به گزارش اقتصادنیوز، جنوب جهانی برنده اصلی تغییرات قدرت جهانی در دو دهه گذشته بوده است. نفوذ فزاینده اقتصادهای نوظهور، ظهور چین به عنوان یک قدرت بزرگ، تنش بین ایالات متحده و متحدان اروپاییاش و افزایش رقابت قدرتهای بزرگ به این کشورها اهرم جدیدی در امور جهانی داده است.
آنها با ایجاد ائتلافهای جدید مانند بریکس -که اعضای اولیه اش برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی بودند- از این تغییرات استفاده کردهاند. تقویت اتحادهای منطقهای مانند اتحادیه آفریقا و پیگیری یک دستور کار قاطعانهتر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد بخشی دیگری از تلاشهای قدرتهای میانه و متوسط برای برجسته کردن نقش خود در نظم جهانی است.
در این میان، گروهی هستند که باور دارند، جنوب جهانی - گروه گستردهای از کشورهای عمدتا پسااستعماری در آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه - تمایل بیشتری برای به چالش کشیدن غرب، تسلط و بازتعریف قواعد نظم جهانی دارند.
در همین راستا، نشریه فارن افرز یادداشتی را منتشر کرده و اقتصادنیوز این یادداشت را در چهار بخش منتشر کرده است که بخش نخست آن با تیتر «ماموریت ترامپ؛ نظم جهانی به پایان سلام میکند؟/ جنوب جهانی و رویارویی پرهزینه ابرقدرتها» و بخش دوم و سوم هم به ترتیب با عنوان «نظم جهانی خود را بلعید؛ 11 سپتامبر و آغاز عصر یکه تازی قدرت سخت/ چگونه جنگ در افغانستان و عراق سقوط نظم اخلاقی آمریکا را کلید زد؟» و «ترامپ و معمای خود ویرانگری نظم جهانی/ چین فرصت سازی کرد؛ جنوب جهانی در مسیر تقابل با ابرقدرتها» منتشر شد و بخش چهارم و نهایی در ادامه آمده است.
وعدههای کمپین ترامپ در مورد تجارت، آب و هوا، مهاجرت و مالیات اغلب به عنوان عقب نشینی از نظم جهان درک میشود، با این حال، از منظر جنوب جهانی، این تعهدات خلاف آن را نشان میدهد. از منظر این گروه از بازیگران سیاستهای ترامپ تلاشی است برای تقویت مجدد هژمونی ایالات متحده.
وقتی ترامپ تهدید میکند از توافقهای بینالمللی خارج میشود، در واقع اصرار دارد که ایالات متحده میتواند به تنهایی پیش برود و اگر دیگران بدانند چه چیزی برایشان خوب است، باید در کنارش قرار بگیرند. ترامپ با ایجاد ابهام در مورد اعتبار تعهدات آمریکا، کشورها را تشویق میکند تا با ایالات متحده همسو شوند یا در معرض خطر شکست قرار بگیرند.
کاهش مالیات و تعرفههای پیشنهادی او به تورم دامن میزند و منجر به افزایش نرخهای بهره ایالات متحده میشود. این به نوبه خود هزینههای استقراض را در سطح جهانی به ویژه برای کشورهایی که بدهی قابل توجهی دارند افزایش میدهد و سرمایهگذاران را از بازارهای نوظهور و بازدهی مطمئنتر در ایالات متحده دور و کاهش ارزش پول حاصل از آن، واردات را گرانتر میکند، تورم را افزایش میدهد و در عین حال بهرهوری را در بسیاری از کشورهای در حال توسعه کاهش میدهد.
وعدههای کمپین ترامپ در جنوب جهانی به جای نشان دادن انزوا، به عنوان یک استراتژی حساب شده رویزیونیسم تفسیر میشود - تلاشی برای بازگرداندن برتری ایالات متحده از طریق وادار کردن سایر کشورها به همسو شدن با واشنگتن یا آسیب پذیر شدن در نظمی نامطمئن فزاینده.
رهبران در سرتاسر جهان جنوب گزینه اندکی جز یافتن راههایی برای محافظت از کشورهای خود در برابر پیامدهای سیاستهای ترامپ خواهند داشت. مردم در بسیاری از کشورهای در حال توسعه نسبت به دورههای قبل از نظر سیاسی بسیج شدهاند و از نظر فناوری توانمندتر هستند و این امر باعث میشود که خواستههای آنها نادیده گرفته شود.
طبقات فقیر و متوسط در بسیاری از مناطق جنوبی جهان به طور قابل توجهی از فرصتهای اقتصادی ناشی از جهانی شدن و تهدید ترامپ بهره بردند. آنها از رهبران خود انتظار دارند که خط اعتدال را حفظ کنند. به عنوان مثال، بسیاری از دولتها به دنبال جایگزینهای ارز ایالات متحده هستند و سیستمهای پرداخت غیردلاری، ارزهای دیجیتال و مکانیسمهای تجاری در فرقههای محلی را آزمایش میکنند تا ظرفیت کاخ سفید برای وادار کردن رقبا از طریق تحریمها و سایر محدودیتها را کاهش دهند.
آنها ممکن است به دنبال راهبردهای جدید و خلاقانهای برای حفظ جریانهای تجاری بینالمللی باشند و از محدودیتهای اعمال شده توسط دولت آینده ایالات متحده چشم پوشی کنند. ترامپ با پیشبینی چنین اقداماتی، در ماه نوامبر در رسانههای اجتماعی پستی تهدید آمیزی را منتشر کرد و نوشت: در صورتی که کشورهای بریکس به دنبال ارز جایگزین «جایگزین دلار قدرتمند آمریکا» باشند، تعرفههای 100 درصدی را بر کشورهای بریکس اعمال خواهد کرد.
