همایش آنلاین «بازخوانی ماجرای مک فارلین؛ تأمین سلاح در برابر آزادی گروگان ها» با مشارکت انجمن اندیشه و قلم و سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد و طی آن مجید تفرشی، اشرف بروجردی، محسن هاشمی، عباس سلیمی نمین، حسین علایی و جعفر شیرعلی نیا دیدگاههای خود نسبت به قضیه مک فارلین و اهمیت آن در مسائل جنگ تحمیلی و رابطه ایران و آمریکا را بیان کردند.
به گزارش «تابناک» به نقل از جماران، در این نشست مجید تفرشی در خصوص ابعاد بین المللی قضیه مک فارلین گفت: در ایران تا کنون سه کتاب در خصوص قضیه مک فارلین منتشر شده ولی در جامعه بین الملل صدها کتاب و مقاله در این خصوص منتشر شده است. اشکال اسناد بین المللی این است که منابع بین المللی از منظر آمریکا به این موضوع نگاه میکند و بنابر این کمتر به مصالح ایران توجه دارد. ما هم مسأله ایران کنترا را فقط از منظر ایرانی نگاه میکنیم و به اهمیت جهانی آن کمتر توجه داریم.
در مسأله ایران کنترا شاهد هستیم که یک سری تلاش برای مذاکرات محرمانه رخ داد. با توجه به در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و فضای بعد از انتخابات که چه بایدن انتخاب شود و چه ترامپ، این موضوع همچنان موضوع روز است و ما شاهد این هستیم که الیوت آبرامز که به جای برایان هوک به عنوان مسئول ایران در وزارت خارجه آمریکا انتخاب شد کسی است که در موضوع ایران کنترا از افراد بسیار دخیل بود و به دلیل شهادت دروغ محکوم شناخته شد.
معدود آدمهایی مثل آقای هاشمی رفسنجانی داریم که خاطره روزانه بنویسند
مشکل بزرگی که ما در مورد ایرانیها داریم این است که افراد خاطرات خود را ننوشتهاند و یا افرادی هم که نوشتهاند خاطرات آنها تغییر پیدا میکند. گاهی این به خاطر این است که افراد موضوعات را از یاد میبرند و یا تعمد وجود دارد. نمونه بارز آن را در بحث آقای کنگرلو میبینیم که اشتباهات عمدی و غیرعمدی در آنها وجود دارد. ما سنت خاطره نویسی روزانه نداریم و معدود آدمهایی را داریم که مثل ناصرالدین شاه و آقای هاشمی رفسنجانی که خاطره روزانه بنویسند؛ اگر هم دارند منتشر نمیکنند و کسانی هم که مینویسند افراد تأثیرگذار مهمی نیستند. کسانی که اطلاعات دارند گفتوگو نمیکنند و کسانی که گفتوگو میکنند اطلاعات ندارند. در صورتی که در جناح آمریکا خاطرات زیادی چاپ شده است. نبود منابع ایرانی کمک میکند به اینکه روایت آمریکایی غالب شود.
واقعیت این است که در هر دو کشور کسانی بودند که این موضوع را مقطعی و بعضیها به عنوان یک موضوع دراز مدت و یک تغییر راهبردی در مناسبات میدیدند. برای آمریکاییها مسأله کمک به انقلابیون نیکاراگوئه خیلی مهم بود و ریگان میخواست از طریق فروش سلاح به ایران پول به دست بیاورد و از طرف دیگر ایران برای تغییر موازنه جنگ نیاز به سلاح داشت و سلاحهای آمریکایی میتوانست این تغییر را ایجاد کند.
فریبکاری دولت ریگان و پنهان کاری ایرانیها
دور اول تحریم تسلیحاتی ایران توسط آمریکا از آستانه انقلاب و حتی قبل از انقلاب شروع میشود و بعد انقلاب و جنگ موجب میشود ایران به سلاحهای خودش که پولش را هم داده بود دست پیدا نکند. در مسأله مک فارلین چیزی که در اسناد بین المللی وجود دارد مسأله فریبکاری دولت ریگان است و چیزی که در ایران وجود دارد مسأله پنهان کاری است. در واقع بحث نبود شفافیت و نظارت در دو طرف خیلی نمایان است. البته طبیعی است که در اینگونه مذاکرات که میتواند تغییرات اساسی ایجاد کند، با اطلاع رسانی عمومی نمیشود کاری کرد.
مسأله مک فارلین در یک روزنامه چاپ بعلبک افشا شد
از نظر غربیها آقای منتظری و تیمشان منشأ رادیکالیزم بودند. یادمان باشد که مسأله مک فارلین اولین بار در یک روزنامهای چاپ بعلبک{هفته نامه «الشراع» } که توسط دوستان مهدی هاشمی اداره میشد افشا شد و این مسأله را کمتر کسی توجه دارد. قبل از آن هم آقایی که جاسوس اسرائیل بود به نام «آری بن مناشه» افشا کرد که او هم در کتابش به نام «پول خون» به این قضیه اشاره کرده است.
در منابع ایرانی اصرار دارند به اینکه ایران از حضور اسرائیلیها در این ماجرا خبر نداشت. در اسناد بین المللی این موضوع آشکار است. چون بعضی از سلاحهایی که به ایران داده میشد یا اسرائیلی بود و یا از طریق اسرائیل میآمد، به نظر میرسد ایران حتما خبر داشته است.
امام خمینی (س) از ماجرای مک فارلین خبر داشته است
در قضیه مک فارلین یکی از ادعاهای اثبات نشده این است که امام خمینی (س) از ماجرای مک فارلین و مذاکره با آمریکاییها خبر نداشته است. به نظر میرسد این ادعا نه تنها نادرست است، بلکه توهین به امام است که رهبری با این تأثیرگذاری بین المللی چطور از چنین مسألهای در بغل گوش خود خبر نداشته است. موضع تند امام در پاسخ به بعضی نمایندگان مجلس تعبیر میشود به اینکه امام با این قضیه مخالف بوده است. ولی آقای خمینی این نامه را علیه متعرضین به مذاکره نوشته و این تحریف تاریخ آشکار در سالهای اخیر اتفاق افتاده و انقدر مسأله روشن است که نیاز به بحث و بررسی زیاد ندارد.
ضمن اینکه ما شاهد هستیم قضیه مک فارلین پایانی بر اعتبار سیاسی آقای منتظری و تیم ایشان بود که منجر به اعدام آقای مهدی هاشمی و امید نجف آبادی شد. تأکید میکنم که از نظر آمریکاییها آقای منتظری و آقای میرحسین موسوی نمایندگان جناحهای تندرو و ضد غربی حکومت و آقای خامنهای، آقای ولایتی و احتمالا آقای هاشمی رفسنجانی نمایندگان گروههای قابل مذاکرهتر بودند.
ماجرای مک فارلین به شدت اعتبار ریگان را خدشه دار کرد
اگر مسأله ایران کنترا نبود به جرأت میتوان گفت آقای ریگان یکی از موفقترین رئیس جمهورهای آمریکا بود ولی این ماجرا به شدت آن اعتبار را خدشه دار کرد. در منابعی گفته شده که بعد از آیزنهاور هیچ رئیس جمهوری در آمریکا از محبوبیت برخوردار نبود ولی ماجرای مک فارلین به کلی این دستاورد را از بین برد و شاید نقطه تاریکی بود از نظر عدم صداقتی که در برابر آمریکاییها به خرج داد و منجر به خدشه دار شدن اعتبارش شد.
عدهای فکر میکنند اگر ایران تحریم باشد میتوانند کاسبی کنند
برای ایرانیها گفت و گوی با آمریکا دشمنان بسیاری داشت. اولا خود مخفی کاری که همچنان هست، عدهای معتقد بودند گفتوگو با آمریکا پایان کار انقلاب است و از نظر ایدئولوژیک با آن مخالف بودند. عدهای از نظر اقتصادی فکر میکردند که اگر ایران تحریم باشد میتوانند کاسبی کنند. عدهای هم معتقد بودند هرکس بتواند این کار را انجام دهد پایدارتر خواهد بود. بنابر این همان طوری که در گذشته بوده و الآن هم هست، بحث این است که چرا جناح مخالف این کار را انجام بدهد. کما اینکه در خصوص مذاکره با آمریکا کسانی منتظر هستند بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران این کار را انجام بدهند و اعتبارش را برای خودشان ثبت کنند.
