کشورهای اروپایی گزینه های دشوار و خطرناکی برای احیای بازدارندگی (هسته ای) خود مستقل از آمریکا دارند.
به گزارش عصرایران، نشریه آمریکایی "فارن افرز" در گزارشی در این باره نوشت:
در ماه های اول ریاست جمهوری دوباره دونالد ترامپ، برای رهبران اروپایی به طور فزاینده ای روشن شده است که وابستگی به ایالات متحده برای تضمین امنیت این قاره، یک قمار خطرناک خواهد بود. چرخش ترامپ به سوی ولادیمیر پوتین رئیس فدراسیون روسیه در قبال جنگ اوکراین، حملات علنی "جی دی ونس" معاون ترامپ به سیاست های کشورهای اروپایی، جنگ تعرفه ای ترامپ علیه اروپا و موضع او در قبال "گرینلند" همه و همه رهبران اروپایی را به طور جدی در اندیشه احیای بازدارندگی هسته ای مستقل از آمریکا فرو برده است.
شک و تردید در مورد تمایل ایالات متحده برای دفاع هسته ای از جانب اروپا از مدت ها قبل از ترامپ وجود داشته است. در طول جنگ سرد، "شارل دوگل"رئیس جمهوری وقت فرانسه، این سوال را مطرح کرد که آیا ایالات متحده واقعا می تواند در یک جنگ هسته ای احتمالی با روسیه، " از پاریس نیز به اندازه شهر نیویورک دفاع کند یا نه."
اما سیاست های خصمانه دولت ترامپ در قبال قاره سبز، به تلاش های اروپا برای تامین دفاع مستقل از خود فوریت جدیدی بخشیده است.
با این وجود، برای اروپا این کار، صرفا با ایجاد اراده سیاسی بیشتر، بودجه دفاعی بالاتر یا فرآیندهای تدارکاتی هماهنگتر، عملی نخواهد شد.
اروپا باید در رابطه با گزینه های هسته ای خود در یک سه راهی راهبردی جدید تصمیم گیری کند. رهبران اروپایی 3 هدف دارند که دوست دارند به آنها دست یابند: "بازدارندگی معتبر و موثر علیه روسیه"، "ثبات راهبردی" : به عنوان بازداشتن هر کشوری از آغاز یک حمله هسته ای علیه اروپا و در نهایت عدم اشاعه تسلیحات هسته ای به کشورهای جدید اروپایی.
متاسفانه اروپا نمی تواند به همه این اهداف همزمان دست یابد. در واقع انتخاب هر دو مورد از این گزینه ها، تحقق گزینه سوم را غیرممکن می کند. اگر اروپا ثبات راهبردی و عدم اشاعه را انتخاب کند، ممکن است نتواند در برابر روسیه بازدارندگی ایجاد کند.
اما برای تقویت موقعیت هسته ای خود - به اندازه کافی - و بازدارندگی معتبر، اروپا باید یا به دولت های جدید اجازه دستیابی به تسلیحات هسته ای را بدهد یا درجه ای از ثبات راهبردی خود را قربانی کند.
هیچ یک از گزینه های موجود ایده آل نیستند. اما در غیاب حفاظت از آن سوی اقیانوس اطلس (از جانب آمریکا)، اروپا باید سیاستی بین منع اشاعه و بازدارندگی معتبر را برگزیند. پذیرش سطحی از بی ثباتی راهبردی در روابط اروپا و روسیه مستلزم پذیرفتن خطرات هسته ای واقعی است. با این حال، جایگزینها حتی خطرناکتر خواهند بود.
اولین گزینه اروپا در غیاب تضمین چتر هسته ای ایالات متحده، انتخاب ترکیبی از عدم اشاعه و ثبات راهبردی خواهد بود. این بسیار شبیه ترتیبات فعلی اروپا است، البته بدون تعهدات ایالات متحده.
