به گزارش مشرق، یکی از نکاتی که منتقدان «پایتخت» بسیار بر آن تاکید دارند، تغییرات محسوس در تشخص کاراکترها و کمرنگشدن ویژگیهای شخصیتی آنهاست. هما لاغر شده و مدیریت قبل را روی زندگی خود ندارد، نقی از میزان سرتق بودنش کاسته و دیگر با ارسطو وارد بحثهای جنجالی نمیشود، رحمت آن آدم ازدواجی قبل نیست و رحمان و رحیم به جای دغدغه شهرت به واسطه نوازندگی، در کارواش مشغولند و به دنبال ازدواج.
همین طور فهیمه هم مثل قبل ساده نیست و به قول معروف، زینب ستمکش زندگی نقی و بچههایش نیست؛ مژه کاشته و بیشتر به فکر خودش و آینده است تا حرص و جوش بچههایش را بخورد.
همه این تغییرات به چشم مخاطبین پایتخت آمده؛ چراکه دنبالکننده همیشگی زندگی خانواده معمولی، دلش همان خانواده قبل با همان ویژگیهای گذشته را میخواهد. به همان دلیلی که امروز اقبال از بازگشت به زندگی در طبیعت، کافههای حیاتدار و سنتی و هر آنچه بوی گذشته را بدهد، برای ما جذابتر است.
همه اینها اما در پایتخت هفت اتفاق افتاده تا نویسنده ضمن حرکت بر روی ریل اتفاقات روز زمانه خویش، بر تصویر خانوادهای ایرانی تاکید کند که هنوز دغدغه در کنار هم بودن دارند.
همین ویژگی، گمشده امروز جمعهای فامیلی و خانواده ایرانی است که تشنگی مخاطب را بر میانگیزد؛ آن هم در زمانهای که دور هم بودن در سختیها، دیگر همچون گذشته ارزش نیست و جمعهای خانوادگی در روز خوشی نیز شور و حال قبل را ندارند.
این ویژگی در گرهخوردگی دو خانواده با وجود همه اختلافات، به خوبی دیده میشود. ارسطو همچنان معرفی خانواده نقی را به عنوان خانواده خود به همسر جدیدش، مهم میداند، نقی به حضور ارسطو در خواستگاری دخترش تاکید دارد و هما و نقی به اندازه فهیمه به دنبال ردی از بهتاش هستند؛ میان فهیمه و هما نیز نشانی از حسادتهای رایج نیست.
از سوی دیگر پیوند بیش از پیش رحمت با خانواده معمولی، نقطه قوتی است که از فصل چهارم به این سو و در هر فصل تقویت شد. اهمیت حفظ روابط دوستانه و فامیلی، همان چیزی است که پایتخت با وجود همه نقدها و در همه فصول، پی آن بوده و علیالخصوص در این فصل با عنایت بر نقدهای مطرح شده، بیش از پیش جای تامل و تحسین دارد.
دستمایه فانتزی در قصهگویی با لحن طنز، ویژگی دیگر پایتخت بوده که در این فصل بیشتر تقویت شده؛ سنگبنای آن نیز از فصل سوم با ریختن سقف خانه در مراسم عروسی گذاشته شد و به فصل چهارم و ماجراهای مرگ راحله، همسر چینی ارسطو، سقوط هواپیما و تصویرسازی انیمیشنی این اتفاق رسید.
در پنجمین قسمت نیز سقوط با ماشین و غرقشدن بالون خانواده معمولی در دریا، همگی گوشههایی از بهرهجویی تنابنده و تیم نویسندگانش از فانتزی بودهاند که عمدتا از قاب بیرون نزدند و شوریشان دل مخاطب را نزد.
از آنجا که پایتخت با آویختن به مسائل روز و اتفاقات مختلف، قصه خود را ۱۵ سال بدون انتقال حس تکرار به مخاطب، پیش آورده در این فصل نیز با پیشکشیدن ماجرای شهابسنگ قصد دارد هم مخاطب را بخنداند و هم نقدی اجتماعی به پولهای بادآوردهای که به اصطلاح از آسمان میرسند، داشته باشد.