عبدالجواد موسوی در یادداشتی با عنوان «حسین شریعتمداری و گل زدن به نفع صهیونیستها» به نقد خبر اخیر روزنامه کیهان به مدیرمسئولی حسین شریعتمداری مبنی بر تهدید به ترور دونالد ترامپ پرداخته است.
او در این زمینه در خبرآنلاین نوشت: آش آن قدر شور شده که صدای بچه حزب اللهیها هم در آمده. البته که نخستین بار نیست این هم سوییها و هم سخنیها با صهیونیستها و حلقه سیاستمداران ضد ایرانی در آمریکا. اما این بار آن قدر آشکار و روشن بود که دیگر هیچ رقمه نمیشد ماست مالی اش کرد. حسین آقای شریعتمداری درست در روزهایی که صهیونیستها و آمریکاییها در کمین نشستهاند تا ایران دست از پا خطا کند و گزک به دست آنها بدهد صراحتا از ترور ترامپ سخن میگوید تا کار را یکسره کند.
آن هم برای محکم کاری دو بار؛ تا تاکید کند آن چه گفته است سهوا نبوده و همگان بدانند ما ملتی جنگ طلب هستیم و برای اثبات این مدعا از هیچ کوششی فروگذار نخواهیم کرد. اگر بخواهیم با منطق خود حسین شریعتمداری قاطعانه و بی تردید درباره او حکم صادر کنیم چه باید بگوییم؟ مگر نه این که او بارها و بارها منتقدانش را به صرف آن که سخنشان شباهتی با سخن دشمنان خارجی جمهوری اسلامی داشت به جاسوسی و مزدوری متهم کرده است؟
اگر بخواهیم متر و معیار خود او را برای قضاوت کردن به کار گیریم نتیجه اش چه خواهد شد؟ او و دوستانش بارها و بارها همراه با دشمنان ایران محزون شدهاند و بارها و بارها همراه با آنان به پایکوبی و دست افشانی برخاستهاند. او و دوستانش بارها و بارها درست در زمانی که دشمنان این آب و خاک نیاز به پاس گل داشتهاند بهترین موقعیتها را برای آنها فراهم آوردهاند. از ماجرای هولوکاست بگیر تا تهدید همسایگان به حمله نظامی و حالا هم تهدید به ترور رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا. این بار، اما حسین آقا پاس هم نمیدهد بلکه خودش در پست نوک حمله بازی میکند و در مقام یک تمام کننده تمام عیار قصد دارد یک تنه همه را دریبل بزند و با یک شوت بی رحمانه دروازه تیم کشورش را فرو بریزد. این میزان از عداوت و بی رحمی از کجا میآید؟
خداراشکر من هنوز آن قدر بی پروا نشدهام که مثل حسین آقای شریعتمداری چشمم را ببندم و دهانم را باز کنم و مخالف سیاسیام را به هزار چیز جور و ناجور متهم کنم، اما حکم به ظاهر که میتوان کرد؟ دست کم این را که میتوان گفت مواضع ایشان هرچه هست به نفع این ملک و ملت نیست. دست کم این را میتوان گفت که ایشان صلاحیت اداره یک روزنامه رسمی را ندارد.
دست کم این را میتوان به نهادهای رسمی کشور گفت که با او جدیتر از اینها برخورد کنند. امنیت این آب و خاک و جان تک تک نفوس آن نباید بازیچه هیچ کسی قرار بگیرد. با این تذکرهای باری به هرجهت هیئت منصفه مطبوعات کاری از پیش نمیرود. نیت خوانی نمیکنم. اتهام هم نمیزنم. چیزی هم درباره روابط پشت پرده ایشان نمیدانم، اما پس از سالها تامل در کار و بار ایشان میتوانم گفت: حسین شریعتمداری برخلاف ادعایش از انصاف بهره چندانی ندارد. سرتاپا غرض ورزی است و عناد؛ با هرکسی که، چون او نمیاندیشد. به تنها چیزی که فکر نمیکند نتایج و توابع فعل و سخنش است. مخالفان و رقبای سیاسی اش را مشتی سازشکار و واداده و استحاله شده میداند و فکر میکند برای مقابله با آنها مجاز به هر کاری است.
این خود حق پنداری و باطل انگاری دیگران به او اجازه میدهد هرچه میخواهد دل تنگش بر زبان و قلم جاری کند. اگر دیگران از عقلانیت سخن میگویند او باید به سیم آخر بزند. اگر دیگران از مذاکره دم میزنند او باید در تنور جنگ بدمد. اگر دیگران میخواهند با سرانگشت تدبیر گرهی را باز کنند او خودش را موظف میداند که چند گره دیگر به گره موجود اضافه کند و یا حداقل با چنگ و دندانی خشماگین به مصاف گشودن گره برود.
او در خوش بینانهترین صورت ممکن فکر میکند جزو معدود انقلابیهای مومن و متعهد است که هر طور شده باید از ارزشهای دینی و معنوی باقی مانده بر روی این کره آسفالت حفظ و حراست کند. حتی به قیمت شعله ور کردن جنگ. حتی به قیمت نابودی این آب و خاک. یکی باید لطف کند و این بار رسالت سنگین را از روی دوش حسین آقا بردارد. آسمان بار چنین امانتی نتوانست کشید چه رسد به برادر حسین شریعتمداری.