در این سناریو، فرانسه و بریتانیا به عنوان تنها قدرت های اروپایی مجهز به سلاح هسته ای باقی خواهند ماند و هیچ کشور دیگری به سلاح هسته ای دست پیدا نخواهد کرد. دو قدرت هستهای اروپا به حفظ زرادخانههایی که عمدتا برای ارائه قابلیت ضربه دوم قابل اعتماد اختصاص داده شده است - به جای ارائه گزینه ضربه اول گسترده - ادامه خواهند داد.
اما در این سناریو، موضع دفاعی اروپا در برابر روسیه فاقد اعتبار خواهد بود و کشورهای خط مقدم ناتو، به ویژه کشورهای بالتیک، در برابر تهاجمات محدود روسیه آسیب پذیرخواهند ماند و روسیه پس از این میتواند هر سرزمینی را که با تهدید به اقدام هستهای علیه اروپا به دست آورده است، تحت کنترل خود درآورد.
هر گونه تهدید روسیه در چنین شرایطی، با توجه به مزیت قاطع روسیه بر فرانسه و بریتانیا در سطح زیر راهبردی- با توجه به ذخائر عظیم و تنوع سلاحهای هستهای تاکتیکی روسیه- تهدیدی معتبر خواهد بود.
مسکو میتواند چنین تهدیدهایی مبنی بر استفاده محدود از سلاح هستهای را با این توقع به کار گیرد که قدرتهای هستهای اروپا، بدون توانایی پاسخگویی مشابه و در نتیجه مهار درگیری، از تلاش برای بازیابی سرزمینهای از دست رفته عقب نشینی کنند. به عبارت دیگر، بدون پشتوانه هسته ای ایالات متحده، انتخاب عدم اشاعه تسلیحات و ثبات راهبردی به قیمت فدا شدن اعتبار بازدارندگی اروپا تمام می شود.
علاوه بر این، بعید است که این شکاف اعتباری با افزایش نیروهای متعارف اروپایی، حداقل در آینده نزدیک، پر شود. اجتناب از معضل تسلیم شدن در برابر تهدیدات هسته ای روسیه و اجازه از دست دادن قلمرو ناتو یا خطر تشدید تنش هسته ای در تلاش برای آزادسازی قلمرو ناتو، مستلزم دفاع متعارفی است که قادر به توقف تهاجم روسیه در مرز باشد.
اعضای اروپایی ناتو، به ویژه آنهایی که در نزدیکی روسیه قرار دارند، سرمایه گذاری های قابل توجهی در تقویت دفاع محلی خود انجام داده اند، از جمله از طریق افزایش هزینه های دفاعی و برنامه ریزی برای استقرار نیروها در کشورهای خط مقدم. اما این اقدامات احتمالا هنوز برای دفع فوری احتمال حمله روسیه، به ویژه در حوزه بالتیک، کافی نیست.
یک نیروی دفاعی که بتواند بیش از به تاخیر انداختن حمله روسیه فعال شود، مستلزم افزایش قابل توجه نیروها و وضعیتی است که از نظر گستره با نیروهای آمریکایی مستقر در آلمان غربی در طول جنگ سرد، قابل مقایسه است.
در اصل، چنین تلاشی غیرممکن نیست، اما مستلزم زمان و سرمایه گذاری پایدار است، که بسیار فراتر از آخرین افزایش های کوتاه مدت کشورهای اروپایی در بودجه دفاعی است. به طور واقع بینانه، ایجاد یک موقعیت دفاعی رو به جلو معتبر احتمالا 7 تا 10 سال یا بیشتر طول می کشد و حتی اگر رهبران اروپایی بتوانند اراده سیاسی، صبر و بودجه را برای افزایش بودجه های دفاعی به کار گیرند، ظرفیت تولید محدود این قاره برای تجهیزات نظامی کلیدی، همراه با محدودیتهای نیروی انسانی در چندین کشور، موانع مهمی برای افزایش سریع نیروها ایجاد میکند.
