کسی نمیداند به طور دقیق در عمان چه گذشت.
آیا دیپلماتهای ما خودکاری به سوی آنها پرتاب کردند و آنها کوتاه آمدند؟ یا آنها شاخه گلی به سوی ما دراز کردند و شام مکمّل بود و روغن به قاعده و ته دیگ به اندازه؟
اینها را نمیدانیم و دانستنش هم لطفی ندارد.
چرا؟
به دو دلیل:
اول این که طرفین قدم در ره نهادهاند و یحتمل، خود راه بگویدشان کجا خواهند رفت!
دوم این که حال و روزِ ایرانِ اکنون، تنها از برخی جهات وابسته به فرجام مذاکرات و رفع تحریمها است. اگر نه بسیاری از دردهای این سرزمین، ربط مستقیم که سهل است ربط مثقالی و غیرمستقیمی به تحریم ندارد.
به قول ترکها؛ «بیز بیزه ییز»، یعنی خودمانیم. تعارف را کنار بگذاریم.
بسیاری از مشکلات، بحرانها و اَبَربحرانهای این کشور و دست اندازها و چاله و چولهها و درههای سرِ جاده، به طور دقیق عبارت از انباشت مشکلات و نارساییهای قدیمی است و در نتیجه، حتی امضای بهترین و معقولترین سند توافق با آمریکا و غیرآمریکا، باز هم الزاما منجر به این نخواهد شد که ورق برگردد و زیست ایرانیان، از چیزی که هست؛ خیلی بهتر شود. چرا که نظام حکمرانی ایران، نهاد سیاست و کل دستگاه دیوانسالاری ما، مشکلات و معضلات بزرگی دارد. تا این مشکلات حل نشوند، نمیتوان امیدی به فرداهای بهتر داشت.
بگذارید لیستی از مشکلات و معضلات نهاد حکمرانی و کشور را برشماریم که با تحریم یا بیتحریم، آزاردهنده و مشکل ساز هستند و نیاز به چاره و راهکار دارند:
۱.در عصر هوش مصنوعی، هنوز هم تکلیفمان با مفاهیمی نظیر مدرنیسم، سنت و توسعه روشن نیست.
۲.نظام حکمرانی جمهوری اسلامی، رفته رفته ۵۰ ساله میشود. نیم قرن، عمر کوتاهی نیست. این نظام حکمرانی، هنوز هم برنامهی روشنی برای رفع و رجوع ایرادها و اشکالات نهاد سیاست ندارد و تحزب و روندِ پرورش کادر سیاسی و اجرایی در این کشور، تفاوت چندانی با صد سال پیش ندارد. اگر چه در برخی حوزههای مدیریتی، امکان محدودی برای آموزش، رشد و طی مدارج و مراحل وجود دارد. اما هنوز هم آفات بزرگی همچون برکشیدنِ کیف کِشها و صعود آقازادهها و ساخت و پاختها و با اتوبوس آوردنها و با اتوبوس فرستادنها، ادامه دارد. اگر تمام تحریمها رفع شوند ولی گره به این بزرگی باز نشود، حال ما خوب نخواهد بود.
۳. فقر، گریبانگیر بخش عمدهای از جمعیت شده و با چندین صورت پیدا و پنهان، آرامش و روح و روان ما را تهدید میکند.
۴. شکاف درآمدی و طبقاتی در ایران به حد اعلا رسیده و طبقهی متوسط، عملا از میان رفته است. بخش قابل توجهی از این معضل بزرگ، ریشه در شیوهی توزیع ناعادلانهی فرصت و درآمد دارد.
۵. حقوق و دستمزد ماهانه کارگر و کارمند نه تنها در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، بلکه به نسبت کشورهای منطقه نیز در وضعیتی قهقرایی است.
۶. نظام بانکداری ایران، علاوه بر آن که از منظر فکری و فلسفی، تکلیفش با خودش روشن نیست و لقمه را هزار جور میچرخاند که مثلا بگوید رباخواری نمیکند، به شدت رانت زده است و اعطای تسهیلات بانکی به شیوهی رانتی، یکی از میانبرهای طلایی برای رسیدن به ثروت است.
۷.نظام آموزش در هر دو سطح عمومی و عالی در ایران، هزار و یک مشکل بزرگ دارد. چندین و چند نوع مدرسه داریم و خبری از عدالت در آموزش نیست، حقوق و دستمزد معلمین شایان سرودن مرثیه و سوگنامه است، مدارس دولتی غالبا فاقد امکانات هستند و بیش از دو هزار دانشگاه در سراسر ایران داریم که نمیدانیم بسیاری از آنها دقیقا به چه دردی میخورند و خروجیشان چیست.
۸.در اقتصاد رانتیر و دستوری ایران، آفات بسیاری همچون فساد مالی و فقدان شفافیت، رانت پروری، فساد ناشی از ارز چندنرخی و مافیای واردات، خساراتی به بارآورده که لطمات آن بر پیکرهی جامعه و کشور، به مراتب بیشتر از آثار تحریم است.
۹.گرفتن مالیات از معلم و کارگر و بازنشسته و کارمند، برای دولت از آب خوردن راحت تر است. اما گرفتن مالیات از اشخاص حقیقی و حقوقی قدرتمند و متنفذ، بسیار سخت، ناکافی و گاهی ناممکن است.
۱۰.حکمرانی ایران، به تمام معنای کلمه دارای یک نظام «پُرنهاد» است و کم نیستند شمار نهادهای سیاسی، فرهنگی و حاکمیتی و دولتی، که حذف کامل آنها از ساختار کشور یا ادغام آنها در ساختارهای مشابه، خیر و برکت و کاهش هزینه خواهد آورد.
