سیما پروانهگهر: داستان پیروزی مسعود پزشکیان در ریاست جمهوری سال ۱۴۰۳ قرائت های متفاوتی دارد. قرائت هایی از داخل و خارج، دوست و دشمن و اصولگرا و اصلاح طلب. این قرائت ها، از هر طرف هم که خوانده شود باز مسعود پزشکیان رییس دولت چهاردهم است اما زیر سایه این جمله خبری قطعی، یک مولفه نقش مهمی را ایفا کرده است؛ شکست وحدت بین محمدباقر قالیباف و سعید جلیلی! کاندیداهای انقلابی با شناسنامه های اصولگرایی.
معادله ای که در آن وحدت حاصل نشد و هر دو کاندیدا تصمیم به حضور در عرصه رقابت گرفتند. حاصل این معادله سبد رای پزشکیان را تقویت کرد.
هنوز هم علی رغم گذشت نزدیک به ۹ ماه از زمان برگزاری انتخابات نیروهای سعید جلیلی و محمدباقر قالیباف شدیدترین حملات را علیه هم انجام می دهند و هر مساله در عرصه داخلی -از تصمیمات حول محور مذاکره، اف ای تی اف و یا حجاب- تا موضوعات عرصه خارجی- از ریاست جمهوری بایدن و رخدادهای مقاومت و حوادث لبنان- داغ این شکست را بین نیروهای هر دو طرف تازه میکند.
چرا برادران انقلابی نتوانستند به وحدت برسند؟ آیا از اساس وحدت بین این دو چهره ممکن بود؟ چگونه نزاع بین قالیباف و جلیلی برای سبد رای پزشکیان سودمند شد؟
تکرار الگوی ۱۳۹۲ در ۱۴۰۳؛ آیا جلیلی دو قطبیساز است؟
تصمیمی که در تیرماه سال ۱۴۰۳ مبنی بر عدم وحدت بین قالیباف و جلیلی گرفته شد نزدیک به یک دهه سابقه دارد. خرداد ماه سال ۱۳۹۲ وقتی حسن روحانی کاندیدای مورد حمایت اصلاح طلبان بعد از ۸ سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد پیروز رقابت شد برای نخستین بار مساله «جلیلی مقصر است یا قالیباف» مطرح شد.
بخش عمدهای از اصولگرایان در آن زمان جلیلی را مقصر شکست و کنار نکشیدن او را باعث ایجاد دوقطبی به نفع حسن روحانی و پیروزی او تفسیر می کردند. درست مثل قصه ای که این روزها هم در مورد پیروزی مسعود پزشکیان تکرار می شود با این تفاوت که ریشه کینه ها حالا آنقدر عمیق شده که هر موضوعی می تواند علیه دیگری افشا و استفاده شود.
نمونه روشن این موضوع قائلهای است که بر سر جلسه خیابان «راهنمایی» مشهد به راه افتاده است و در طی روزهای اخیر سطح تنش بین نیروهای قالیباف و جلیلی رشد یافته و نامها و اسامی جدیدی نیز به موضوع کشیده شده است.
به نظر میرسد از یک نگاه چه در سال ۱۳۹۲ و چه در سال ۱۴۰۳ سعید جلیلی با عدم کناره گیری از انتخابات و ادامه حضور خود از سه طریق سبد رای گزینه اصلاح طلبان را تقویت کرده است.