اروپا در جستجوی راه دیگری برای دفاع از خود، میتواند عدم اشاعه و بازدارندگی معتبر را انتخاب کند. همانطور که در سناریوی اول، فرانسه و بریتانیا تنها قدرت های دارای سلاح هسته ای اروپا باقی خواهند ماند. اما برای جبران شکاف در قابلیتهای متعارف و سلاحهای هستهای تاکتیکی، اروپا باید به بازدارندگی گستردهای که دو کشور هستهای خود ارائه میکنند تکیه کند.
با این حال، برای جلوگیری از حمله روسیه به کشورهای خط مقدم در شرق اروپا، فرانسه و بریتانیا باید گزینههای هستهای با سطح تاکتیکی خود را گسترش دهند و تمایل خود را برای استفاده از آنها، از جمله برای ضربه اول، نشان دهند.
مانند رویکردی که ایالات متحده و ناتو در طول جنگ سرد اتخاذ کردند، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی توانایی ضربه زدن به ایالات متحده را با سلاحهای هستهای به دست آورد، لندن و پاریس باید گزینههای محدود هستهای خود را ایجاد و دکترینهایی را توسعه می دادند که هم استفاده واقعبینانه از آنها در ماموریتهای میدان نبرد را مشخص کند و هم نحوه مدیریت تشدید تنش را شرح دهد.
بنابراین اولویت دادن به عدم اشاعه و بازدارندگی مستلزم کنار گذاشتن ثبات راهبردی است. فرانسه و بریتانیا باید امکان استفاده اولیه سلاح هستهای (ضربه اول) را معتبر جلوه دهند، که لزوما توسط هر هدف بالقوه چنین استفاده هستهای تهدیدکننده تلقی میشود. در این صورت احتمال تشدید بحران به بالای آستانه هسته ای افزایش می یابد. در واقع، مستعد کردن بیشتر بحرانها به تشدید تنش هستهای به منظور بازدارندگی روسیه از آغاز آن، تمام هدف موضع جدید بریتانیا و فرانسه است.
گزینه نهایی اروپا در غیاب ضمانتهای امنیتی ایالات متحده، انتخاب بازدارندگی معتبر و ثبات راهبردی خواهد بود و تعهد قاره به عدم اشاعه را قربانی خواهد کرد.
در این سناریو، قدرتهای هستهای اروپا زرادخانههای هستهای را که بهجای استفاده اولیه برای تلافی بهینهسازی شدهاند، حفظ میکنند، بنابراین ثبات راهبردی را حفظ میکنند. اما اگر یک موضع هستهای برای مقابله به مثل، بازدارندگی معتبری در برابر تهدیدات هستهای متعارف یا محدود روسیه ارائه میکند، این تسلیحات باید تحت کنترل کشورهایی باشد که اقدام نظامی روسیه برای آنها یک تهدید وجودی ایجاد میکند، نه فقط فرانسه و بریتانیا، که به دلیل دوری از روسیه، با خطری مشابه با کشورهای خط مقدم مواجه نیستند.
از آنجایی که موجودیت هیچ یک از این دو کشور در خطر نخواهد بود، توانایی آنها برای تهدید قابل اعتماد یک پاسخ هسته ای محدود خواهد بود. با این حال، برای کشورهای اروپای شرقی که هدف قرار گرفته است، حمله متعارف یا هستهای روسیه یک تهدید فوری و وجودی خواهد بود و مسکو باید از این بترسد که در صورت داشتن سلاحهای هستهای، این کشورها از آن استفاده خواهند کرد. به عبارت دیگر، حفظ بازدارندگی معتبر و ثبات راهبردی مستلزم اشاعه سلاح های هسته ای در میان کشورهای جدید اروپایی است: کشورهای اروپای شرقی باید زرادخانه های هسته ای خود را داشته باشند تا روسیه را از حمله باز دارند.
با این حال، اجازه گسترش تسلیحات هسته ای در اروپا با انتخاب ثبات راهبردی و بازدارندگی معتبر بسیار پرهزینه خواهد بود و این گزینه را به کمترین جذابیت در بین 3 گزینه تبدیل می کند.