در مورد اینکه سلاحهای ارسالی به ایران بی ارزش بودند و یا ارزشمند بودند، در اسناد غربی کاملا روشن است که این سلاحها تأثیرگذار بودهاند. فقط هم سلاح نیست و نقشههای عملیات عراق هم هست که قبلا اصلا به ایران داده نمیشد. البته کسانی که با ماجرای مک فارلین مخالف هستند تلاش دارند بگویند تأثیر زیادی نداشته است. ولی به نظر من فراتر از سلاحهایی که داده شده تغییر پارادایم نسبت به آمریکا است که میتوانست برای دو کشور و حتی منطقه و جامعه بین الملل تأثیرگذار باشد.
به نظر من کل نظام به این نتیجه رسیده بود و به درستی هم رسیده بود و باید از آن دفاع کرد. گرچه کسانی که از طرف ایران در این مذاکرات شرکت داشتند خام دست بودند و از مذاکرات بین المللی بهره چندانی نبرده بودند و مدام در حال آزمایش و خطا بودند. عجیب است که این افراد از کانالهای مختلف وارد میشدند و این کانالهای مختلف منجر شد به اینکه موضع ایران تضعیف شود و در نهایت به شکست برسد.
شباهت برجام و ماجرای مک فارلین
به نظر من مثل برجام، تندروهای اروپایی و آمریکایی و جناحهای رقیب در آمریکا و ایران بزرگترین بهره وران شکست ماجرای مک فارلین بودند و خوشحال شدند از اینکه این ماجرا شکست خورد. به نظر من بحث تجربه و سیلی روزگار نشان میدهد که ما از سالیان قبل در مذاکره ضعف داشتهایم و در بحث راهبردی مذاکره دانش و تجربه نداشتهایم و برای جبران این موضوع به پاک کردن صورت مسأله پرداختهایم که اصلا مذاکره بد است؛ به جای اینکه سازوکارش را ترمیم و درست کنیم.
بنابر این، اینکه گفتوگو و مذاکره بیشتر برای ایران دستاورد داشته یا دوری از مذاکره، بحثی است که به طور جدی باید به آن پرداخت. به نظر من به جایی میرسیم که آیا حاضر هستید برای مطالح ملت و نظام مذاکره داشته باشید و یا حاضر هستید همه چیز را به باد بدهید ولی مذاکره نکنید؟ اگر در زمان مناسب و به انتخاب خودمان گفتوگو نکنیم در زمان نامناسب مجبور به گفتوگو خواهیم شد. اگر در زمان مناسب گفتوگو نکنیم، سوژه گفت و گوی ائتلاف دشمنانمان خواهیم شد.
در درازمدت اعلام موضع «عدم مذاکره» نه منطقی و نه به سود ایران است
تصور اینکه در مذاکره با رقیب طرف مقابل باید مصالح ما را مورد نظر قرار دهد تصور خامی است. همان طور تصور اینکه در مذاکره ما باید به همه اهدافمان برسیم و دشمن یا رقیب نباید به هیچ چیزی برسد. این خیال خامی است که عملا هیچ گاه مذاکره با این نگاه شکل نمیگیرد. واقعا اگر الآن جنگ بود و ما سلاح نداشتیم و در تحریم و انزوای بین المللی بودیم، آیا باید با دشمنان بالقوه و بالفعلمان برای نجات کشور مذاکره میکردیم؟ در درازمدت اعلام موضع عدم مذاکره نه منطقی و نه به سود ایران است و ضمنا دست ایران را برای یک بازی پیچیده بسته خواهد کرد و طرف مقابل میداند جواب ایران چه خواهد بود و در نتیجه منجر به یک مذاکره تحمیلی در شرایط نامتعادل، غیرمنصفانه و با دستاورد محدود و شاید دیر و دور خواهد شد.
دکتر اشرف بروجردی نیز در این همایش گفت: بار دیگر دفتر تاریخ را ورق میزنیم تا به یاد آوریم نقش سازندگان تاریخ در تعیین سرنوشت ملتها را به یاد آوریم. اینک دوباره با حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی همراه میشویم که هر گامی بر میداشت، هر تصمیمی که میگرفت و هم جملهای که میگفت در ساختن قسمتی از تاریخ این سرزمین ماندگار و اثربخش شد.
شاهد این امر را میتوان در بازخوانی خاطراتش از خلال دست نوشتهها مشاهده کرد. خاطراتی که درد و رنج و غم را با شادی و عزتمندی توأم کرده بود؛ کمبودها را با قناعت و امیدواری دادن به مردم و ارائه تصویری از برخودراری این ملت بیان میکرد. از هشت سال دفاع مقدس میمی گویم و نقش این انسان سترگ در آفریش عزت و سربلندی، مقاومت و استواری درایت و عقلانیت و دلسوزی و عشق به ملت و اسلام را رقم میزد. او پرچمدار عشق و اقتدار ایران در جنگ به تأسی از امام عزیز بود و ترک منازعه و مخاصمه را به شرط برتری و اقتدار ایران اسلامی میطلبید.
خاطرات دوران دفاع مقدس بخشی از وجود این انسان شریف بود که میکوشید در پرتو حفظ انسجام رزمندگان به آنها قوت قلب ببخشد. اما این شخصیت ذی وجوه برای مردم ناشناخته ماند و حوادث و اتفاقات پی در پی مانع از شناخت گوهر وجودیش شد. باشد که آیندگان بتوانند اهمیت او را دریابند و نقش او را در تأمین امنیت جامعه و عزت و سربلندی سرزمین بشناسند.
آیت الله هاشمی وارد معامله با مک فارلین شد تا توان رزمی رزمندگان را بالا ببرد
او در کسوت جانشین فرمانده کل قوا در مقاطعی از دوران هشت سال دفاع مقدس به تصمیمی رسید که حاصلش رقم خوردن آینده این ملت بود. آنجا که تصمیم میگیرد برای رهایی رزمندگان از شرایط نداشتن سلاح جهت مقابله با دشمن و پرهیز از زمین گیر شدن آنان به معامله با فروشندگان سلاح بپردازد تا جایی که میداند اسلحهای که باید خریداری شود بسیار گرانتر از قیمت واقعی آن است، اما او وارد این معامله میشود تا توان رزمی رزمندگان را بالا ببرد و این معامله را با مک فارلین انجام میدهد.
زمانی که به این تصمیم میرسد که جنگ باید پایان یابد، اما باید همراه با یک پیروزی باشد تا برگ برنده در دست ایران باشد و یا زمانی که در مییابد آمریکا برای جلوگیری از اقتدار و پیروزی ایران کمر به نابودی ملت ایران بسته است، از زدن ناو ایران گرفته تا سقوط هواپیمای مسافربری، لذا تصمیم به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ میگیرد و در مقابل مخالفتها به امام میگوید من همه چیز را گردن میگیرم و بعد شما من را به عنوان خیانتکار محاکمه و اعدام کنید.
به هر حال او غیر از دفع تجاوز دشمن و حفظ تمامیت ارضی ایران و حفظ اقتدار و عزتمندی ملت به چیزی نمیاندیشد. اما او نگران است که مبادا دسیسههای رسانهای مردم را به تفرقه و شبهه اندازد؛ لذا برای روشن شدن اذهان جامعه میکوشد از جایگاه نماز جمعه به روشنگری و بیان حقایق بپردازد؛ تا جایی که مردم هر هفته در انتظار قرار میگیرند تا حقایق را از زبان او بشنوند و او زبان گویای مورد اعتماد مردم میشود.
بازخوانی پرونده هشت سال دفاع مقدس و درک صحیح از آن بدون بررسی نقش هاشمی ابتر میماند
به یاد داشته باشیم که نفوذ کلامش در اخلاص و اعتقادش به اراده الهی جستوجو کنیم و دعای امام که همواره بدرقه راهش بود. بنابر این بازخوانی پرونده هشت سال دفاع مقدس و درک صحیح از آن بدون بررسی نقش هاشمی ابتر میماند. امروز در اینجا گرد هم آمدهایم تا بخشی از وقایع دفاع مقدس و نقش آیت الله هاشمی رفسنجانی در آن را بازخوانی کنیم. روحش شاد که راه خطا نرفت و وجودش را وقف این مردم و سرزمین کرد.
