برترینها: بهرام افشاری این روزها در تیررس مخاطبان صداوسیما و سریال پایتخت قرار دارد، کار به جایی رسیده که در اینستاگرام، برخی پیجها با سوز و گداز از زندگی شخصی او مینویسند، تیتر زده بودند که: پسری که مادرش رهایش کرده بود حالا ماشین ۱۳میلیاردی سوار میشود!
به هر حال افشاری در جایگاهی قرار گرفته که کمی شاید اغراقآمیز است، نگاه کنید به برخی اظهارنظرها درباره کیفیت بازیگریاش در پایتخت. گاهی گمان میکنیم قحطالرجال شده که بهرام افشاری هدف این همه تمجید قرار میگیرد. در ادامه این مطلب در سه بخش مجزا، ابتدا کیفیت بازی او در چند سکانس وایرال شده از پایتخت را بررسی میکنیم، در بخش دوم مطلب، نگاهی داریم به برخی اظهارنظرهای غلوآمیز و در انتها نگاهی داریم به کلیت کارنامه بازیگری او در دو سه سال اخیر از هفتاد سی تا آن نمایش به شدت معمولیای که سولداوت هم میشد!
بهرام افشاری در فصلهای پنجم و ششم سریال "پایتخت" با ایفای نقش بهتاش فریبا، جوانی پرشور و گاه سرکش، به شهرت رسید. او با بهرهگیری از فیزیک بدنی خاص خود توانست شخصیت بهتاش را بهگونهای به تصویر بکشد که مورد توجه مخاطبان قرار گیرد. سکانسهایی مانند مواجهه بهتاش با خانوادهاش پس از بازگشت از خارج و یا صحنههای مربوط به رانندگی او، بهویژه در فضای مجازی، بازتاب گستردهای داشتند.
اما منتقدان معتقدند که افشاری طی چند سال اخیر با بازی در آثار سینمایی که با اهداف تجاری ساخته شدند، در استفاده از زبان بدن و بیان مناسب، به تکرار افتاده و از ریتم نسبتا خوب خود فاصله گرفته. در واقع بازی افشاری در برخی صحنهها به سمت اغراق میرود و این امر ممکن است از باورپذیری شخصیت بکاهد. بهعنوان مثال، در سکانسهایی که بهتاش واکنشهای شدید احساسی نشان میدهد، این اغراق ممکن است برای برخی از بینندگان غیرواقعی به نظر برسد.
مثلا در سکانس پیانو نواختن او تلاش میکند با حرکات غیرمنظره پشت ساز، از مخاطب خنده بگیرد و بدنش را به حالتی دربیاورد که ضعفهای فیلمنامه عیان نشود ولی خب هم بازی افشاری و هم داستان اینقدر کشش ندارد که مخاطب را سر کیف آورد. تمهید دیگری که در فیلمنامه برای او اندیشیده شده، بیماری خاصیست که تحت عنوان "بیماری میمونی" در سریال میبینیم. در واقع این تمهید در نهایتد نمیتواند به داستان عمق خاصی بدهد برای همین پایتخت با ورود بعهتاش هم مثل قسمتهای نخست هنوز اسیر ضعف شدید متن است و با گذشت بیش از نصف راه هنوز به نقطهای قابل قبول نرسیده است.
پس از پخش فصلهای اخیر "پایتخت"، اظهارنظرهای متعددی درباره عملکرد بهرام افشاری مطرح شد. برخی از مخاطبان و حتی چهرههای هنری، او را بهعنوان یکی از بهترین بازیگران نسل جدید معرفی کردند و بازی او را بینقص دانستند. این تمجیدها تا حدی پیش رفت که برخی او را با بازیگران باسابقه و مطرح سینما مقایسه کردند. از سوی دیگر، گروهی از منتقدان معتقدند که این اظهارنظرها بیش از حد غلوآمیز است و باید با نگاهی واقعبینانهتر به عملکرد افشاری نگریست.
مثلا کاربری به نام نگین درباره بازی او نوشته: از اول سریال منتظر بهرام افشاری بودم چقدر بازیش خوبه این پسر مثل میمون واقعی شده.
ساسان: از خفن بود بهرام افشاری همین که با اومدنش سطح پایتخت رو ده لِوِل برده بالا.
یا مثلا تمجید اغراقآمیز متین: بهرام افشاری تو فصل جدید پایتخت یجوری ادای میمون درمیاره که فکر میکنی داره برای نقش بعدی تو جنگلهای آمازون تمرین میکنه، مگه میشه انقدر خفن باشی تو پسر؟
بهرام افشاری فعالیت هنری خود را از تئاتر آغاز کرد و با حضور در نمایشهایی مانند "جوجه تیغی" به کارگردانی خودش با استقبال خوبی از سوی مردم مواجه شد، نمایشی که شباهتهایی با زندگی شخصی افشاری دارد. اما این نمایش بیشتر از آنکه ارائه دهنده یک متن و محتوای قوی باشد، ترکیبی از مونولوگ، استندآپ کمدی و ویدئو آرت شد. تلفیقی که بهصورت نامتوازن انجام شده و علیرغم استقبال زیاد، آن چیز که باید در نهایت درنیامده است.
منتقدان معتقدند که او در این فیلم نتوانسته است شخصیت جدیدی خلق کند و بیشتر به تکرار تیپهای قبلی خود پرداخته است. بهویژه، شباهتهایی بین نقش «اسی» در «فسیل» و شخصیت «بهتاش فریبا» در سریال «پایتخت» مشاهده شده،که نشاندهنده عدم تنوع در بازی اوست. همچنین، برخی از نقدها اشاره دارند که فیلم در بخشهایی از ریتم میافتد و کشدار میشود، بهخصوص در صحنههایی که شخصیت «اسی» به کما میرود، که این امر به کسلکننده شدن فیلم میانجامد.
منتقدان درباره "سال گربه" هم معتقدند که افشاری نتوانسته نقش جدید و متفاوتی ارائه دهد و بیشتر به تکرار تیپهای قبلی خود پرداخته است. سال گربه بر اساس موقعیتهای بیارتباط به یکدیگر ساخته شده و شوخیهای فیلم بیمزه و لوس است. همچنین، برخی نقدها به وابستگی بیش از حد فیلم به حضور افشاری اشاره دارند و معتقدند که فیلمنامه و کارگردانی نتوانستهاند بهتنهایی جذابیت کافی ایجاد کنند. در مجموع بهرام افشاری در «سال گربه» هم نتوانست شخصیت متفاوتی را نسبت به کارهای قبلیاش ارائه دهد.
افشاری در این فیلم نیز همان زبان بدن، همان لهجهسازی و همان ریاکشنهای اغراقشدهی آشنایش را تکرار میکند. این یعنی او هنوز نتوانسته از سایهی شخصیت طنز تلویزیونیاش بیرون بیاید. او لهجه را ابزار اصلی طنزش قرار داده، نه یک عنصر مکمل. این باعث شده بازیاش سطحی، تکراری و بیاحساس به نظر برسد. تماشاگر بعد از چند دقیقه دیگر از ریاکشنهای بیشفعالانهی افشاری خسته میشود. چون حس میکند بازیگر در حال اجرای یک استندآپ شخصی است، نه ایفای نقش در بستر یک داستان. در واقع او توان عبور از مرز کمدی و ورود به لایههای دراماتیک شخصیت را ندارد. تمام بازیاش در یک سطح ثابت و کارتونی باقی میماند.