کشورهای اروپایی که به تسلیحات هستهای دست مییابند به خوبی میتوانند به معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) - یک توافق بینالمللی که در سال 1970 اجرایی شد - و تلاش جهانی برای توقف گسترش این سلاحها، ضربه مرگبار وارد کنند.
علاوه بر این، تکثیر سلاح های هسته ای در بین کشورهای جدید اروپایی یک فرآیند سخت و خطرناک است. دستیابی سریع به قابلیت های هسته ای برای کشورهایی مانند لهستان از نظر لجستیکی دشوار خواهد بود زیرا آنها فاقد زیرساخت های هسته ای غیرنظامی مناسب برای انحراف به سمت برنامه تسلیحات هسته ای هستند. بنابراین، روند گسترش سلاحهای هستهای مستلزم یک دوره طولانی بیثباتی است، زیرا روسیه انگیزه کافی برای اقدام نظامی پیشگیرانه برای جلوگیری از دستیابی کشورهای اروپایی به چنین تسلیحاتی را خواهد داشت.
چشم پوشی از بازدارندگی معتبر علیه روسیه با انتخاب ثبات راهبردی و عدم اشاعه ممکن است از نظر سیاسی مناسب ترین گزینه برای رهبران اروپایی باشد، زیرا نیازی به تغییرات عمده در دکترین یا سرمایه گذاری در دفاع ندارد.
اگر رهبران اروپایی تصمیم خود را در مورد آینده سیاست هستهای این قاره به تعویق بیندازند، ممکن است چارهای جز پذیرش ضعف راهبردی نداشته باشند. اما گرفتن آسان ترین تصمیم همچنان یک قمار خطرناک خواهد بود.
اروپا باید امیدوار باشد که روسیه بلوف خود را با تصرف قلمرو اروپا با نیروهای متعارف و همزمان با تهدیدات هسته ای، یا به خاطر جاه طلبی های توسعه طلبانه پوتین یا تلاش برای درهم شکستن اتحاد ناتو یک بار برای همیشه،عملی نکند.
رهبران اروپای غربی همچنین باید مطمئن شوند که همتایان آسیبپذیر اروپای شرقی به دنبال سلاحهای هستهای خود برای محافظت از خود نخواهند بود، که تمام معایب و هزینههای مرتبط با اشاعه را به همراه خواهد داشت.
خطر قربانی کردن بازدارندگی معتبر این است که اروپا متکی به خویشتنداری روسیه باشد، که با توجه به سابقه مسکو در تهاجم به همسایگانش، یک انتخاب بالقوه فاجعه بار است.
در نتیجه، برخی از نسخه های بازدارندگی هسته ای گسترده بریتانیا یا فرانسه ممکن است در نهایت جذاب ترین باشد. این یک مسیر قابل قبول برای بازدارندگی بدون هزینه های سیاسی و خطرات امنیتی اشاعه خواهد بود و اگر پاریس و لندن بخواهند قاطعانه عمل کنند، می تواند نسبتا سریع اجرا شود.
هزینه های مربوط به آن قابل مدیریت خواهد بود، به ویژه در مقایسه با صدها میلیارد دلاری که در حال حاضر به تسلیح مجدد متعارف اروپا اختصاص داده شده است.
اگرچه خطر حمله اول هستهای اروپا افزایش مییابد، اما قابل مهار باقی میماند، بهویژه اگر فرانسه و بریتانیا دکترینهای جدیدی را توسعه دهند که نشاندهنده عزم آنها در استفاده از زیر آستانه هستهای باشد. درست همانطور که در جنگ سرد، زمانی که واشنگتن تصمیم گرفت متحدان خود را زیر چتر هسته ای ایالات متحده قرار دهد تا اینکه به همه آنها اجازه دهد تا هسته ای شوند یا آنها را به حال خود رها کند، بازدارندگی گسترده گزینه بهتری به نظر می رسد تا گزینه های جایگزین.
