به گزارش اقتصادنیوز، سه سال پس از آغاز "عملیات نظامی ویژه" روسیه در اوکراین، ولادیمیر پوتین با یک انتخاب قریب الوقوع روبروست. در انظار عمومی، او خود را خوش بین نشان میدهد؛ چرا کشورش را از بحران قریب الوقوع نجات داده و با توسل به اهرم نظامی از حاکمیت این کشور دفاع کرده است.
پوتین تاکید دارد که اگر او این کار را نمیکرد، روسیه وجود نداشت. فارن افرز در باب جنگ روسیه با اوکراین و رویکرد پوتین و هزینههایی که رئیس جمهوری روسیه ممکن است بپردازد، یادداشتی را منتشر کرده، اقتصادنیوز این یادداشت را در سه بخش ترجمه کرده که بخش نخست آن با عنوان «رویای بر باد رفته پوتین؛ سقوط بشار اسد و مخالف خوانی آذربایجان کمر تزار را شکست؟» و بخش دوم با تیتر «ترکیه و اسرائیل؛ متحدانی که به پوتین دهنکجی کردند/ چگونه سقوط بشار اسد تزار را خلع سلاح کرد؟» منتشر شده و بخش سوم و نهایی در ادامه آمده است.
اقتصاد جنگ به طور کامل تحت تاثیر فعل و انفعال های اخیر قرار گرفته است. آمارها حاکی از افزایش تولید صنعتی در بخشهای تامین کالاهای واسطهای و اجزای صنایع دفاعی است:مواردی چون متالورژی، ماشینسازی، وسایل نقلیه، تجهیزات الکتریکی، کامپیوتر و الکترونیک. دولت همچنان به پر کردن پول در بخش نظامی-صنعتی ادامه میدهد و وعدههای حرفهای بهتر و دستمزدهای بهتری را برای هرکسی که میپیوندد، نوید میدهد. برای پوتین مهم است که به جوانان نشان دهد که راه رسیدن به یک حرفه موفق در جنگ است. اما تداوم استقرار نیروی زمینی ارتش هزینه های سرسام آوری را به همراه داشته است و طبق برآوردها، دولت اکنون سالانه 23 میلیارد دلار صرف جذب نیروهای جدید صرف می کند. از آغاز سال 2025، برخی از مناطق افزایش پرداخت ها به افرادی که تحت قرارداد نظامی هستند، آغاز شده؛ گزاره ای که نشان می دهد تا چه حد رویکرد جنگ محور محبوبیت ندارد. ایالت ها همچنین جوانان را تشویق میکند تا در سیستم آموزش حرفهای متوسطه خود ثبت نام کنند، سیستمی که برای تخصصهایی که در اقتصاد شبهنظامی مورد تقاضا هستند، آموزش میدهد. کرملین برای تکمیل تقاضای مهندسان در مجتمع نظامی-صنعتی، تخصص های فنی را در آموزش عالی نیز به شدت ارتقا داده است.
همه اینها تردیدهایی را در مورد اینکه ذخایر بودجه روسیه تا چه زمانی می تواند جنگ را به لحاظ مالی تامین کند، ایجاد کرده است. آیا منابع در سال 2025 کم کم خواهش خواهد یافت؟ همچنین خطر بلایای انسانی وجود دارد زیرا دولت از زیرساخت های غیرنظامی کشور غافل شده است. خروج قطار از ریل، خرابی سیستم گرمایشی و سایر حوادث تاسیساتی، و خرابی هواپیماهای داخلی به طرز نگران کننده ای در حال تکرار است. در دسامبر 2024، دو تانکر روسی کهنه بار شده با نفت کوره در اثر طوفان در تنگه کرچ، که روسیه را از کریمه جدا میکند، به شدت آسیب دیدند و هزاران تن نفت وارد دریا شده و فاجعه زیستمحیطی بزرگی را ایجاد کردند. یکی از تانکرها به گل نشست و دیگری به سادگی به دو نیم شد. هر دو حدود 50 سال در حال فعالیت بودند. در مناطق مرزی روسیه در بلگورود و کورسک و در مناطق داخلی مانند تاتارستان، حملات هواپیماهای بدون سرنشین اوکراینی در حال تبدیل شدن به امری عادی است. برای روسهای معمولی، هیچ یک از اینها حس امنیت را القا نمی کند.