شکستن اتمسفر وحدت
حضور جلیلی در انتخابات در سال ۱۳۹۲ باعث شد تا بقیه کاندیداهای اصولگرا نیز بر خلاف توافقی که صورت گرفته بود در صحنه باقی بمانند. بسیاری از کارشناسان و فعالان سیاسی اصولگرا و البته حلقه نیروهای محمدباقر قالیباف در سالهای بعد از انتخابات ریاست جمهوری یازدهم تاکید داشتند که در شکست جناح راست در خرداد ۱۳۹۲ جلیلی متهم ردیف اول است چرا که او با عدم کنارهگیری به نفع قالیباف - که گفته میشد در نظرسنجیها بالاترین میزان رای در بین کاندیداهای اصولگرا را دارد – اتمسفر وحدت را شکسته و منجر به ایجاد فضایی شد که دو عضو دیگرائتلاف - محسن رضایی و علی اکبر ولایتی- نیز برخلاف توافق در عرصه باقی مانند. بعد از این شکست سعیدجلیلی که در آن زمان از حمایت تام و تمام محمدتقی مصباح یزدی برخوردار بود، سکوت کرد اما نقل قولی از مصباح یزدی دست به دست چرخید که در جلسه ای خصوصی با حضور جلیلی و برخی از اعضا جبهه پایداری، مصباح یزدی خدا را شکر کرده بود که با اصولگرایان وحدت نکرده و به تکلیف خود عمل کرده بود.
به نظر می رسد این موضوع البته سهم اندکی در ایجاد دوقطبی های صورت گرفته در سال های ۱۳۹۲ و ۱۴۰۳ داشته باشد چرا که با بررسی نتایج انتخابات سال ۱۳۹۶ نیز می بینیم علی رغم عدم حضور جلیلی در رقابت نهایی باز هم دو قطبی بین کاندیداهای اصولگرا و اصلاح طلب منجر به شکست اصولگرایان شده است.
ایجاد جریان آنتی قالیباف در بین نیروهای حزب اللهی
محمدباقر قالیباف در سال های اخیر درگیر حواشی مختلفی بوده است؛ از ماجرای سیسمونی گیت تا داستان هایی مربوط به زندگی فرزندانش و پروندههای مربوط به دوران شهرداری. این نوشتار البته به دنبال ارزیابی یا صحبت سنجی از میزان این موضوعات یا بررسی نحوه رسیدگی قانونی به این موضوعات نیست اما به نظر میرسد مانور جریان جلیلی- و در برههای همراهی جبهه پایداری با این موضوع- در بین بدنه رای نیروهای حزباللهی گاردی با محتوای فسادستیزی علیه قالیباف شکل داد.
عمق این مساله به اندازهای بود که حتی هشتکهایی در این راستا در فضای مجازی نیز در ایام رقابتهای انتخاباتی- مجلس یازدهم، دوازدهم و ریاست جمهوری چهاردهم- شکل گرفت.
سعیدجلیلی در این راهبرد از نیروهای عدالتخواه نیز استفاده زیادی کرده است چرا که بخشی از موارد علیه محمدباقرقالیباف توسط چهرههای جریان عدالتخواه افشا شد.
در کنار این مساله، مانور بروی مسائلی از قبیل نگاه قالیباف به حوزه های حجاب، فیلترینگ و سیاست خارجی نیز در برنامه های جلیلی برای مانور بر روی ذهنیت بدنه رای حزب اللهی تاثیرداشت. این راهبرد جلیلی و جبهه پایداری به نفع جلیلی، البته در انتخابات مجلس یازدهم آغاز، در انتخابات مجلس دوازدهم تشدید و در انتخابات اخیر ریاست جمهوری و بعد از آن نیز رو به رشد است.
شکستن رای اصولگرایان
مشخصا با یک حساب ساده ریاضی روشن می شود که حضور چهره های بیشتر از دل یک جریان سیاسی سبد رای این جریان را می شکند. با همین استدلال است که حامیان محمدباقر قالیباف نمی توانند سعید جلیلی را ببخشند و تاکید دارند که قالیباف باید به عنوان نامزدنهایی اصولگرایان در رقابت باقی می ماند.
آن ها تاکید داشتند اگر همه به نفع قالیباف وحدت کنند، او میتواند ۵۱ درصد رای را در دور نخست رقابت از آن خود کرده و در دور نخست رقابت را ببرد. استدلال این گروه این بود که قالیباف به جهت توان نسبی در جذب و جلب آرای خاکستری و سرریز نشدن این آراء به سمت پزشکیان در کنار کارنامه اجرایی قویتری که نسبت به پزشکیان دارد میتواند برنده رقابت در دور نخست باشد.