محسن هاشمی نیز در همایش «بازخوانی پرونده مک فارلین، تأمین سلاح در برابر آزادی گروگانها» گفت: حدود ۳۵ سال از ماجرای مک فارلین که در آمریکا به عنوان رسوایی مطرح شد، گذشته است. البته من زمان وقوع این وقایع در ایران حاضر نبودم و در جریان وقایع نبودم و مشغول تحصیل بودم ولی فکر میکنم در سال ۸۴ یا ۸۵ بود که ما مشغول آماده سازی خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی بودیم و سال ۶۴ و ۶۵ را آماده چاپ میکردیم، ایشان فرمودند خوب است که ورژنی از ماجرای مک فارلین را در کنار خاطرات چاپ کنیم؛ چرا که تا آن موقع هیچ کتابی از طرف ایران در مورد ماجرای مک فارلین چاپ نشده بود.
ایشان این مأموریت را به دفتر نشر معارف انقلاب دادند که موضوع را بازتر کنیم و بعضی از اسناد را هم که اجازه داده میشد در کتاب بیاوریم؛ لذا من با یکی از همکارانم، آقای حمیدی، وارد کار شدیم و ایشان اسناد را جمع کردند و با هم مطالعه کردیم. در نهایت متنی در آمد و ایشان هم خواندند و ما کتاب ماجرای مک فارلین را آماده کردیم و خود آیت الله هاشمی هم مطالعه و تأیید کردند و بعد همراه با خاطرات سالهای ۶۴ و ۶۵ این را چاپ کردیم.
باید به این کتاب به عنوان یک اثر تحقیقی نگاه شود که سعی کرده مستندات موجود را به خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی اضافه کند ولی اگر کسی به خاطرات مراجعه کند ایشان ۱۰۰ مورد به این مطلب اشاره دارد ولی وقتی گزارش تاور که در آمریکا چاپ شد را با کتابی که ما چاپ کردهایم مقایسه کنید کاملا میتوانید موضوع را درک کنید.
ماجرای مک فارلین یک رسوایی حکومتی برای آمریکاییها بود؛ نه ایران
بر اساس اطلاعاتی که ما به دست آوردیم و به عنوان یک پژوهشگر نگاه کردیم، لازم است که این را یادآوری کنم که افشای ماجرای مک فارلین را باید یک رسوایی حکومتی در آمریکا مطرح کنیم؛ نه یک رسوایی حکومتی در ایران. چون آنجا با نام ایران گیت یا ایران کنترا به مطبوعات و مردم معرفی شد و برای آمریکاییها جنبه منفی داشت؛ نه برای ایرانی ها. برای ایران یک پیروزی تلقی میشد که توانسته بود از این طریق تأمین تجهیزات نظامی را انجام دهد. در صحبتهای امام خمینی (س) هم به صراحت این مطلب آمده که این موضوع را به عنوان پیروزی ایران و سرشکستگی آمریکا مطرح کردهاند. این صحیح نیست که جریانی بخواهد بعد از ۳۰ سال موضوع را وارونه نمایی کند و آن را رسوایی جمهوری اسلامی جلوه دهد. البته اگر خاطرات روزنوشت آیت الله هاشمی رفسنجانی، در این باره که در قالب جزوهای مختصر تدوین شده است، مطالعه شود، ماهیت موضوع کاملا روشن است و نباید آن را پیچیده جلوه داد تا بستر تخریب و سوء استفاده سیاسی شود.
موضوع ماجرای مک فارلین که در ایالات متحده آمریکا به عنوان ماجرای ایران کنترا مشهور است، از چهار منظر میتواند مورد بررسی قرار گیرد: منظر اول، تأمین نیازهای سیستم پدافند هوایی و زمینی ایران در جنگ است که مد نظر جمهوری اسلامی بوده است. منظر دوم، منافع اقتصادی ناشی از فروش سلاح به ایران که مد نظر واسطههای معامله بوده است. منظر سوم، آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان با وساطت ایران که مد نظر دولت آمریکا بوده است. منظر چهارم، تبدیل مسأله به روابط پنهانی و سپس آشکار میان ایران و آمریکا که در فاز دوم مدنظر مقامات آمریکایی بوده است.
برخی در داخل تلاش دارند از منظر و منافع بیگانگان تاریخ را روایت کنند
مناسب است در اینجا اشارهای داشته باشم به سخنان مقام معظم رهبری در چهلمین سالروز آغاز دفاع مقدس که تصریح داشتند عملکرد جمهوری اسلامی در دفاع مقدس از جمله پایان جنگ، یک عملکرد مدبرانه و عقلانی بود و ایشان نسبت به تحریفاتی که در این موضوع انجام میشود، هشدار دادند. شاید یکی از تحریفاتی که در تاریخ دفاع مقدس صورت میگیرد را ما میتوانیم در روایت ماجرای مک فارلین ببینیم که برخی در داخل تلاش دارند، به جای توجه به منظر و اهداف ایران، سعی کنند از منظر و منافع بیگانگان تاریخ را روایت کنند و مرتکب تحریف میشوند، در حالی که این مسأله از ابتدا تا انتها از سوی ایران با هدف تأمین نیازهای تسلیحاتی و دفاعی خود در جنگ پیگیری شد و اگر این جنبه را نادیده بگیریم قطعا مرتکب تحریف تاریخ شدهایم.
پس مسأله اول در این موضوع، نیازهای تسلیحاتی ماست، واقعیت تلخ تاریخی آن است که ایران در جنگ تحمیلی، از سوی دو ابرقدرت شرق و غرب، یعنی تقریبا کل جهان، تحریم بود و در مقابل جدیدترین و مدرنترین انواع سلاحهای شرقی و غربی در اختیار ارتش بعثی صدام قرار میگرفت، اتکای ما در جنگ، به نیروی انسانی و تسلیحاتی بود که از زمان رژیم قبل در انبارهای ارتش ایران باقی مانده بود و طبیعی بود این تجهیزات با گذشت زمان و استفاده نیاز به تعمیر و تأمین مهمات و قطعات یدکی پیدا میکند.
در اواسط جنگ، اتحاد جماهیر شوروی تانکهای T۷۲ را در اختیار عراق قرار داد که این تانکها در برابر موشکهای RPG ما مصونیت داشتند و به همین دلیل ما در دفاع در برابر سیستم زرهی عراق با مشکل مواجه شدیم، تنها دو موشک ضدتانک تاو و مالیوتکا توانایی نابودی این تانکها را داشتند که در همین مقطع مهندسی معکوس و کپی سازی این موشکها را در صنایع دفاع با همکاری آقایان منطقی و علی عسگری و تیمشان برادران ضرغامی، شاه آبادی و شهریاری آغاز کردیم.
همزمان شوروی و اروپا، پیشرفتهترین هواپیماهای جنگی بلندپرواز و جنگده بمب افکن خود را در مدلهای مختلف میگ، سوخو، سوپر اتاندارد و میراژ در اختیار صدام قرار دادند و تعداد ناوگان فعال هوایی عراق را به بیش از ۵۰۰ جنگنده رساندند در حالی که ما حدود ۸۰ جنگنده عملیاتی در اختیار داشتیم که جنگندههای F۱۴ هم با کمبود موشک فونیکس مواجه بودند و ما در نبرد هوایی و پدافند نیز دچار بحران جدی شدیم، بخشی از رادارهای ما به دلیل خرابی قطعات از کار افتادند و نیاز به تقویت تسلیحاتی داشتیم که این موضوع از طرق مختلف از جمله تیم نخست وزیری که کنار مهندس موسوی بودند دنبال میشد.
