عبدالرضا خزایی؛ این واقعیت تلخی است که در دل شمال ایران، در استان مازندران، و در سکوت وحشتناک مسئولان اتفاق میافتد. حقیقت این است که میانکاله، که زمانی زیستگاه گونههای نادر پرندگان مهاجر و پناهگاهی برای هزاران گونه گیاهی و جانوری بود، اکنون با بحرانهای بیشماری مواجه شده است. این بحرانها نه تنها به اکوسیستم این تالاب آسیب زده، بلکه بهطور مستقیم به امنیت زیستی منطقه و سلامت مردم آن نیز تهدید میکند.
اما آنچه که این فاجعه را حتی تلختر میکند، بیتفاوتی و سکوت مسئولانی است که از یکسو مدعی حفاظت از محیط زیستاند و از سوی دیگر، در برابر مرگ تدریجی این تالاب بزرگ، دست به کار مشخصی نمیزنند. در حالی که کارشناسان و فعالان محیط زیست سالهاست که فریاد زدهاند و هشدار دادهاند که میانکاله در حال نابودی است، مسئولان به جای اقدام عملی، تنها به وعدههای توخالی اکتفا کردهاند. این بیتفاوتی و بیتوجهی به وضع موجود، نه تنها در زمینه حفاظت از این تالاب، بلکه در بسیاری دیگر از بحرانهای زیستمحیطی کشور نیز مشاهده میشود و این، خود بزرگترین تهدید برای آینده منابع طبیعی ایران است.
مساحت میانکاله، زمانی که یکپارچه و سرسبز بود، مملو از حیات و گونههای مختلف گیاهی و جانوری، در حال حاضر بهطور چشمگیری کاهش یافته است. بیش از ۱۵ هزار هکتار از پهنه آبی میانکاله خشک شده که به معنای از دست دادن یکسوم از شاهرگ حیاتی این تالاب است. اما این تنها بخشی از فاجعه است.
واقعیت تلختر آن است که میانکاله به طور کامل تحت تأثیر عوامل انسانی قرار گرفته است. خشک شدن دریاچهها و تالابها به دلیل تغییرات اقلیمی و کاهش بارشها تنها بخشی از مشکلات این منطقه هستند. آنچه بیشتر از همه به مرگ میانکاله دامن زده، بیتدبیریهای مدیریتی است که برای سالها گریبان این منطقه را گرفتهاند. مسئولان بدون هیچگونه ارزیابی دقیق و علمی اقدام به سدسازیهای بیرویه کردند، به برداشتهای بیوقفه آب برای کشاورزی ادامه دادند و حتی در برابر تخریبهای گسترده اراضی حاشیه تالاب و تجاوز به منابع طبیعی سکوت اختیار کردند. در این میان، نادیده گرفتن هشدارهای کارشناسان، تنها به توسعهای که از ابتدا بدون در نظر گرفتن عواقب زیستمحیطی صورت گرفت، دامن زد. این فرآیند نهتنها باعث کاهش شدید سطح آب تالاب شد، بلکه شوری آب در برخی بخشهای تالاب را افزایش داد و در نتیجه شرایط را برای بسیاری از گونههای جانوری و گیاهی نامساعد کرد. بهعنوان مثال، کاهش سطح آب در تالابهای میانکاله باعث کاهش شدید تعداد پرندگان مهاجری شد که بهطور سالانه به این منطقه میآمدند. این پرندگان که بهعنوان بخشی از زنجیره غذایی در این اکوسیستم عمل میکنند، حالا برای یافتن محلهای مناسب برای زندگی و تغذیه، دچار مشکلات زیادی شدهاند.
