کریس پتن، آخرین فرماندار بریتانیایی هنگکنگ و کمیسر پیشین اتحادیه اروپا در امور خارجی، رئیس دانشگاه آکسفورد
به گزارش فرارو به نقل از روزنامه پراجکت سیندیکت، مادرم همیشه میگفت: «یادت باشه، آخرش به گریه ختم میشه.» او این حرف را در مورد کسانی میزد که شهرتشان نه بر اساس استعداد، بلکه با هیاهو و خودنمایی بنا شده بود. به نظر میرسد که این پیشبینی، سرنوشت دونالد ترامپ ، رئیسجمهور آمریکا و چاپلوسان او را رقم خواهد زد. اما غمانگیزتر آن است که این اشکها تنها از چشمان آنها جاری نخواهد شد. آمریکا ناچار است بهای بیپرواییهایشان را بپردازد و جهان نیز ناگزیر در این رنج شریک خواهد بود.
شاید کسانی که در خارج از آمریکا زندگی میکنند، احساس کنند که از تأثیرات مستقیم رویدادهای داخلی این کشور مصوناند. اما در جهانی که آمریکا هنوز قدرت برتر محسوب میشود و زمانی پرچمدار ارزشهایی بود که شالوده بسیاری از پیشرفتهای هشت دهه اخیر به شمار میرفت، تحولات داخلی آمریکا تنها به مرزهای آن محدود نمیماند. از دوران فرانکلین روزولت تاکنون، آسایش و امنیت جمعی جوامع آزاد در سراسر جهان به حکمت و شجاعت رؤسایجمهور آمریکا گره خورده است. حتی ریچارد نیکسون با وجود کاستیهای جدی دستاوردهای دیپلماتیک قابل توجهی بر جا گذاشت که میتوان به گشایش تاریخی روابط با چین اشاره کرد.
هرچند نمیتوان بهطور دقیق پیشبینی کرد که اوضاع چگونه و در چه زمانی از هم خواهد پاشید، اما نشانههای آشکاری وجود دارند که بحران جدی در راه است. ابرهای تیره بر فراز واشنگتن و حتی فراتر از آن در حال انباشتند. این بحران ممکن است یک بحران قانون اساسی باشد، یا حتی بدتر از آن؛ بهویژه زمانی که دولت ترامپ حاکمیت قانون را که زمانی سنگبنای دموکراسی آمریکایی محسوب میشد، به ابزاری برای انتقامجویی از مخالفان و رقبای سیاسی تبدیل کرده است.
این نوع رفتارها پیشینهای دارد؛ نه فقط در آمریکا، بلکه در اروپا در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰. اگر این قیاس برای شما اغراقآمیز یا ناعادلانه به نظر میرسد، کافی است به سخنان اخیر ترامپ در وزارت دادگستری توجه کنید. او قضات مستقل و مأموران اجرای قانون را «آدمهای واقعاً بدی» توصیف کرد و مدعی شد که آنها در تلاشند آمریکا را به «یک کشور فاسد، کمونیستی و جهانسومی» تبدیل کنند.
در دو ماه اخیر، ترامپ با رویکردی حسابشده و نظاممند، به تدریج موانع قانون اساسی بر سر راه قدرت نامحدود ریاستجمهوری را کنار زده است. موفقیت این روند تا حد زیادی به واکنش مردم آمریکا وابسته میباشد این که آیا آنان آمادهاند که پذیرای زندگی تحت یک رژیم اقتدارگرای نوظهور باشند یا در برابر آن ایستادگی خواهند کرد؟
اکنون که ترامپ و وفادارانش تهدید به استیضاح قضاتی میکنند که با برنامههایشان مخالفت میکنند، مسئولیت دفاع از نهادها و ارزشهایی که پشتوانه رهبری جهانی آمریکا بودهاند، به دوش رأیدهندگان و قانونگذاران افتاده است. بهویژه نمایندگان کنگره اکنون با یک تصمیم تاریخی مواجهاند: یا اختیارات قانون اساسی خود را پاسداری کنند یا در سکوت شاهد زوال تدریجی آن باشند. در این میان، بسیاری از نمایندگان، بهویژه جمهوریخواهان، تحت فشار شدیدی برای سکوت هستند؛ فشاری که از جانب رقبای درونحزبیشان تقویت میشود؛ رقبایی که گمان میرود با منابع مالی افراد ثروتمندی نظیر ایلان ماسک پشتیبانی میشوند.
تا اینجای کار، چشمانداز پیشرو همچنان از آرامش و اطمینان بیبهره است. آنچه وضعیت را نگرانکنندهتر میکند، عقبنشینیهای مکرر بسیاری از جمهوریخواهان از جمله سناتور لیندسی گراهام در برابر کوچکترین نارضایتی ترامپ است. اکنون این پرسش مطرح است: آمریکاییهایی که به آزادی بیان و رسانههای آزاد باور دارند، تا چه زمانی در برابر تهدیدات ترامپ علیه رسانهها و صاحبان آنها که بیشازحد مطیع شدهاند، سکوت خواهند کرد؟ حتی برجستهترین دانشگاهها و مؤسسات حقوقی کشور نیز در مواجهه با فشارهای فزاینده کاخ سفید بر نهادهای مستقل و منتقد، نشانههایی از تسلیم بروز دادهاند.