در سالهای ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵، دو عملیات نسبتا موفق ایران در خاک عراق یعنی والفجر ۸ در منطقه فاو و کربلای ۵ در شلمچه صورت گرفت، حتی اگر این عملیاتها با غافلگیری و پیروزی اولیه نیز همراه میشد، اگر ما سیستم پدافند ضدتانک و ضدهوایی مناسبی نداشتیم، در مقابل پاتکهای سنگین عراق مجبور به عقب نشینی میشدیم، بنابراین مهمترین مسأله برای فرماندهی جنگ در آن مقطع تأمین نیازهای سیستم تسلیحاتی ایران بود که در برابر تانکهای T۷۲، با موشکهای تاو و در برابر حملات هوایی دشمن با سیستم پدافندهوایی هاگ و در تجهیز نیروی هوایی ایران نیاز به موشکهای فونیکس وجود داشت.
چگونگی شکل گیری و افشای ماجرای مک فارلین
فرماندهان نظامی میگفتند ما اگر دو هزار موشک تاو داشتیم، فلان پیروزی را به دست میآوردیم یا جلوی فلان شکست را میگرفتیم، اگر سیستم پدافند و ضدهوایی کار میکرد، نیروی هوایی عراق را فلج میکردیم و اجازه حمله به شهرها را نمیدادیم؛ بنابراین ایران از ابتدای سال ۱۳۶۴، به دنبال تأمین نیازهای دفاعی خود بود و در این زمان پیامی از طریق منوچهر قربانی فر، یکی از واسطههای اسلحه به مرحوم کنگرلو، مشاور امنیتی نخست وزیر، داده شد که وی میتواند لامپهای رادار مورد نیاز ایران را تأمین کند و با قبول ایران، این معامله صورت گرفت و بخشی از سیستم رادار ضدهوایی ایران تعمیر و راه اندازی شد و وی اعلام کرد که امکان تأمین موشکهای تاو و فونیکس و قطعات هاگ وجود دارد.
قربانیفر، سپس با ارتباطی که با مقامات آمریکایی داشت، پیامهایی رد و بدل کرد تا از تمایل آنها برای فروش این تسلیحات به ایران در صورت همکاری ایران در آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان اطمینان حاصل کند و بدین ترتیب پروسه آزادی گروگانهای آمریکایی در برابر فروش تسلیحات مورد نیاز ایران شکل گرفت. اگر بخواهیم این فرایند را تشبیه کنیم، فروش سلاحهای انباری، در برابر آزادی گروگان ها، مثلثی است که در آن پول فروش سلاحهای انباری به قیمت بالاتر، آزادی گروگانها و اهداف سیاسی برای آمریکاییها جذابیت داشت و طرف ایران نیز به دنبال سلاحهای مورد نیاز خود بود.
به دستور مهندس موسوی، کنگرلو موضوع را به اطلاع آیت الله هاشمی رفسنجانی رساند و ایشان مقامات ارشد در سطح سران سه قوه را از این پیشنهاد مطلع کردند و موضوع در جلسه سران با امام خمینی (س) نیز به اطلاع ایشان رسید و در قالب پنج محموله از شهریور ۱۳۶۴ تا خرداد ۱۳۶۵ به ایران تسلیحات ارسال میگردد که در این فاصله عملیات والفجر ۸ در بهمن ماه سال ۱۳۶۴، که موفقترین عملیات ایران در خاک عراق و منجر به قطع دسترسی عراق به خلیج فارس از طریق تصرف فاو توسط ایران میگردد رخ میدهد و در این عملیات حدود ۸۰ جنگنده پیشرفته عراقی توسط ضدهوایی هاگ و جنگندههای F۱۴ سقوط میکند.
در چهارم خرداد ۱۳۶۵، مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا، بدون اطلاع و اجازه مقامات ایرانی به صورت مخفیانه به همراه محموله تسلیحاتی به ایران سفر میکند و چهار روز در تهران حضور پیدا میکند. اما هیچ مقام عالی رتبه ایرانی، حاضر به گفتوگو با وی نمیشود و مذاکرات بین مک فارلین و کنگرلو با حضور یکی از نمایندگان مجلس به عنوان مترجم صورت میگیرد و بدون حصول توافق مدنظر آنها، هیأت آمریکایی باز میگردد.
پس از این شکست در مذاکرات، کانال دوم توسط محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران با استفاده از علی هاشمی رفسنجانی یکی از اعضای سپاه که برادرزاده آیت الله هاشمی رفسنجانی فرمانده جنگ بود، اما بدون اطلاع ایشان، شکل میگیرد و از طریق کانال دوم نیز یک محموله ۵۰۰ عددی موشک تاو و مقداری اطلاعات نظامی در مهر ماه سال ۱۳۶۵ تحویل ایران میگردد.
بخشی از شش محموله تسلیحاتی تحویل شده به ایران، مربوط به سلاحهای انباری در اسرائیل بوده که بدون اطلاع ایران از اسرائیل ارسال شده بود و پس از کشف موضوع توسط تیم مهندسی جنگ این سلاحها عودت داده میشود و اختلافی نیز در مورد قیمت محاسبه شده وجود داشت که موجب میشود، ایران بخشی از مطالبات قربانی فر، به عنوان واسطه معامله را نپردازد و با شکل گیری کانال دوم که عملا قربانی فر، واسطه کانال اول، در آن وجود ندارد، وی به ارسال نامههای انتقادی به مقامات ایران جهت پیگیری مطالبات خود میپردازد.
در اوایل آبان ماه ۱۳۶۵، نشریه الشراع لبنان، اخبار این معاملات را دریافت و افشا میکند و موضوع با پیگیری رسانههای آمریکایی تبدیل به یک رسوایی برای دولت آمریکا میشود چرا که دولت آمریکا برخلاف مصوبه کنگره، منابع حاصل از این معاملات را به شورشیان نیکاراگوئه پرداخت کرده بود و تیم تحقیق و تفحص آمریکا به رهبری سناتور جان تاور، گزارشی را درباره این موضوع تهیه و منتشر میکند که به نام گزارش تاور مشهور است و بسیاری از جزییات ماجرا در آن درج شده است.
همزمان با افشای موضوع در آمریکا، آیت الله هاشمی رفسنجانی، در مراسم سیزده آبان سال ۱۳۶۵، در مقابل مجلس شورای اسلامی، اقدام به افشای ابعاد و جزییات سفر مک فارلین به ایران و عدم پذیرش مذاکره توسط مقامات ارشد کشور و نتایج آن میکند و این سخنرانی به بحران سیاسی دولت ریگان دامن میزند.
در این شرایط گروهی از نمایندگان مجلس مخالف دولت، اقدام به طرح سؤال در این باره از وزیر خارجه وقت دکتر ولایتی میکنند که این اقدام با عتاب و برخورد شدید امام خمینی (س) در ۲۹ آبان ۱۳۶۵، با عنوان، «این تذهبون؟»، میشود و امام خمینی (س) این ماجرا را پیروزی ایران و رسوایی دولت آمریکا توصیف و کسانی که با تضعیف مسئولان ایرانی به متهم کردن آنها در این ماجرا میپردازند را غربزده و شیطان زده توصیف کرده و برای ایجاد عدم تفرقه در کشور هشدار شدید دادند.
به عنوان نتیجه گیری، به سه موضوع اشاره میکنم: اول، ایران در موضوع آزادی گروگانها در برابر فروش سلاح ها، به دنبال تأمین نیازهای تسلیحاتی خود بود و به این هدف رسید و این سلاحها در پیروزی دو عملیات مهم والفجر ۸ و کربلای ۵ تأثیرگذار بودند و قطعنامه ۵۹۸، که نخستین قطعنامه متوزان شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با جنگ ایران و عراق بود، پس از این دو عملیات تصویب و منجر به پایان جنگ و صلح شد.
دوم، ماهیت موضوع در ایران نظامی بوده و به همین دلیل معاملات اولیه با اطلاع و نقش آفرینی سپاه صورت گرفت و در جریان سفر مک فارلین نیز موضوع در کنترل سپاه پاسداران بود و مقامات سیاسی با وی دیدار و مذاکره نکردند و کانال دوم و بخش دوم معاملات و مذاکرات نیز مستقیما از سوی سپاه صورت گرفت، بنابراین کسانی که به تخریب و تحریف تاریخ با اهداف سیاسی میپردازند باید توجه داشته باشند که در این موضوع عملا مسئولان ارشد دفاع مقدس را مورد تخریب قرار میدهند.