حامیان قالیباف البته درصدی را نیز برای رفتن رقابت به دور دوم در نظر گرفته و تاکید داشتند که اگر سعید جلیلی در همان دور نخست کنار کشیده بود حتی در صورت رفتن انتخابات به دور دوم بین قالیباف و پزشکیان، قالیباف به این دلیل که کارنامه اجرایی قویتری از پزشکیان دارد در رقابتی تنگاتنگ با جلب آرای اصولگرایی و پای ثابت حاضران در انتخابات رقیب را شکست می دهد.
در مقابل این محاسبات بر اعداد و آمار و گمانه زنی درباره رای های قالیباف، جریان سعید جلیلی مدعی بود که کنار رفتن محمدباقر قالیباف به دلیل ابهامات و حواشی کارنامه او در شهرداری و رخدادهای مجلس و وحدت به نفع جلیلی میتوانست در دور اول کار را کمتر کند.
بخش دیگری-اقلیت- از جریان جلیلی اما معتقد بودند کار به سناریوی چهارم میکشد؛ رفتن پزشکیان و جلیلی به دور دوم رقابت و تاکید موکد داشتند که در صورت «کنارهگیری قالیباف» حتی در صورتی که رقابت به دور دوم برود باز هم جلیلی پیروز میدان خواهد بود.
با مرور احتمالات مطرح شده توسط هر دو جریان مشخصا هر دو طرف یک موضوع را برای پیروزی الزامی ترسیم کرده بودند؛ نخست کناره گیری یکی از کاندیداها به نفع دیگری در مرحله اول که یا منجر به پیروزی کاندیدای موردنظرشان در دور نخست می شد و یا حتی اگر کار به دور دوم می کشید به دلیل نحوه کنار رفتن یکی از چهره های جبهه انقلاب- قالیباف یا جلیلی- در دور نخست انسجام بدنه برای برای تجمیع در سبد کاندیدای اصولگرای مقابل پزشکیان حفظ می شد.
برداشت حامیان جبهه انقلاب مبنی بر این که کنار رفتن یکی از کاندیداها به نفع کاندیدای دیگر می توانست در استحکام بدنه رای اصولگرایی موثر باشد تا اندازه ای درست است. به بیان دقیق تر رقابت بین قالیباف و جلیلی در دل رقابت انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم نوعی دو قطبی انقلابی-انقلابی را ایجاد کرد که توان رقابت اصولگرایان در دو قطبی اصولگرا-اصلاح طلب را مستهلک کرد.
درگیریها بین حامیان و ستادهای هر دو طرف در حالی رخ داد که از اساس اجماع مقولهای خارج از دست ستادها و نیروهای کف میدان بود و همین درگیریهای شدید بین دو طیف به نوعی انرژی هر دو طرف گرفت و توان رقابتی آنها را در حد و اندازه خود فرسود.
با اتمام رقابت های انتخاباتی نیز دو طرف نزاعی ناتمام را آغاز کرده اند. همان ابتدای امر امیرحسین ثابتی، نماینده مجلس و مشاور ارشد سعید جلیلی مدعی شد که «جلیلی رای بیشتری داشته و طبیعتا باید در صحنه باقی میماند و بعد از پایان دور اول نیز معلوم شد که رای او حدود سه برابر قالیباف بوده است. ثابتی با انتقاد از محمدباقر قالیباف مدعی شده که اگر او «بهنفع جلیلی کنار میرفت، جلیلی میتوانست همان دور اول کار را تمام کند».