برای مقابله با چالشهای بزرگ، وحدت ملی همواره یکی از اصلیترین عوامل موفقیت بوده است؛ امری که ایالات متحده در طول تاریخ خود بارها و بارها آن را تجربه کرده است. اما این شیوهی ترامپ نیست. برعکس، او به دنبال حذف کسانی است که حامی سیاسی او نیستند، حتی اگر در نهادهایی حیاتی برای کشور خدمت کنند. نمونهی بارز این رویکرد، مرکز هنرهای نمایشی جان اف. کندی در واشنگتن است؛ جایی که او هیئتمدیره را برکنار کرد، جایگزینی از وفاداران خود برای آنها برگزید و در نهایت خود را بهعنوان رئیس این مرکز منصوب کرد.
شاید روزی طرفداران ترامپ متوجه شوند که افزایش تعرفههای گمرکی با کاهش مالیات تفاوتی اساسی دارد و سیاستهای تجاری او نهتنها باعث کاهش قیمتها نمیشود، بلکه به رکود اقتصادی و افزایش تورم دامن میزند. اما تا آن زمان، نباید انتظار داشت که آمریکا بتواند نقشی باثبات و معتبر در مواجهه با چالشهای بزرگ سیاست خارجی ایفا کند؛ چالشهایی که جوامع آزاد جهان به شدت با آنها دست و پنجه نرم میکنند. ترامپ که گمان میکند تنها با غریزهی یک دلال املاک نیویورکی میتوان مذاکرات بینالمللی را پیش برد، خود را استاد دیپلماسی جهانی میپندارد. اما اگر کسی هنوز در این توهم بهسر میبرد، کافیست کارنامهی او در دور نخست ریاستجمهوریاش را مرور کند.
یکی از نمونههای بارز، توافق فاجعهبار ترامپ با طالبان بود؛ توافقی که کمی پیش از پایان دوران ریاستجمهوریاش در سال ۲۰۲۱ به امضا رسید. برندهی واقعی این توافق، تنها طالبان بود؛ گروهی که بدون هیچ محدودیتی توانستند حکومت زنستیز و استبدادی خود را بار دیگر بر افغانستان تحمیل کنند. یا تلاش نمایشی ترامپ برای نزدیکی به کیم جونگ اون، دیکتاتور کره شمالی؛ با وجود تبلیغات گسترده درباره رابطهی ظاهری میان این دو، ترامپ هیچ پیشرفتی در زمینهی خلع سلاح هستهای کره شمالی بهدست نیاورد. در نهایت، او بدون هیچ دستاورد ملموسی در این زمینه، کاخ سفید را ترک کرد.
با این کارنامه ضعیف، جای تعجب نیست که وعدههای پرطمطراق ترامپ از جمله پایان دادن به جنگهای اوکراین و خاورمیانه در عرض ۲۴ ساعت هرگز به واقعیت نپیوسته است. در خاورمیانه، دولت او عمدتاً با اعطای چراغ سبز به بنیامین نتانیاهو برای بمباران و محاصره فلسطینیها در غزه و کرانه باختری شناخته میشود. این سیاست در عمل به تلاش برای وادار کردن فلسطینیها به ترک خانههایشان تعبیر شد. در مورد اوکراین، رفتار ترامپ بیشتر گواهی است بر اینکه ولادیمیر پوتین بهراحتی او را به بازی گرفته است. ترامپ، بهجای حمایت از حاکمیت اوکراین، عمدتاً منافع سیاسی و شخصی خود را دنبال کرده است؛ منافعی که به نظر میرسد از توافق پنهان با کرملین حاصل میشود. با این حال، همین خیانت ترامپ باعث شد که کشورهای اروپایی متوجه اهمیت دفاع از خود شوند. این کشورها اکنون به جای اتکا به ایالات متحده، به ابتکار عمل روی آوردهاند تا از ارزشها و منافع خود محافظت کنند.
با این حال، پذیرش اینکه آمریکا در برابر تلاشهای روسیه برای نابودی استقلال اوکراین بیتفاوت باقی بماند، دشوار است. ادامه این مسیر تنها به زیان جهان تمام نخواهد شد، بلکه پیامدهای فاجعهباری برای خود آمریکا به همراه خواهد داشت و اعتبار جهانی این کشور را برای سالها به شدت تضعیف خواهد کرد. بااینحال، سکوت بلندمدت رؤسایجمهور پیشین و مقامات ارشد آمریکایی به طرز شگفتآوری ادامه دارد. پرسشی که باقی میماند این است: آیا پیش از آنکه این سکوت به سیلابی از اندوه بدل شود، هیچیک از آنان علیه سیاستهای مخرب ترامپ زبان به اعتراض خواهد گشود؟