سوم، موضوع افشای ماجرای مک فارلین نیز هنوز پس از ۳۴ سال در ابهام قرار دارد، یکی از فرضیات افشا توسط نزدیکان سید مهدی هاشمی و بیت آیت الله منتظری است.
فرضیه دوم افشا توسط مقامات آمریکایی مخالف دولت ریگان است و فرضیه سوم افشا توسط جریان نفوذی منافقین در ایران که نگران برتری نظامی ایران در جنگ بر عراق با تقویت تجهیزات و اطلاعات نظامی ایران شده بودند، اما در هر صورت قطع این نوع ارتباطات در شرایط سخت جنگ و تحریم تسلیحاتی به زیان منافع ملی بوده و آیت الله منتظری چندی پس از خاتمه موضوع، عدم مخالفت خود با این مسأله را بیان کردند و در مجموع هیچ نقطهای از این ماجرا برای ایران سیاه نیست و کلیه اقدامات خلاف قوانین یا پنهان کاری در معاملات توسط طرف مقابل صورت گرفته و با هوشیاری مسئولان ایرانی مواجه شده است.
در مجموع میتوان گفت که پرداختن به ماجرای مک فارلین، با اهداف سیاسی و جناحی و تحریف تاریخ در این موضوع، اقدامی خلاف جهت منافع ملی است و چرا ما باید یک پیروزی دیپلماتیک که منجر به پیروزی نظامی گردیده و توسط امام خمینی (س) با تأیید قاطع مواجه شده است را اینگونه تخریب و تحریف کنیم؟
پس از این سخنرانیها یک پنل با حضور سردار عباس سلیمی نمین، حسین علایی و جعفر شیرعلی نیا برگزار شد.
عباس سلیمی نمین، رئیس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، در ابتدای این پنل گفت: جناب آقای مهندس محسن هاشمی یک وجه موضوع را به خوبی دیدند. بحث تلاش ایران برای استفاده از موقعیت منطقه برای تأمین تسلیحات مورد نیاز بود که مرحوم آقای هاشمی در این زمینه تلاش بسیار مؤثر و خوبی را سامان دادند و توانستند برخی از مشکلات را در این عرصه حل و فصل کنند. اما موضوع وجه دیگری هم وجود دارد کهای کاش آقای هاشمی که در این مسأله کار تحقیقی کردهاند به این مسأله هم اهتمام میورزیدند یا نگاهی هم به این موضوع میداشتند و آن بحث نگاه آقای هاشمی به جنگ بود.
این دو مسأله تلاش برای ارتباطاتی با آمریکاییها و از این طریق تأمین قطعات مورد نیاز ایران با بحث استراتژی آقای هاشمی در جنگ ارتباط تنگاتنگی دارد که اگر به آن توجه نکنیم، قطعا قادر نخواهیم بود از این تجربه کلانی که در مقطعی از تاریخ کسب کردهایم بهره لازم را ببریم. آقای هاشمی رفسنجانی در سال ۶۲ بحث استراتژی جنگ خودشان را متفاوت از استراتژی جنگی که امام ترسیم کرده بود بیان کردند و شروع به ترویج این در جبههها و به خصوص در میان فرماندهان میدانی جنگ کردند. خوب است که بازتاب این موضوع را در مسائل داخلی جنگ و میان فرماندهان توجه داشته باشیم. اگر به این توجه نکنیم نیمی از ماجرا را ندیدهایم.
اینکه آیا آقای هاشمی رفسنجانی مجاز بودهاند استراتژی متفاوتی نسبت به امام به عنوان فرماندهی کل قوا دنبال کنند یا خیر یک بحث است. آیا در این زمینه هماهنگی بین ایشان و امام صورت گرفته یا خیر هم بحث دیگری است. اصولا ما در ارتباط با استراتژی جنگ چگونه باید علمی میکردیم؟ آیا تضعیف استراتژی ترسیمی امام در جبههها تأثیر منفی داشت یا خیر؟ اینها بحثهایی است که به نظر من در این جلسه با حضور جناب آقای محسن هاشمی که قطعا میتوانند مقداری گره گشا باشند و این درک این تجربه تاریخی را بر مردم سهو کنند، بسیار مغتنم است و به این مسأله کمک خواهد کرد.
دو مجوز برای ارتباط با آمریکاییها
ما در بُعد بحث ارتباط با آمریکا دو مجوز داشتیم و سران نظام در جریان بودند. یکی اینکه سلاحهای آمریکایی را از بازار آزاد، ولو دلالهای آمریکایی، تهیه کنیم و دومین چیزی که مجوز داشتیم اینکه به صورت غیر مستقیم با آمریکاییها وارد مذاکره شویم؛ برای تأمین برخی نیازمندیهای خودمان در جبهه از طریق کمک به آمریکاییها برای آزادی گروگان هایشان در لبنان. همان جوری که آقای محسن هاشمی به درستی اشاره کردند هم امام و هم سران قوا در جریان این دو محور بودند و مرتب در جلسات سران قوا دستاوردها و موقعیتهایی که در این زمینه نصیب ایران میشود را دنبال میکردند.
حضور مک فارلین در تهران ارتباطی با تأمین تجهیزات ندارد.
اما دو محور دیگر هم هست که آن دو محور را هیچ کدام از مسئولین دیگر غیر از آقای هاشمی حاضر نیستند مسئولیتش را بپذیرند و یا اعلام صریح میکنند که ما در این زمینه اطلاع نداشتیم. یکی فراهم کردن زمینه حضور یکی از مقامات برجسته آمریکایی بود که قطعا که ربطی به تأمین قطعات نداشت. یعنی این طور نیست که حضور مک فارلین در تهران ارتباطی با تجهیزات پیدا کند. این گام بلندی از سوی آمریکاییها برای تغییر در روابطشان با ایران است و هیچ کسی این را رد نمیکند. مقامات آمریکایی هم به این مسأله تأکید میکنند و گزارش تاور هم به این تأکید دارد که حرکت آمریکاییها در قضیه مک فارلین با آینده انقلاب اسلامی ارتباط دارد.
ادلّه و قرائنی وجود دارد که ارزیابی امریکاییها و برخی جریانهای غربگرای منطقه آقای هاشمی را به عنوان شخصی که میتواند تأثیراتی در ارتباط با خواسته آمریکاییها صورت بدهد ارزیابی میکنند. تعبیر میانه رو یا تعابیر این جوری که آمریکاییها در ارتباط با دسته بندی کردن مقامات ما دنبال میکنند. من الآن نمیخواهم قضاوت کنم که ارزیابی آنها در مورد آقای هاشمی دقیق است یا دقیق نیست. آنچه مسلم است اینکه آمریکاییها برای آینده انقلاب باید کاری میکردند. اگر عملکرد آمریکاییها در این زمینه مورد بررسی قرار بگیرد جای تأمل است. در کتاب نبرد مخفی علیه ایران امده است که هر هواپیمایی که میخواست وارد ایران شود در اسرائیل توقف میکرد و اسرائیلیها قطعات معیوب را به جای قطعات سالم قرار میدادند که ایران در این قضیه چندان هم تقویت نشود. این را هم برکمن میگویند و هم مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در بخشهایی از خاطرات خودشان قید میکنند که قطعات وارد شده بعضا سالم نبود.
تلاشهایی صورت میگرفته که این ارتباطات پیچیده ارتباط تنگاتنگی با اسرائیل پیدا کند. انقلاب اسلامی پرچمدار حمایت از فلسطین بوده و آمریکاییها همه تحرکات خود را با اسرائیلیها مطرح میکنند و حتی در هیأت مک فارلین آقای میر و وابسته نظامی اسرائیل در دوره پهلوی دیده میشود. بحث کنتراها هم به این دلیل به میان میآید که ایران به عنوان نیروی کمک کننده به مزدوران آمریکایی در براندازی یک حکومت ضد آمریکایی به چشم بیاید. اگر آمریکاییها مایل به ارتباط سازنده بودند، نباید به دنبال تخریب چهره ایران پیش میرفتند. اگر این اتفاق میافتد به این معناست که یکی از مسائل آمریکاییها تخریب چهره انقلاب ایرانی است.
