فرارو- به طور سنتی، باور بر این بود که حافظه بخشی از ذهن است که منحصراً در مغز ایجاد میشود، اما شواهد اخیر نشان میدهند حافظه ممکن است در سراسر بدن نیز ذخیره شود.
به گزارش فرارو به نقل از سایکولوژی تودی، یافتههای اخیر پژوهشگران فلسفه ذهن را به طور چشمگیری تغییر میدهند و همچنین مسائل اخلاقی را در حوزههای پزشکی و فناوری مطرح میکنند. شرکت آلکور از روشی به نام انجماد سر برای حفظ و نگهداری قانونی سر افراد درگذشته استفاده میکند. آنها امیدوارند که در آینده، پیشرفتهای فناوری بتوانند این افراد را با اتصال سرشان به بدنهای جدید احیا کنند. فرض اساسی این نظریه این است که سر محل ذخیره خاطرات، افکار، تجربیات و در نهایت کل هویت ما است، در حالی که بدن تنها بهعنوان ظرفی برای ذهن و آگاهی عمل میکند. حافظه بدون شک یکی از عملکردهای اساسی مغز است که عمدتاً توسط سلولهای عصبی، به ویژه در مناطقی مانند آمیگدالا، هیپوکامپ، مخچه و قشر پیشپیشانی ایجاد میشود.
حافظه همراه با افکار، باورها، ادراکات و تمایلات، جنبهای بنیادی از ذهن انسان است. با وجود اینکه مغز نقش اصلی را در یکپارچهسازی اطلاعات از بدن و محیط برای ایجاد حافظه و ذهن ایفا میکند، تأثیر سایر قسمتهای بدن بر فرآیندهای ذهنی موضوعی جالب برای تحقیقات مرتبط است. از این منظر جدید، ذهن و آگاهی را میتوان فراتر از مغز در نظر گرفت و به عنوان اجزای جداییناپذیر کل بدن دید. اگر مشاهدات آینده تأیید کنند که بدن بخش جداییناپذیری از ذهن ما است، مسائل متعددی پدید میآیند که دارای پیامدهای جدی اخلاقی و فلسفی هستند. یک مقاله جدید و جالب گزارش داده است حافظه محدود به مغز نیست؛ بلکه سلولهای غیرعصبی نیز قادر به یادگیری و ذخیره اطلاعات هستند. محققان مشاهده کردند سلولهای غیرعصبی میتوانند الگوهای شیمیایی را شناسایی کرده و خاطراتی مشابه سلولهای عصبی ایجاد کنند. این سلولها با استفاده از روشی به نام «یادگیری در فواصل» که مؤثرتر از «حفظ کردن فشرده» است، اطلاعات را بهتر ذخیره میکنند.
نتایج این مطالعه نشان میدهد که حتی سلولهای بدن میتوانند با گذشت زمان احتمالاً از طریق تغییرات مولکولی یا بیوشیمیایی سازگار شده و اطلاعات را حفظ کنند. این یافتهها بر اساس گستردهتری برای فرآیندهای یادگیری و حافظه دلالت دارد. با وجود اینکه دادههای محدودی درباره نوع اطلاعات ذخیرهشده در سلولهای غیرعصبی وجود دارد، این نتایج سؤالات جدی را در مورد نقش بدن در تشکیل حافظه و ذهن مطرح میکنند. آیا این اطلاعات به پیچیدگی اطلاعات ذخیرهشده در مغز هستند؟ آیا این حافظه پایدار است یا گذرا؟ شواهد محدودی نشان میدهند که پیوند اعضا ممکن است منجر به تغییرات شناختی در گیرندگان شود. برخی از دریافتکنندگان، بهویژه افرادی که پیوند قلب دریافت کردهاند، گزارش دادهاند که ویژگیهای شخصیتی جدیدی را تجربه کردهاند که پیش از آن نداشتند. به نظر میرسد بخشی از اطلاعات اهداکننده به گیرنده منتقل شده است.
