نتیجه، نابرابری در عملکرد اقتصادی - هم در سطح عمومی و هم از نظر شاخصهای مختلف توسعه و نهادی - در چند سال آینده بین اقتصادهای قویتر، پویاتر و جهانیتر کشورهای خلیجفارس از یک سو و اقتصادهای ضعیفتر، عموماً راکد و دروننگر منطقه شام و مغرب از سوی دیگر ادامه خواهد یافت.
اما اگر تجارت جهانی و جریان سرمایه گذاری در نتیجه تشدید رقابت بین ایالات متحده و چین پراکنده تر شود، تفاوت در عملکرد بین کشورهای خلیج فارس و بقیه کشورهای عربی می تواند تسریع شود. این رقابت شدید بین دو ابرقدرت به نفع کشورهای خلیج خواهد بود که از ثبات سیاسی بیشتر، منابع فراوان و انعطافپذیری نهادی برخوردار هستند و روابط نزدیک با ایالات متحده و روابط متعادل با چین را حفظ کردهاند. این کشور روابط تجاری، مالی و لجستیکی خود را با سیستم بینالمللی برای بهرهمندی از جهتگیری مجدد زنجیرههای تامین عمیقتر کرده است و آمادگی خود را برای ایفای نقشهای رهبری با تشدید سرمایهگذاری در فناوریهای آینده و صنایع دارای اهمیت استراتژیک در داخل و خارج از کشور نشان داده است.
اگر دولت ترامپ تهدیدات خود را برای افزایش تعرفهها انجام دهد، که میتواند جرقه جنگهای تجاری را برانگیزد که میتواند دوستان و دشمنان را به طور یکسان تحت تأثیر قرار دهد، کشورهای خلیجفارس بار دیگر در موقعیت نسبتاً قویتری نسبت به بقیه جهان عرب خواهند یافت. کشورهای حوزه خلیج فارس روابط قوی سیاسی و نهادی با دولت آمریکا ایجاد کرده اند و ابزارهای مالی و سیاسی دارند که موقعیت آنها را در هر گونه مذاکرات دوجانبه تقویت می کند. در مقابل، کشورهای وابسته به اتحادیه اروپا در هر دو منطقه شام و مغرب از روابط نزدیک خود با یک بلوک با عملکرد ضعیف اقتصادی، کاهش اعتماد سیاسی و عمیقتر شدن آسیبپذیریهای ژئوپلیتیکی رنج میبرند و به طور فزایندهای به روابط خود با این مناطق از دریچهای محدود بر مسائل انرژی و امنیت مرزی نگاه میکنند.
با کاهش جهانی شدن و افزایش رقابت و ملی گرایی اقتصادی، کشورهای سراسر جهان خود را مجبور می کنند تا سیاست های اقتصادی خود را متناسب با الزامات عصر جدیدی که در آن دولت ها نقش بیشتری در شکل دادن به نتایج بازی می کنند، تنظیم کنند. این موضوع برای کشورهای حاشیه خلیج فارس که مداخله دولت و سیاست های صنعتی از مدت ها قبل عامل اصلی تنظیم اقتصاد آنها بوده است، تازگی ندارد. تحول عمده در کشورهای خلیج فارس تا حدی با چشم انداز واکنش به خطرات و فرصت های در حال ظهور در اقتصاد جهانی در حال تغییر توضیح داده می شود. در دیگر کشورهای منطقه، دولت ها مشغول دستیابی به ثبات اقتصادی کوتاه مدت یا تلاش برای بهبودی از درگیری ها هستند.
شکاف فزاینده بین اقتصاد کشورهای خلیج فارس و بقیه منطقه، که در آغاز هزاره جدید آغاز شد و پس از بهار عربی بدتر شد، به یکی از ویژگی های ثابت چشم انداز اقتصادی منطقه تبدیل شده است.

توصیه توماس فریدمن به سران اعراب
توماس فریدمن، روزنامهنگار آمریکایی، سران اعراب را نسبت به تسلیم شدن در برابر سیاستهای دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، بدون دریافت چیزی در مقابل، هشدار داد و از آنها خواست تا در تعاملات خود با او شرایط روشنی تعیین کنند.
فریدمن در مصاحبه ای با برنامه "مسار الاحدث" در شبکه الجزیره تاکید کرد: اوضاع در "اسرائیل" گیج کننده است، زیرا نتانیاهو با فشار فزاینده ای از جانب راست افراطی و خانواده های گروگانها مواجه است، و خاطرنشان کرد که فشارها حتی پس از آزادی گروگان ها کاهش نیافته است، بلکه افزایش یافته است، که باعث شد نتانیاهو به دنبال گزینه هایی باشد که بقای او را در قدرت تا زمانی که ممکن است تضمین کند.
وی با بیان اینکه روابط بین ترامپ و نتانیاهو مبتنی بر همدلی قوی است، اما منافع دو طرف با هم سازگار نیست، توضیح داد که ترامپ به دنبال عادی سازی توافق بین عربستان سعودی و "اسرائیل" است، در حالی که نتانیاهو بر ماندن در قدرت متمرکز است.
فریدمن تاکید کرد که دولت ترامپ با منطق "همه چیزها به اسرائیل بدهید" برخورد می کند که اشغال سرزمین های فلسطینی توسط "اسرائیل" را تثبیت کند، اما او تاکید کرد که منافع ایالات متحده در راه حل دو کشوری و ایجاد یک بلوک منطقه ای است که نفوذ چین را محدود می کند که با سیاست نتانیاهو در تناقض است.
فریدمن با اشاره به اینکه دولت ترامپ فاقد راهبرد است و بر خلق و خوی در حال تغییر رئیس جمهور متکی است، از ارائه چشم انداز روشنی در مورد نحوه عملکرد دولت ترامپ خودداری کرد.
آمریکای شناخته شده به پایان رسیده است؛ فریدمن در زمینه تحلیل خود از وضعیت داخلی آمریکا تاکید کرد که "آمریکایی که جهان می شناخت به پایان رسیده است" و توضیح داد که چهار سال آینده کاملاً متفاوت خواهد بود.
وی در این زمینه خاطرنشان کرد: آمریکا که دههها نظم بینالمللی را حفظ کرد، امروز به کشوری تبدیل شده است که از متحدان خود باجگیری میکند، همانطور که در مورد اوکراین اتفاق افتاد.
او با توجه به این که ترامپ دیگر توسط مشاورانی که او را از تصمیم گیری های عجولانه باز می دارند، محاصره نمی شود، بلکه بیشتر توسط افرادی که ایدههای او را تحسین می کنند، ابراز نگرانی کرد.
او توضیح داد که مشاورانش ممکن است او را به اجرای طرح های غیرواقعی مانند آواره کردن فلسطینی ها و تبدیل غزه به منطقه سرمایه گذاری تشویق کنند.
فریدمن در مورد تأثیر این امر بر جهان عرب گفت که برخی از رهبران با ترامپ به عنوان یک پادشاه رفتار می کنند و خاطرنشان کرد که برای وفاداری او به او پول می دهند.
وی با تاکید بر اینکه ثبات حاکمیت قانون تنها عامل حفظ رونق هر کشوری است، هشدار داد که ممکن است خود آمریکا با حمله به نهادهای خود این ثبات را از دست بدهد.
فریدمن در پایان سخنان خود مستقیماً به رهبران عرب توصیه کرد و گفت: اجازه ندهید ترامپ بدون هیچ چیزی همه چیز را به شما دیکته کند، خواستههای واضحی به او ارائه دهید و اگر میخواهد امتیازاتی بدهید، باید در ازای آن چیزی ارائه دهد.