رهبری هوشمندانه امام خمینی (س) در مسأله مک فارلین
در مجموع این مسأله تبدیل به یک پیروزی بزرگ برای ایران شد، اما به رهبری هوشمندانه امام در این مسأله نمیپردازیم. اگر امام قضیه را جمع نمیکردند یک بی اعتباری برای ما رقم میخورد. در واقع اینکه بحران به داخل آمریکا بر میگردد مدیریت هوشمندانه امام بود و حق اساسی مجلس برای پرسش را جلویش را گرفتند تا سؤالات و ابهامات مطرح نشود. اگر آن موقع بحث آمدن یکی از مشاوران وزیر اسرائیلی مطرح میشد، آبروی انقلاب میرفت. یک وقایعی بر اساس سلایق اقای هاشمی دنبال شد که به نفع جامعه نبود. اگر سال ۱۳۶۲ با تز آقای هاشمی جلو میرفتیم، زمینگیر شده بودیم. آقای هاشمی بحث صلح را در سال ۱۳۶۲ به سطوح فرماندهان جنگ میکشاند و نگاه فرماندهان و اقای رضایی و بسیاری از محققین این است که چنین استراتژی اشتباه است.
سردار حسین علایی نیز در این نشست گفت: فرا رسیدن سالگرد میلاد پیامبر اکرم را تبریک و تهنیت عرض میکنم و برای دولت فرانسه متأسفم که با انتشار این کاریکاتور که مدعی هستند کار دولت نیست و کار دیگران است، یعنی مطبوعات و رسانههایی که معتقد هستند آزاد است، فضای خشونت را بین جهان غرب و اسلام فراهم کردند. بنابر این آن کاریکاتور را محکوم و انتشار آن را مخالف فضای آزادی اندیشه تلقی میکنیم. البته از کاری که آن فرد انجام داد و علیه اسلام و مسلمین تمام شد و بی گناهان را در یک کلیسا به قتل رساند هم ابراز انزجار و او را هم محکوم میکنیم. امیدوارم که دولتها به جای ایجاد تنفر و واگرایی به دنبال همگرایی حرکت کنند.
اما من برای بحث مک فارلین از سالها قبل دنبال بودم که این ماجرا چیست و، چون در کتاب تاریخ تحلیلی جنگ هم به این موضوع بر میخوردم با کسانی که دست اندرکار این موضوع بودهاند تا جایی که میشد صحبت کردهام. حدود ۱۰ سال پیش با مرحوم آقای محسن کنگرلو چند جلسه صحبت کردم که این کار را شروع کرده بود. با آقای وردی نژاد صحبت کردم. با آقای محسن رضایی هم چند جلسه صحبت کردم و هم چند روز پیش که میخواستم برای این جلسه بیایم دوباره نظر ایشان را گرفتم. دو سه روز پیش با آقای رفیق دوست هم صحبت کردم. گرچه در جریان این موضوع نبود ولی برای اینکه بدانم چه سلاحهایی دریافت کردهاند، این را بحث کردم. با فرماندهان لشکرهایی که در عملیات والفجر ۸ حضور داشتهاند هم تماس گرفتم و صحبت کردم.
میرحسین موسوی دنبال کمک به نیروهای مسلح و پشتیبانی از آنها بود
من با آقای محسن کنگرلو که صحبت کردم این جوری به من گفت که، چون نخست وزیر آقای مهندس میرحسین موسوی دنبال کمک به نیروهای مسلح و پشتیبانی از آنها بود، مسأله مهم ما این بود که، چون تجهیزات و قطعات یدکی و امکاناتی که ارتش نیاز داشت آمریکایی بود به سادگی نمیتوانستند تأمین کنند و ایشان به عنوان مشاور نخست وزیر کسانی که ارتباط برقرار میکنند که بتوانند این اقلام را تهیه کنند را دنبال میکرد. بنابر این کار از آقای هاشمی رفسنجانی شروع نشد. برداشت من این است که از آقای محسن کنگرلو شروع شد و آقای قربانی فر و دیگران به او وصل شدند و دنبال این بودند که برخی از قطعات موش کهای هاگ که آن موقع خیلی نیاز داشتیم را تأمین کنند. آقای قربانی فر به عنوان یک دلال به دنبال سود خودش بود.
چیزهایی که من میگویم از قول ایشان است. بررسیهایی که کردهام هم نشان میدهد که تا حد زیادی درست است. ایشان وقتی کار را شروع میکنند گزارشها به آقای مهندس موسوی که نخست وزیر بودهاند میدهد. آقای مهندس موسوی میگوید که، چون آقای هاشمی رفسنجانی فرمانده جنگ هستند باید با ایشان هماهنگ شود. البته آقای کنگرلو قبل از انقلاب با آقای هاشمی به دلیل مبارزاتشان ارتباط داشتند. ولی آقای میرحسین موسوی میگویند این نوع مسائل را به آقای هاشمی رفسنجانی بگویید که هم فرمانده جنگ هستند و هم با امام ارتباطات نزدیک دارند و همه چیز را هماهنگ خواهند کرد. ایشان از آن زمان با آقای هاشمی رفسنجانی مسائل را مطرح میکنند.
آقای هاشمی رفسنجانی به دنبال آمریکاییها نرفتند
بنابر این آقای هاشمی رفسنجانی به دنبال آمریکاییها نرفتند. یک موضوع به آقای هاشمی رفسنجانی ارجاع شد و ایشان سعی کرد این موضوع را مدیریت کند. به نظر من این استراتژی خوبی است که هر مسئولی در اداره کشور، از هر فرصتی که پیش میآید استفاده کند و فرصتها را نادیده نگیرد و نگوید اینها آمریکایی هستند و ما با اینها کار نداریم و داریم راه خودمان را میرویم. اگر شما بتوانید از ظرفیتهایی که پیش میآید استفاده کنید خیلی چیز خوبی است. این فرصتها در محیط بین المللی پیش میآید و کسانی که مدیریت استراتژیک میدانند میگویند که همیشه باید سازمان ها، شرکتها و دولتها دنبال این باشند که در محیط چه فرصتی پیش میآید و آن را شکار کنند.
امام از لحظه اول در جریان ماجرای مک فارلین بود
لذا این جوری که من بررسی کردهام کار از آقای کنگرلو شروع شد و ایشان به آقای هاشمی رفسنجانی گزارش داد و آقای هاشمی رفسنجانی موضوع را دنبال کرد. آمریکاییها دنبال این بودند که گروگانهایشان در لبنان را آزاد کنند. تاریخ هم مهم است. اینها از خرداد ماه سال ۱۳۶۴ شروع شده است. من از آقای کنگرلو پرسیدم که امام در جریان بود یا نبود؟ ایشان به من گفت از لحظه اولی که شروع شده امام در جریان بودهاند و تا آخرین لحظه هم امام در جریان بودهاند. بنابر این اگر آقای هاشمی رفسنجانی این استراتژی را داشته، امام تأیید کرده و امام این روش را قبول داشته است. ممکن است جزئیات و اینکه چه کسی میآید و چه کسی میرود نبوده، ولی همه کلیات را امام در جریان بودند و سران قوا هم در جریان بودند. تنها کسی که در جریان نبوده آیت الله منتظری قائم مقام رهبری بوده و اتفاقا کاش ایشان هم در جریان میبود. اگر میبود شاید مسأله افشا شدنش اتفاق نمیافتاد.ای کاش امام ماجرای رابطه با آمریکا را حل میکرد
من همیشه فکر میکنمای کاش این مسأله به گونهای جلو میرفت که امام یکی از معضلات اساسی کشور که ماجرای رابطه با آمریکا بود را حل میکردند. اگر امام جنگ را تمام نکرده بود معلوم نبود ما بتوانیم جنگ را خاتمه بدهیم. الآن به این وضعی که دچار شدهایم و معلوم نیست میخواهیم چه کار کنیم و آمریکاییها میخواهند با ما چه کنند و دیوانهای به اسم ترامپ بر سر کار آمده و تمام ظرفیت عالم را دارد علیه ایران به کار میگیرد و ما به این وضعیت افتادهایم که همه مردم ایران میگویند بایدن بر سر کار میآید یا ترامپ. از این وضعیت بدتر میشود؟! این که خوب نیست.