پوتین با همه چیز در جنگ، روس ها را به طور فزاینده ای خسته کرده است. روس ها، فرسوده شدند: بررسیهای مرکز لوادا اکنون نشان میدهد که اکثریت آشکار طرفدار مذاکرات صلح هستند، این رقم در نوامبر به 57 درصد، نزدیک به بالاترین سطح از زمان آغاز جنگ رسید. (این رقم در ماه دسامبر اندکی به 54 درصد کاهش یافت، اما نسبت روس هایی که می گویند مخالف صلح هستند برای چندین ماه بدون تغییر باقی مانده است. یعی 37 درصد در سرزمین های جدید» نظرسنجی ها نشان می دهد که خواسته های پوتین در جنگ برآورده شود، پایان دادن به جنگ بخش قابل توجهی از جمعیت روسیه را راضی می کند که آن را یک "پیروزی" می دانند. با ازگشت ترامپ، امیدها برای گفتگوهای صلح افزایش یافته است، اگرچه هم عموم مردم و هم نخبگان نسبت به نتایج فوری تردید دارند. در اکتبر 2024، 37 درصد از پاسخ دهندگان مرکز لوادا با این ایده موافق بودند که انتخاب ترامپ برای روسیه خوب است، و تقریباً به همان میزان - 33 درصد - فکر می کردند که روابط بین روسیه و ایالات متحده می تواند تحت رهبری او بهبود یابد. اما یک عدد حتی بالاتر، 46 درصد، گفتند که نتیجه انتخابات ایالات متحده مهم نیست.
نشانههای نارضایتی عمومی با جامعه نظامی بیرحمانه در کنار چالشهای اقتصادی به این معنا نیست که روسها علیه پوتین طغیان می کنند. اما همه این موانع نشان می دهد که توده وسیع مردمی که عموماً از جنگ حمایت می کنند، در عین حال برای پایان یافتن آن بی تاب هستند. از این نظر، افکار عمومی در روسیه پوتین را نه باید به عنوان یک واحد بیحرکت، بلکه مانند گدازهای درک می کنند که ممکن است با تغییر عوامل خارجی تغییر جهت دهد. شاید این چیزی است که کرملین را نگران می کند. در نوامبر 2024، پزشکان متخصص در کرملین در حال بحث بودند که چگونه ممکن است "اکثریت آرام" صلح را به عنوان یک پیروزی درک کنند و اطمینان حاصل شود که کسانی که از سنگر باز می گردند به خوبی درمان می شوند. در میان این جانبازان بسیاری از زندانیان دیروز، معلولان جسمی و کسانی که دچار اختلال استرس پس از سانحه هستند، وجود دارند. بر اساس ایده پوتین، کسانی که جنگ را پشت سر گذاشته اند باید از طریق یک برنامه ویژه سریع برای مشاغل مدیریتی آماده شوند. مقامات غیرنظامی به سختی از چشم انداز چنین رقابتی هیجان زده می شوند.