با این حال، تکیه بر 2 قدرت هستهای اروپا برای پر کردن خلا ایجاد شده توسط ایالات متحده کار آسانی نیست. زرادخانه هستهای هیچ یک از دو کشور (فرانسه و انگلیس) در حال حاضر در موقعیتی قرار ندارد که مجموعه کاملی از عملکردهایی را که نیروهای هستهای ایالات متحده ارائه میکنند، به عهده بگیرد.
در صورت جنگ هستهای با روسیه، فرانسه و بریتانیا نمیتوانند خسارات وارده به اروپا را به حداقل برسانند. آنها می توانند از طرف یک کشور اروپایی انتقام بگیرند، اما نه اقدام پیشگیرانه ای که می تواند مانع از حمله به شهرها و جمعیت های اروپایی شود.
با وجود زرادخانههای محدود، بهویژه زمانی که صحبت از سلاحهای کم بازدهی میشود که میتوان از آنها برای عقب راندن روسیه به جای افزایش تنش استفاده کرد، آنها همچنین فاقد انعطافپذیری برای مقابله با تهدیدات روسیه هستند که کمتر از سطح نابودی کامل هستند.
هر دو کشور (فرانسه و انگلیس) در راهبردهای هستهای خود بر ابهام تکیه کردهاند و از تعهدات سفت و سخت در مورد شرایط دقیق استفاده از سلاحهای هستهای برای در ابهام نگه داشتن دشمنان، اجتناب کردهاند.
این رویکرد ممکن است زمانی موثر بوده باشد که زرادخانه آنها صرفا بر دفاع از خودشان متمرکز شده بود، اما بعید است که به متحدانی که برای دفاع به این نیروهای هسته ای وابسته هستند، اطمینان دهد.
ایجاد راهبرد بازدارندگی گسترده اروپا مستلزم به روز رسانی های قابل توجهی در سخت افزار و دکترین هسته ای است. اصلاح دکترین آنها یک فرآیند نسبتا سریع خواهد بود.
رهبران بریتانیا و فرانسه در هر مقطعی میتوانند علنا اعلام کنند که آمادگی دارند از شکست متعارف متحدان اروپای شرقی خود جلوگیری کنند، حتی اگر لازم باشد اولین طرفی باشند که سلاحهای هستهای را وارد درگیری میکنند. اما فرانسه و بریتانیا باید مقیاس و تنوع زرادخانه های هسته ای خود را افزایش دهند، که احتمالا یک تعهد چند ساله حتی برای فرانسه است که بسیاری از زیرساخت های لازم را حفظ کرده است.
رهبران فرانسه و انگلیس همچنین باید این راهبرد را به مردم داخل خود عرضه کنند- که ممکن است جا انداختن آن دشوار باشد، به ویژه در فرانسه.
" مارین لوپن" رهبر حزب اصلی اپوزیسیون فرانسه، پیشتر مخالفت خود را با چتر هستهای فرانسه اعلام کرده است و در صورت به قدرت رسیدن در انتخابات ریاستجمهوری این کشور در سال 2027، میتواند هرگونه حرکتی در این جهت را تغییر دهد.
اگر لندن و پاریس بتوانند بر این موانع فائق آیند، ارائه بازدارندگی گسترده و موثر برای کشورهای آسیب پذیر اروپای شرقی ممکن است امکان پذیر باشد.
نسخه بازدارندگی گستردهای که آنها میتوانند ارائه کنند، همچنان خطرناکتر و شکنندهتر از آنچه ایالات متحده از روزهای اولیه جنگ سرد ارائه کرد، خواهد بود. اما در نهایت، اروپا راهی برای خروج از سهگانه راهبردی خود - که انتخاب هر کدام از آنها نیازمند قربانی کردن چیزهای دیگر است- ندارد.
بنابراین جای تعجب نیست که رهبران اروپایی تاکنون از طرح ریزی برای دفاع از قاره مستقل از آمریکا اجتناب کرده اند. با این حال، با در خطر بودن آینده این قاره، اروپا بهتر است که در این جهت عمل کند، حتی اگر این به معنای پذیرش هزینه های مرتبط با حداقل بهترین گزینه در میان بدترین ها باشد.