اگر امام و حتی آقای هاشمی رفسنجانی آن زمان تکلیف رابطه با آمریکا را روشن میکردند و این درگیری را حل و فصل میکردند کار عالی و درستی بود. حالا که این اتفاق نیفتاده، امیدواریم الآن کسی بیاید و بتواند چنین مسألهای را حل کند. همیشه میشود گفت ما و آنها دشمن هستیم. ولی چطور میخواهید این مسأله را حل و فصل کنید که مردم بتوانند کارشان را انجام دهند و پیشرفت داشته باشیم.
اما نکته دیگر تأثیر ماجرای مک فارلین که بهمن ماه سال ۶۴ اتفاق افتاده روی جنگ و عملیات است. من دیدم که یکی از آقایان گفته آمریکاییها به ما نقشه و اطلاعات دادند. من هیچ جا ندیده و نشنیدهام که آمریکاییها راجع به عراق به ما اطلاعات داده باشند که در طرح ریزی عملیاتها به درد ما خورده باشد. اولا طرح ریزی عملیات والفجر ۸ از خرداد ماه انجام شده بود. حتی در جلسهای که آقای هاشمی رفسنجانی با فرماندهان داشتند اول فکر میکردند این منطقه مطرح شده برای اینکه بگویند ما نمیتوانیم علمیات کنیم و جدی نگرفتند. بعدا که دیدند سپاه میخواهد این عملیات را انجام دهد و جدی است آقای هاشمی پای کار آمدند و تمام ظرفیت کشور را به کار گرفتند که این عملیات موفق شود.
بنابر این برای عملیات والفجر ۸ آمریکاییها هیچ اطلاعاتی ندادند و انتخاب این منطقه با مطالعه بچههای سپاه بود. از جمله کسانی که همیشه به فرماندهی میگفت جای بکری وجود دارد که برای عملیات خوب و تأثیرگذار است خود من بودم. ما، چون در این منطقه بودیم میدیدیم و میگفتیم جای خوبی برای عملیات است و میشود ارتباط عراق با دریا را قطع کرد.
چیزی که در این عملیات مهم است طرح و تاکتیک ما بود؛ نه سلاحهای مک فارلین. در شکستن خط و رفتن و گرفتن منطقه تنها جایی که میتواند مؤثر بوده باشد سایت هاگ است. خوب است آن را دوستان نیروی هوایی بگویند چقدر تأثیر داشته ولی من که آن زمان در عملیات بودم، در طول این عملیات که ۷۵ روز طول کشید عراقیها ما را بمباران کردند و ما یگانها را جایی گذاشتیم که آتش عراقیها به ما نرسد. بنابر این در طراحی، تاکتیک و اجرای عملیات این سلاحها نقشی نداشته است؛ در سایت هاگ احتمالا نقش داشته که بتواند پوششی برقرار کند. ولی، چون عراقیها با کمک فرانسویها یک نیروی هوایی قوی راه اندازی کرده بودند اصلا نمیگذاشتند هاگ فعال شود. فوری رادار هاگ را میزدند و سیستم را از کار میانداختند.
در عملیات کربلای ۵ هم من اثر این سلاحها را ندیدم. در کربلای ۴ هم که بزرگترین عملیات ایران بود، ارتباط آمریکاییها با عراقیها برقرار بود و آنها اطلاعات ما را داشتند. به همین خاطر عملیات کربلای ۴ موفق نشد. بنابر این حماسههایی که رزمندگان ما آفریدند عامل پیروزی بود. البته سلاح نیاز فوری ما بود. اگر ما واقعا موشک تاو داشتیم خیلی پیروزیهای بزرگ میتوانستیم کسب کنیم. ما سلاح مناسب برای اینکه تانکهای عراقی را بزنیم، نداشتیم.
امام دنبال خاتمه دادن به جنگ بود
در مجموع استفاده از این ظرفیت کار درستی بود. اما در مورد جنگ، امام بعد از آزادی خرمشهر گفتند از مرز عبور نکنید و میخواستند جنگ را تمام کنند. حتی قبل از عملیات فتح المبین آقا محسن به امام گفت ممکن است در این عملیات از مرز عبور کنیم و امام مخالفت کرد. کسی که میخواهد جنگ را تمام کند از این حرفها میزند. امام دنبال خاتمه دادن به جنگ بود. در شورای عالی دفاع بحث کردند که نمیشود پدافند کرد و باید به کنار اروند رود برویم. امام نمیخواست خاک عراق را بگیرد و میگفتند از نظر نظامی پدافند آنجا است و باید کنار اروند رود پدافند کنیم.
دفاع از کشور مقدس است ولی جنگیدن مقدس نیست. اگر آقای هاشمی رفسنجانی سال ۶۲ به این نتیجه رسید که باید جنگ خاتمه پیدا کند باید به ایشان آفرین گفت که زود تشخیص داد. اگر دیگران همکاری میکردند و خدمت امام میگفتند این مسیری که ما داریم به پیروزی نظامی منجر نخواهد شد، در کدام پیروزی بوده که مذاکره نشده باشد؟! مگر آخر جنگ هم ما با صدام مذاکره نکردیم و جنگ خاتمه پیدا کرد؟ مگر صدام دو سال پس از پایان جنگ اسرای ما را با تیر و تفنگ آزاد کرد؟ بنابر این اگر کسی زودتر میآمد و به امام مشاوره میداند که چه وضعی پیدا خواهد شد و جنگ را تمام میکردیم به نفع کشور بود. جنگ جنگ تا پیروزی یعنی طرح داشته باشیم که چطور جنگ را خاتمه بدهیم.
الآن هم در مورد ما و آمریکا هرکسی بتواند زنگوله را گردن گربه بیاندازد که این مسأله را حل کند کار بزرگی انجام میدهد. ما نمیترسیم ولی همه باید به فکر مردم و پیشرفت کشور باشند نه به فکر اینکه شعار بدهیم. امیدوارم از تجربه مک فارلین و تجربیات دیگر همه استفاده کنند و راهی برای حل کردن مسائل اساسی کشور که یکی از آنها رابطه با آمریکا است پیدا کنند. حل کردن به معنای تسلیم و قبول سیاستهای آمریکا نیست؛ حل کردن به معنای اینکه نگذاریم دشمن به ما حمله کند و ما را از بین ببرد و جایی که دشمن حمله میکند زیر آتش آن نباشیم.
جعفر شیرعلی نیا نیز در این نشست گفت: سعی کردهام از زاویهای نگاه کنم که به نوعی شاید محل تأمل جدیدی در قضیه باشد. البته در منابع خارجی خیلی به موضوع مک فارلین پرداخته شده و تقریبا یکی از پر سندترین موضوعات تاریخی چند دهه اخیر در منابع غیر فارسی است. اما در منابع فارسی نقصهایی داریم و حتی گزارش تاور به صورت کامل منتشر نشده است.
اگر ماجرای مک فارلین برای تأمین صرفا برای تأمین سلاح باید قصه را نازل و بی محتوا میکند
در منابع مختلف گزارشهایی هم از خرید سلاح ایران از اسرائیل و کارهایی که دلالها انجام دادهاند آمده است. اما ماجرای مک فارلین با تمام آنها متفاوت است و تا آن روز بی سابقه بوده و تا آن روز چنین ماجرایی نداشتیم که سه حکومت ایران، آمریکا و اسرائیل در سطح مسئولین درجه یک کشور با یک موضوع درگیر بودند. اگر این سطح روابط صرفا برای تأمین سلاح باشد، قصه را نازل و بی محتوا میکند.
ولی آقای قربانی فر و دوستانش از سالهای ۶۲ و ۶۳ تلاشهایی دارند که این زمینه را فراهم کنند. اما موضوع نیمه اول سال ۶۴ برای ایران جدی میشود و اولین سلاح هم تقریبا در این زمان به ایران وارد میشود. بعد از عملیات فتح خرمشهر که ایران در شرایط خیلی سخت قرار میگیرد، شکستهایی داریم که کار را سخت میکند و به نوعی توازنی که به نفع ایران بود را به نفع عراق میبرد و ایران در عملیاتها مشکلات زیادی پیدا میکند.