تلاش ترامپ برای تحقق اخراجهای دستهجمعی به موقعیت آمریکا در بیشتر مناطق جنوبی جهان لطمه میزند، زیرا این باور را تأیید میکنند که ترامپ عمیقاً نسبت به جهان غیرغربی رویکردی تحقیرآمیز دارد. این امر شکاف بین شمال و جنوب جهانی را بر سر مسائل نژادی و تفاوتهای فرهنگی عمیقتر میکند و روابط دیپلماتیک غرب با کشورهای آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین را تیرهتر کرده و در عین حال خشم گستردهتری را نسبت به کشورهای غربی برمیانگیزد.
چنین اقداماتی میتواند تنشها را در داخل ایالات متحده تشدید کرده، شکاف بین جوامع را بر سر مسائل نژادی و مهاجرت بیشتر کند و اقتدار اخلاقی این کشور را در صحنه جهانی تضعیف کند. یکی از موضوعاتی که همبستگی گستردهای را در میان کشورهای جنوب جهانی حاصل کرده، موضوع فلسطین است. به عنوان مثال، آفریقای جنوبی اقداماتی را برای به چالش کشیدن اقدامات اسرائیل در غزه در دادگاه بینالمللی دادگستری انجام داده و اسرائیل را به ارتکاب اقدامات نسل کشی متهم میکند.
بسیاری از دولتها در سرتاسر جنوب جهانی این موضوع را نمادی از دورویی گستردهتر غرب میدانند و به این نکته اشاره میکنند که چگونه غرب تا حد زیادی کشتار غیرنظامیان فلسطینی و لبنانی توسط اسرائیل را تحمل میکند، حتی در حالی که با صدای بلند تجاوز روسیه و کشتار غیرنظامیان اوکراینی را محکوم میکند. این استاندارد دوگانه تردید را در جنوب جهانی نسبت به بیطرفی نظم بینالمللی لیبرال عمیقتر کرده است.
وضعیت فلسطینیان به عنوان نقطه شعلهور، نمادی از نابرابری در نظم بینالمللی حاکم و در چشم بسیاری از کشورهای در حال توسعه، کار ناتمام استعمارزدایی خواهد بود. این موضوع همچنان بر تنشهای مداوم بین کشورهای غربی و غیر غربی تاکید خواهد کرد.
در مورد سیاستهای اقلیمی، رویکرد ترامپ وعده میدهد که گروههای ذینفع در جنوب جهانی را که به صنایع با کربن بالا و استخراج سوختهای فسیلی اختصاص دادهاند، جسورتر کند. این امر توازن قدرت داخلی را در میان حامیان گذار سبز تغییر خواهد داد. گروههای ذینفع با کربن بالا موظف به مقاومت در برابر اصلاحات ضروری هستند و همین گزاره تأثیر گذاری سبز در سطح جهانی را پرهزینهتر و کندتر میکند.
بیتفاوتی نسبی ترامپ به اقدامات اقلیمی میتواند چوببرها، دامداران و معدنچیان را در سراسر جهان جسور کند و منجر به جنگلزدایی بیشتر و گسترش کشاورزی ناپایدار شود که تغییرات آبوهوایی را تشدید میکند، امنیت غذایی جهانی را با مختل کردن اکوسیستمها و کاهش عملکرد محصولات کشاورزی در جنوب و جنوب جهانی تهدید میکند. در عین حال، سیاست خارجی ترامپ میتواند عواقب عجیبی داشته باشد.
واشنگتن به جای احراز مجدد برتری آمریکا، میتواند ببیند که جهان زیر پایش جابجا شده است. اگر ترامپ به وعده کمپین انتخاباتی خود فشارها بر چین را افزایش دهد، ممکن است ناخواسته حرکت به سوی دنیای چند قطبی را تسریع بخشد. در این میان، کشورهای در حال توسعه با چین و روسیه به عنوان مراکز اصلی قدرت رفتار خواهند کرد و از فرصتها برای گرفتن امتیازات اقتصادی، امنیتی و فناوری از طریق پلتفرمهایی مانند سازمان همکاری شانگهای، یک گروه چندجانبه به رهبری چین، استفاده خواهند کرد.
در نظم جهانی پراکنده که با رقابت و معاملهگرایی عملگرایانه مشخص میشود، سیاستهای ترامپ میتواند اهرمهای نفوذ جنوب جهانی را افزایش دهد و این گروه را قادر سازد تا از بازی قدرتهای بزرگ فرصت سازی کنند.
مطمئناً، جنوب جهانی فاقد وحدت و منابع لازم برای خنثی کردن کامل لبههای تیزتر سیاست خارجی ترامپ است. ایالات متحده تحت رهبری ترامپ همچنان از نفوذ بینظیری برخوردار خواهد بود، دستور کارها را تعیین میکند و قوانین بینالمللی را شکل میدهد.
واشنگتن ظرفیت به کارگیری اجبار اقتصادی، انزوای دیپلماتیک و حتی نیروی نظامی را برای خنثی کردن تلاشهای جدی کشورهای در حال توسعه برای به چالش کشیدن ترجیحات ایالات متحده حفظ کرده است. اما عامل رو به رشد جنوب جهانی و آگاهی ژئوپلیتیکی در حال گسترش در میان مردمان آن، پویایی قدرت جهانی را اساساً تغییر داده است.
دولت ایالات متحده، چه در دوران ترامپ و چه در زمان جانشینان او، اهمیت سیاسی فزاینده کشورهایی که زمانی به حاشیه رانده شده بودند، را نادیده گرفته است. تلاش ترامپ برای تحکیم مجدد هژمونی آمریکا موجب خواهد شد تا این بازیگر وارد دنیایی شود که بسیار کمتر از آنچه او تصور میکند انعطاف پذیر است.