بحران بهدلیل بیتدبیری در مدیریت منابع طبیعی
بهراستی، مشکل اصلی میانکاله تنها ناشی از بحرانهای طبیعی یا تغییرات اقلیمی نیست. واقعیت تلختر آن است که بحران میانکاله نتیجه بیتدبیری و سوءمدیریت در منابع طبیعی کشور است. سالهاست که سدسازیهای بدون ارزیابی زیستمحیطی، برداشت بیرویه آب از منابع طبیعی، تغییرات در مسیرهای رودخانهها و تعرض به اراضی تالاب میانکاله بهطور مداوم وضعیت این زیستگاه را وخیمتر کردهاند. بهعنوان نمونه، تنها در یک دهه گذشته، بیش از ۴۰۰ میلیون مترمکعب آب از تالاب میانکاله کم شده است که این کاهش به وضوح وضعیت زیستی این اکوسیستم را تهدید کرده است. این تغییرات باعث شده که گونههای گیاهی و جانوری، که نیازمند محیطهای آبی هستند، با کاهش شدید منابع غذایی و زیستگاهی مواجه شوند. این بحران نتیجه مستقیم سیاستهای توسعهای است که هیچ توجهی به حفظ منابع طبیعی نداشتند و تنها بهدنبال منافع کوتاهمدت اقتصادی بودند. در این میان، مسئولان و مدیران مختلف در طول سالها نه تنها برای جلوگیری از این بحرانها هیچ اقدام موثری انجام ندادند، بلکه در برخی موارد حتی با سکوت و بیتوجهی به هشدارهای فعالان محیط زیست، به این بحران دامن زدند.
در شرایطی که وضعیت میانکاله به اوج بحران رسیده، مسئولان به جای اقدام فوری، تنها به وعدههای تکراری و بیاثر بسنده کردهاند. مسئولین استان مازندران و سازمان محیط زیست هنوز هم به جای ارائه راهحلهای عملی، بر راهحلهای کلی و مبهم تأکید دارند. استاندار مازندران اخیراً در سخنانی اعلام کرده که "به دنبال راهحل برای نجات میانکاله هستیم"، اما سؤال اینجاست که آیا این راهحلها تنها در کلمات و وعدهها محدود خواهد بود یا اینکه به اقدامهای عملی منتهی خواهند شد؟ واقعیت این است که میانکاله سالهاست که در حال نابودی است و این بحران بهطور پیوسته در حال بدتر شدن است. اگر مسئولان و مدیران کشور از سالها پیش به هشدارهای کارشناسان محیط زیست توجه میکردند، شاید اکنون میتوانستیم از شدت بحران کاسته و اقدامات مؤثری را برای احیای تالاب انجام دهیم. اما امروز، در حالی که میانکاله دیگر چیزی برای نجات ندارد، تنها میتوان به وعدههای بیپایان مسئولان دل بست.
مرگ میانکاله، به معنای از دست دادن تنها یک تالاب نیست. این فاجعه، به معنای از دست دادن بخشی از هویت زیستمحیطی و طبیعی ایران است. تالاب میانکاله بهعنوان یک ذخیرهگاه جهانی، یکی از مهمترین مناطق زیستمحیطی کشور است که نه تنها برای ایران، بلکه برای کل جهان از اهمیت ویژهای برخوردار است. این تالاب که زمانی محل تجمع پرندگان مهاجر و گونههای گیاهی و جانوری نادر بود، حالا بهطور جدی در معرض خطر نابودی قرار گرفته است. اگر میانکاله از دست برود، نه تنها منابع طبیعی ایران ضعیفتر خواهد شد، بلکه بخشی از اعتبار جهانی ایران در حفاظت از محیط زیست نیز آسیب خواهد دید. بنابراین، مسئولان باید بدانند که نجات میانکاله نه فقط یک مسئله زیستمحیطی است، بلکه یک مسئله ملی و جهانی است که باید بهطور جدی به آن پرداخته شود.
اگر امروز برای نجات میانکاله اقدام نکنیم، فردا ممکن است هیچ چیزی برای نجات دادن باقی نمانده باشد. باید از خواب غفلت بیدار شویم و مسئولان را تحت فشار قرار دهیم تا تصمیمات اساسی و فوری برای احیای این تالاب بزرگ اتخاذ کنند. بیتفاوتی و سکوت مسئولان در قبال بحرانهای زیستمحیطی نه تنها کشور را به بحرانهای شدیدتری میبرد، بلکه آینده نسلهای آینده ایران را نیز تهدید میکند. این لحظه تاریخی است که باید از آن بهرهبرداری کنیم و اقداماتی فوری و مؤثر برای نجات میانکاله و دیگر منابع طبیعی کشور انجام دهیم.