این تغییرات شخصیتی همچنین در حدود ۸۹٪ از همه دریافتکنندگان پیوند اعضا، از جمله کسانی که پیوند کبد و کلیه داشتهاند، مشاهده شده است و به نظر میرسد مشابه تغییرات مشاهدهشده در گیرندگان پیوند قلب باشد. فرض بر این است که این تغییرات ممکن است ناشی از انتقال «حافظه سلولی» باشد که به گیرندگان اجازه میدهد برخی از ویژگیهای شخصیتی اهداکنندگان خود را به دست آورند. با وجود اینکه این گزارشها عمدتاً مبتنی بر روایتهای شخصی هستند، اهمیت این مشاهدات باید جامعه علمی را به بررسی دقیقتر این موضوع و انجام تحقیقات بیشتر برای روشن شدن این پدیدهها ترغیب کند. بسیاری از دانشمندان بر این باورند که مغز مرکز «خود» و هویت است. برخی پیشنهاد میکنند که اگر بتوانیم نقشه ارتباطات عصبی مغز را در یک ابررایانه قدرتمند بارگذاری کنیم، ممکن است بتوانیم زندگی صاحب مغز را روی یک پلتفرم دیجیتالی یا در واقعیت با انتقال این اطلاعات به یک بدن جدید ادامه دهیم.
با این حال، مشاهداتی مانند «توهم دست لاستیکی» و «احساس اندام خیالی» که در آن افراد دارای قطع عضو همچنان حضور اندام از دسترفته را احساس میکنند، نشان میدهد که بدن نقش اساسی در شکلگیری ذهن و شناخت دارد. این ایده که بدن در تشکیل حافظه و ذهن نقش دارد، معروف به «ذهن متجسد» چالشهای مهمی را برای روشهای پیشنهادی برای حفظ ذهن و «خود» در بدنهای جدید ایجاد میکند. به عنوان مثال، برخی از جراحان سناریویی شبیه به داستانهای علمیتخیلی را پیشنهاد کردهاند که در آن فردی که بدنش به شدت توسط بیماری آسیب دیده است، میتواند با جراحی پیوند سر نجات یابد. با وجود اینکه پیوند سر همچنان نظری است و ادعاهای مطرحشده درباره قابلیت اجرایی آن محل تردید است، این روش مسائل اخلاقی قابلتوجهی را به همراه دارد. اگر این روش در آینده انجام شود، چه کسی به عنوان گیرنده و چه کسی به عنوان اهداکننده در پیوند سر محسوب خواهد شد؟
ارتباط میان ذهن، بدن و آگاهی موضوعی پیچیده و جذاب با پیامدهای فلسفی و اخلاقی مهم است. مسئله ذهن-بدن در فلسفه ماهیت رابطه بین حالات ذهنی و فیزیکی را بررسی میکند. اگر بدن نقش مهمی در تشکیل ذهن ما ایفا کند، دیدگاههای سنتی دوگانهگرا که ذهن و بدن را به عنوان مواد جداگانه میپندارند، به چالش کشیده میشوند. علاوه بر این، اگر بدن نقش مهمی در شکلگیری هویت ما داشته باشد، این پرسش مطرح میشود که یک شخص را چه چیزی تعریف میکند. آیا هویت ما صرفاً حالت ذهنی ماست یا تجسم فیزیکی ما نیز نقش اساسی در آن دارد؟ مطالعات جدید نشان میدهند که بدن ممکن است نقشی بنیادی در درک ما از خود و جهان پیرامون داشته باشد. علاوه بر این، این دیدگاه جدید فرضیهای را به چالش میکشد که اگر بدن اصلی ما نابود یا بهشدت توسط بیماریهایی مانند سرطان آسیب ببیند، ذهن ما میتواند بهسادگی در یک بدن جدید ساکن شود؛ ایدهای که اغلب در رسانهها و فیلمهای علمیتخیلی به تصویر کشیده شده است.