مهم ترین ماموریت کرملین برای سال 2025 حفظ آرامش مردم است. این بدین معنا است که صرف نظر از اینکه پوتین به جنگ فرسایشی در میان رکود تورمی و کمبود کارگران ادامه میدهد یا اینکه اجازه خواهد داد توافق صلح بدون تسلیم کامل دشمن برقرار شود و به دنبال راههای جدیدی برای تحکیم اکثریت در اطراف خود باشد، ضروری خواهد بود. اگرچه پایان دادن به عملیات ویژه برای پوتین به اندازه ادامه دادن آن پرهزینه است، اما راهی برای خروج از این عملیات وجود دارد: او می تواند به جنگ دائمی علیه غرب ادامه دهد – اما با تکیه بر اهرم های سرد به جای گزینه سلاح گرم. نکته اصلی این است که پوتین باید از هرگونه القای احساس شکست حتی جزئی اجتناب کنید. مشکل این است که دیر یا زود، جنگ پایان ناپذیر می تواند تصور شکست یا رکود را برجسته سازد. همین امر می تواند برای اقتصاد نظامی روسیه نیز رخ دهد. در سال 2025، آتش بس یا هر گزینه دیگری، نمی توان از این احساس که پوتین در یک جاده با دو گزینه روبرو است، اجتناب کند. رهبری روسیه ممکن است بتواند برای مدتی متوقف شود، اما چقدر زمان دارد، حتی در جامعه ای که در بی تفاوتی یخ زده است؟
در طول سه سال گذشته، روسیه آخرین گزینه برای فروپاشی امپراتوری را اجرایی کرده است و به سان قرون پیشین نه تنها قلمرو خود را در بسیاری از اروپا و آسیا گسترش داد، بلکه جمعیت خود را نیز تحت سلطه خود در آورد. این یک نوع استعماری بود. اکنون این روند دوباره در جریان است، زیرا نبرد فعلی پوتین دارای دو جبهه خارجی و داخلی است. ایده قدیمیتر روسیه که هنوز نابود نشده، انتقام گرفتن از نسلهای جدید و بیگناهی است که جان خود را در پی عظمت غیرقابل جبرانی فدا میکنند. حتی در حالی که امپراتوری خیالی در حال گسترش است و "بازگشت و تقویت" آن در ذهن پوتین و تیمش جای می گیرد، روسیه در نهایت یک بخش از بدن امپراتوری نیست.با این حال، توافق صلح تنها زمانی پوتین را راضی می کند که بتواند تصمیم بگیرد که روسیه قدیمی احیا شده و جهان دوباره بین ابرقدرت ها تقسیم شود: مخلوطی از مونیخ و یالتا، معامله هایی که یاد آور خرید صلح و رسمی کردن صلح جدید است.
جنگ سرد اما رویای احیای امپراتوری روسیه را؛ رویارویی که فقط در ذهن پوتین جای گرفته را محقق نمی کند. با توجه به اینکه دو طرف درک بسیار متفاوتی از امتیازات مورد نیاز دارند، هرگونه توافقی برای پایان دادن به درگیری اوکراین هنوز تا اجرا فاصله زیادی دارد. اما اگر این اتفاق بیفتد، برای پوتین کافی نیست که اروپا را با ترامپ تقسیم کند، روسیه در اتحاد نزدیک با چین نگه دارد و به بازیهای خود با «اکثریت جهانی» ادامه دهد. پوتین برای تکمیل تصویر «عادلانه» خود از جهان، به اوکراین نیاز دارد، نه کشورهای بالتیک، فنلاند یا لهستان: برای چنین توسعهای، او فاقد منابع مادی و جمعیتی، یا ذخایر صبر جمعیت روسیه است.حتی در حال حاضر، پوتین شروع به تقسیم بندی منابع کرده است - او غرب اوکراین را به عنوان قلمرو "خود" نمی داند، زیرا بر خلاف کریمه و بخش شرقی کشور، از نظر فرهنگی و تاریخی غربی است. برای او آغا جنگ سرد تازه فعلا گزاره ای بیگانه است، غرب نیز ممکن است وارد دوره جدیدی از مهار شود. اما این وضعیت بسیار پیچیده تر از روزهای گذشته است. به جای دو ابرقدرت عمدتا منطقی، جهان اکنون گروگان سه رهبر غیرقابل پیش بینی و خطرناک است: پوتین، ترامپ و شی.