در مقابل احمد جانجان، چهره سیاسی و اقتصادی نزدیک به قالیباف در کانال تلگرامی خود نوشت: «درست طبق پیشبینی و انتظارمان! آقای جلیلی ۹۲ را مجددا تکرار کرد! حالا باز برید دست ببرید توی نظرسنجیا و ببرید توی ایتا که به قول خودتون از رای حرام قالیباف بریزه توی سبد رایتون».
در میان البته نگاه هایی متفاوت نیز وجود داشت. مثل سید حسین نقوی حسینی در گفتوگو با انتخاب تاکید دارد: «اگر جلیلی هم بهنفع قالیباف کنار میرفت، باز هم پزشکیان پیروز میشد زیرا در مرحله اول، کسانی که به قالیباف و پورمحمدی و پزشکیان رای دادند، بیان کردند که نمیخواهند به جلیلی رای دهند. آرایی که به جلیلی داده شد هم بیان کردند که با قالیباف مخالفند. اگر قالیباف میماند هم باز اصولگرایان شکست میخوردند».
آیا وحدت ممکن بود؟ آیا وحدت ممکن است؟
مشخص نیست که اگر سعید جلیلی و محمدباقر قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ با هم وحدت می کردند نتیجه چه می شد اما به نظر می رسد احتمال تغییر گزینه پیروز انتخابات به خصوص در صورت کنار رفتن سعید جلیلی به نفع محمدباقر قالیباف وجود داشت.
صریح ترین پاسخ به ارزیابی احتمال وحدت این دو چهره در آینده اما صفر است. از دهه ۷۰ عموما در ادوار انتخابات نوعی اصلاح طلب هراسی به عنوان اهرمی برای وحدت اصولگرایان استفاده شده است اما به نظر می رسد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ در عمل این اهرم کارایی خود را برای جریان اصولگرایی از دست داده است.
این برداشت اشتباه البته تا دهه ۹۰ نیز ادامه داشته و گویا هنوز مبنای غلط محاسباتی بخش هایی از جبهه انقلاب است. یادداشت وحید یامینپور در روزهای منتهی به انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۲ به خوبی فضای ذهنی اصولگرایان را در آن ایام به تصویر میکشد که پیشبینی کرده بود که در بدترین حالت ممکن رقابت بین سعید جلیلی و محمد باقر قالیباف به دور دوم میرود و در نهایت یکی از چهرههای اصولگرا از صندوق بیرون میآید و یقینا پیروز میدان حسن روحانی نیست و از این حیث نباید نگرانی درباره نتیجه انتخابات داشت.
همین رویکرد اشتباه بسترساز عدم تلاش و انگیزه جدی بین قالیباف و جلیلی برای رسیدن به یک کاندیدای واحد شد. به بیان روشن تر «تلاش برای رسیدن به وحدت در غیاب رقیب» جای خود را به «پیروزی بر دیگری به عنوان رقیب» داد.
تشتت تصاعدی در تشکل ها و چهره هایی که در جریان اصولگرایی رشد کرده اند نیز در وضعیت مبهم و ضعف سیستماتیک برای تصمیم به وحدت نیز موثر بود. به نظر می رسد دیگر طیفهای اصولگرا از دو قطبی تکنوکراتها- قالیبافیها- و بنیادگراها- پایداری و جلیلیون- عبور کرده اند و چهرههای تازه نفستر در اردوگاه اصولگرا با راه اندازی تشکیلات و حلقههای سیاسی جدید در حال نقش آفرینی هستند. تشکلهایی که اگرچه هر کدام با یکی از این دو طیف هم پوشانیهایی داشتند اما خود بسیار بیش از هر دو این طیفها مدعی بودند و حتی شروع به ساختارسازی و ارائه گفتمانهای جدیدتری کردند. در چنین صحنه هفتاد و دو ملتی چگونه می توان انتظار وحدت داشت!؟
علاوه بر این، با آنچه در ماه های اخیر بین جلیلی و قالیباف و حامیانشان رخ داده به نظر نمی رسد امکان وحدتی برای آینده نیز وجود داشته باشد.
۲۷۲۷