به گزارش «ایران»، عصر چهارشنبه 20 فروردین، زن جوانی همراه دو مرد روی نیمکت یکی از پارکهای شمال تهران نشسته بود. زن جوان نگاهی به دو مرد انداخت و گفت: «ساعت 4 بعدازظهر پنجشنبه، نزدیک خانه ویلایی که در خیابان جردن است منتظر باشید، من اول وارد خانه میشوم و زمانی که شرایط را روبهراه کردم، در را باز میکنم و شما وارد شوید تا نقشه را اجرا کنیم.» دقایقی بعد هر سه نفر سوار خودروشان شده و رفتند غافل از اینکه مرد جوانی که در همان نزدیکی بود، صحبتهای آنها را شنیده است. مرد جوان شماره خودروی آنها را یادداشت کرد و با پلیس تماس گرفت.
تماس نجاتبخش
لحظاتی بعد تلفن مرکز فوریتهای پلیسی 110 به صدا درآمد و مرد جوانی که پشت خط بود، آنچه را در پارک دیده و شنیده بود برای مأمور پلیس تعریف کرد. به دنبال این تماس، موضوع به کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت اعلام شد و کارآگاهان برای بررسی صحت و سقم ماجرا وارد عمل شدند. در اولین گام، کارآگاهان مالک خودرو به نام آرش را شناسایی کردند. در ادامه مشخص شد وی با زنی جوان که پرستار خانگی سالمندان است، ارتباط دارد بنابراین هویت زن جوان نیز به دست آمد. در ادامه کارآگاهان دریافتند وی پرستار خانگی مردی میانسال به نام هرمز است که خانوادهاش خارج از کشور بوده و او در خانه ویلاییاش به تنهایی زندگی میکند. با به دست آمدن نشانی خانه هرمز، کارآگاهان خانه را زیر نظر گرفتند و رأس ساعت 4 بعد از ظهر پنجشنبه گذشته زمانی که زن جوان و به دنبال او دو مرد همدستش وارد خانه ویلایی شدند، مأموران نیز وارد عمل شده و آنها را در حالی که قصد داشتند با چاقو هرمز را به قتل برسانند، دستگیر کردند. سرهنگ مرتضی نثاری، معاون جرایم جنایی پلیس آگاهی پایتخت با تشریح این پرونده گفت: «متهمان برای تحقیقات بیشتر در اختیار پلیس قرار دارند اما یک بار دیگر به مردم توصیه میکنم برای استخدام پرستار خانگی حتماً شخص مورد تأیید و مطمئنی را انتخاب کنند و همچنین اموالشان را در معرض دید پرستار خانگی یا افراد غریبه قرار ندهند.»
یک قدم تا جنایت
پرستار خانگی که به همراه دو همدستش بازداشت شدهاند در اعترافات خود گفت: «قرار بود من در را برای دو همدستم باز کنم و آنها پس از ورود به خانه با چاقو، هرمز را به قتل برسانند. بعد هم جسد را مثله کنیم و به بیابانهای اطراف شهر انتقال دهیم.»
فکر میکردی نقشه شما لو برود؟
نه چون هرمز کسی را در ایران نداشت و با مرگش کسی از ماجرا با خبر نمیشد.
میدانی چطور لو رفتید؟
نه نمیدانم .
چرا میخواستی او را به قتل برسانی؟
به خاطر ثروتش، هرمز مقدار زیادی طلا و جواهرات و ارز در گاوصندوقش داشت و وسایل عتیقه نیز داخل خانهاش زیاد بود. از او سن و سالی گذشته بود و از پولهایش استفادهای نمیکرد اما من و آرش در اول مسیر زندگیمان بودیم و پولهای او زندگیمان را متحول میکرد.
با همدستانت چطور آشنا شدی؟
آرش که دوستم بود اما چون نمیتوانستیم این نقشه را دو نفری اجرا کنیم، قرار شد او یکی از دوستانش را با خود برای کمک بیاورد .