سال ۶۴ یکی از بن بستهای جنگ است که خیلی به آن توجه نشده است. یعنی بعد از عملیاتهای ناموفق خیبر و بدر آقای هاشمی به طرحهای عملیاتی آقای صیاد شیرازی مراجعه میکند و شرایط به گونهای میشود که آقای هاشمی فرماندهی را به آقای صیاد شیرازی میسپارد و قرار میشود که آقای محسن رضایی و سپاه با ایشان همکاری کنند تا بتوانند پیروزیهایی در جنگ به دست بیاورند.
آقای صیاد شیرازی عملیات قادر را طراحی میکند که آن هم شکست سختی میشود و به نوعی آقای صیاد شیرازی به این نتیجه میرسد که کسانی او را تنها گذاشتهاند که در این عملیات شکست بخورد. اختلافاتی که بعد از عملیات رمضان در فرماندهان ارشد ارتش و سپاه آشکار شده بود، ابتدای سال ۶۴ به اوج میرسد و صحبتهای آقای رضایی نشان میدهد که به تقابل جدی رسیدهاند. آن زمان آقای رضایی و فرماندهان جنگ به امام نامه نوشتهاند و نظرشان این بوده که اگر با توان فعلی به جنگ ادامه بدهیم به جز تلفات و خسارت هیچ چیز عاید ما نخواهد شد.
موضوعی که روی آن بحث نشده این است که دشمن اطلاعاتی از داخل خاک ایران به دست میآورد و شورای امنیت ملی آمریکا سال ۶۳ گزارش میدهد که موازنه جنگ به نفع عراق تغییر کرده است. من معتقدم این مسائل سال ۶۴ و بن بستی که ایجاد شده بود میتوانست زمینه ساز پایان دادن به جنگ باشد. چون ایرانیها معمولا تصمیمات مهم را موقعی گرفتهاند که غرق شکست بودهاند و چارهای جز آن نداشتهاند. اما یکی از مهمترین مخالفان پایان جنگ ایران و عراق اسرائیل بوده است. جنگ ایران و عراق به عنوان دو دشمن اسرائیل باید ادامه داشته باشد و این دو کشور توان همدیگر را تقلیل بدهند. غیر از اسرائیل، بقیه هم تلاشی برای پایان دادن به این جنگ ندارند؛ تا وقتی که ضررهای این جنگ به طرفین ماجرا میرسد.
در این وضعیت شائبههایی پیش آمده که ممکن است این جنگ پایان بگیرد. یعنی یکی از شاه کلیدهای پایان جنگ این بوده که ایران از پیروزی ناامید شد. زمانی که اولین سلاحها وارد ایران میشود و اولین امیدها برای تأمین کمبودهای تسلیحاتی ایران فراهم میشود بزنگاه این بن بست نظامی است. البته استراتژی اصلی ادامه جنگ فرسایشی و درگیر بودن این دو کشور است، اما در حاشیه این همه سود خودشان را میبرند. دلال سود خودش را میبرد و اسرائیل انبارهای خودش را بازیابی میکند.
با واسطه گری آقای کنگرلو و قربانی فر یک سری تبادل سلاح میشود. بهمن ماه سال ۶۴ ایران در عملیات والفجر ۸ پیروز میشود و فاو را میگیرد. آقای هاشمی معتقد بود که سلاحهای آمریکایی و بحث هاگ خیلی در این عملیات تأثیرگذار بود. پیر رازو با استفاده از مکالمات سرّی صدام میگوید که صدام از آمریکاییها بسیار خشمگین است، زیرا او را بازی دادهاند و انواع ناسازاها را دچار ریگان میکند. عراقیها میگویند اطلاعاتی که عراقیها برای عملیات فاو دادهاند ما را فریب داده است. عراقیها میگویند با اطلاعاتی که آمریکاییها به ما دادند اجازه ندادند بفهمیم منظور اصلی ایرانیها فاو است.
پیروزی فاو به نوعی استارت دوباره به جنگ است. یعنی پیروزی فاو باعث میشود که ایران برای ادامه جنگ امیدوارم شود. آقای رضایی میگوید مهمترین تأثیری که پیروزی فاو در جنگ داشت این بود که دوباره به جنگ استارت زد. یعنی جنگی که ممکن بود با ناامیدی ایران به پایان نزدیک شود با فاو دوباره استارت میخورد و دو سال بعد از آن ادامه پیدا میکند. سال ۶۵ در حالی آغاز میشود که ایران امیدوار به ادامه جنگ و پیروزی است. در این شرایط میتوانیم بگوییم علاقهای که به ادامه جنگ در بین آمریکایی ها، اسرائیلیها و حتی ترکیه وجود دارد که این جنگ تمام نشود با والفجر ۸ تحقق یافته است.
پس من هم موافقم که این آمدن مسئولین نمیتواند فقط برای سلاح باشد. ممکن است دورنمای این ارتباط به حل و یا تعدیل مسأله ایران و آمریکا بیانجامد و این چیزی است که صهیونیستها نمیخواهند. یعنی اسرائیلیها نمیخواهند که مسأله ایران و آمریکا حل شود. بن بستی که اتفاق میافتد این است که سفر مک فارلین به تهران شکست میخورد. یکی از دلایل اصلی این است که یک مقام امنیتی اسرائیل در میان همراهان مک فارلین است. یعنی آقای موسوی و دیگران گفتهاند آن جایی که ایران عقب میکشد حضور این اسرائیلی در هواپیما است.
پروژه شکست میخورد و کانال دوم از طریق برادرزاده آقای هاشمی شکل میگیرد. کانال دوم با کانال اول چند تفاوت دارد. یکی اینکه سپاه در کانال دوم هست. خود آقای رضایی میگوید هنگامی که ما متوجه شدیم در تهران اتفاقاتی در جریان است وارد ماجرا شدیم و محسن کنگرلو را به عنوان رابط دوم و آقای وردی نژاد که معاون اطلاعات سپاه بود را رابط اول قرار دادیم. در واقع ابتکار عمل را دست گرفتیم تا ببینیم پشت صحنه چه میگذرد.
حضور سپاه در این مذاکرات خیلی مهم است. چون سپاه یکی از نمادهای مقابله با آمریکا است. وقتی رابط سپاه به مذاکرات میآید برای مخاطبان بیرونی و اسرائیل هم اهمیت پیدا میکند. حضور سپاه به شدت آنها را نگران میکند که رابطه ایران و آمریکا بهبود پیدا کند. در طرف مقابل هم جریان آمریکایی نسبت به جریان اسرائیلی تقویت میشود و قدرت پیدا میکند. تنها چیزی که میتواند پروژه دوم را به شکست بکشاند این است که ماجرا افشا شود.
اینکه آقای قربانی فر نامهها را در اختیار آقای منتظری قرار داده در سطح هوش یک نفر نیست و نمیشود آنقدر ساده مطرح کرد که، چون با امید نجف آبادی دوست بوده نامهها را به آقای منتظری داده و ماجرا افشا شد. اتفاقا در منابع آمده که این کدام هوش اطلاعاتی است که اولا میداند آقای منتظری اصلا در جریان نیست و دوم آقای منتظری را برای مسیر افشاء انتخاب میکند. نتیجه این میشود که کربلای ۴ شکست میخورد و کربلای ۵ نمیتواند یک پیروزی بزرگ و استراتژیک لقب بگیرد و ایران ضربه سختی میخورد.
این معادله جنگ طولانی است. به جان هم انداختن مسلمانان و نابودی منابعشان یک ایده صهیونیستی است و همواره سعی میکنند طرفین ماجرا احساس کنند پیروزی نهایی دور از دسترس آنها نیست. این معادله ادامه داشت تا وقتی که ضرر آن به کشورهای دیگر رسید. آن موقع تصمیم گرفتند که جنگ را پایان بدهند.
نگرانی امروز من این است که اگر بایدن بر سر کار بیاید خیلی احساس پیروزی نکنیم و مدت زیادی بخواهیم جشن بگیریم و بعد هم بگوییم این پیروزی را با هیچ چیزی عوض نمیکنیم. آقای هاشمی هم با خواندن گزارش تاور متوجه عمق قضایا شد. آقای هاشمی هم شاید بعضی مسائل را ساده نگاه میکرد که ما داریم تجهیزات میگیریم ولی ممکن است دنبال بهبود و یا حل مسأله ایران و آمریکا بوده باشد.