۱۱. فلسفهی سیاسی و اقتصادی بودجهریزی در نظام حکمرانی ایران، غالب از قواعد مبتنی بر «هزینه - فایده»، «نظارت»، «اثرگذاری» و «منافع کشور و مردم» پیروی نمیکند. نهادی که زورش برسد یک بار ردیف بودجه بگیرد، الی الابد خواهد گرفت!
۱۲.در پیرامون ایران، نه تنها ترکیه، بلکه کشور عراق که از گردنههای تغییر نظام، اشغال، جنگ و مبارزه با تروریسم بیرون آمده، نظام انتخاباتی معقول و پیشرفتهای دارد که از زیرساخت و تجهیزات فنی و نظارتی گرفته تا سرعت شمارش و انتقال اطلاعات و استانداردهای دیگر، چند سر و گردن از نظام انتخاباتی سنتی و قدیمی ایران، موفقتر، به روزتر و کارآمدتر است.
۱۳.نظام بهداشت و درمان در این کشور، بحرانهای بزرگ دارد. از مهاجرت پزشک و پرستار گرفته تا ازدحام در بیمارستانها و درمانگاههای دولتی و بیعدالتی در تامین هزینههای بیمه و خدمات درمانی. حالا نه تنها بسیاری از سالمندان ما، بلکه اغلب میانسالان و جوانان ما هم مشکل دندان دارند و هزینههای کلان، مردم را از دندانپزشکی و مطب، فراری میدهد.
۱۴.کشاورزی ایران، با چالشهای بزرگی روبروست، مصرف سموم و کودها هیچ ضابطه و قاعدهای ندارد و علاوه بر آن که امنیت غذایی مردم با مشکلات بزرگی روبروست، ورودی و خروجی ارزش آب در این کشاورزی رها شده و بیناظر، هیچ نسبت و انطباقی ندارد.
۱۵.کمبود برق و گاز در ایران از مرز خطر و نگرانی رد شده و ادامهی وضع موجود ناممکن است.
۱۶.تغییرات اقلیمی و بحران آب، جغرافیای ایران را در معرض تهدیدات بزرگ قرار داده و حکمرانی و جامعه، طوری به حیات خود ادامه میدهند که گویی به قول برتولت برشت، هنوز خبر بزرگ را نشنیدهاند.
۱۷.نظام حمل و نقل ایران به ویژه در دو بخش جادهای و هوایی، عملا در مرز بحران و ورشکستگی است. بخش هوایی به تحریم ربط دارد؟ بله. بخش جادهها چه؟ چرا اغلب جادهها و بزرگراههای ما مجروحند و نظارتی بر کیفیت ترمیم نیست و سال به سال اوضاع بد و بدتر میشود؟
۱۸.بی اعتنایی به خطرات عظیم خودروسازی برای جان و مال ایرانیان، هیچ دخلی به تحریم ندارد. یا میتوان کرکره را پایین آورد یا نظارت و کیفیت را بالا برد. دخلی به اثرات تحریم ندارد.
۱۹. نه تنها مجریه، بلکه دو قوهی دیگر نیز مشکلات بزرگ دارند. قضائیه با اطالهی دادرسی، سوگیری سیاسی و مشکلات دیگر روبروست.
۲۰. قوهی مقننه یا مجلس، مدتهاست کنار مردم نیست و کارآیی و تاثیر خود را از دست داده است.
۲۱.آلودگی محیط زیست و خطرات بزرگ علیه طبیعت در سراسر ایران، عیان و ملموس است. رودخانه ها، دریاچه ها و تالاب ها، مراتع و جنگل ها؛ سواحل، هوای شهرها، همه و همه در وضعیتی نگران کننده است.
۲۲.بر سر موضوعات مهمی همچون «سبک زندگی»، شکاف عظیمی بین مردم و حاکمیت وجود دارد.
۲۳.جامعهی ایرانی، معضل بسیار بزرگی دارد به نام فقدان تفریح و تفرج. بخش قابل توجهی از جامعهی ایرانی، تمایل بالایی به نزاع و دعوا دارد و خشونت پیدا و پنهان در رفتارهای روزمرهی ما نگرانکننده است.
۲۴. ایران در حوزهی آزادی اینترنت و سرعت اینترنت، در ردیف ضعیفترین کشورهای جهان است و زندگی ایرانیان، پیوند دیرینه خورده با فیلترشکن و ابزارهای ناسالم برای گشودن قفل.
۲۵. نیروی پلیس ما، غالبا نه آموزش خوبی دریافت کرده، نه دستمزد مناسب و نه جایگاه اجتماعی مقبولی دارد.
۲۶.در ایران ۸۵ میلیون نفری، حتی کتابهایی که با تیراژ دویست جلد به فروش میرسند، بیمشتری میمانند! کتاب در ایران بسیار گران است. ولی ارزان هم بشود، باز هم مشتری ندارد. زبانم لال، نکند این بیماری از سرطان هم بدتر باشد؟
۲۷.سینمای پویا و قدرتمند و زیبای ایران پس از دو دهه تلاش نهادهای متولی و نامتولی، عملا به مذبح برده شد. صد رحمت به دوران ساخت «دختر لُر». کجا رفت سینما؟
۲۸.موسیقی ایران، حال و روز ناخوشی دارد. موسیقی ارزشمند و فاخر و حرفهای، نای نفس کشیدن ندارد، مردم پولی برای کنسرت رفتن ندارند، نوازنده و مربی، لنگِ لقمهای نان است و خانهها و ماشینها و مغازهها، غالبا مملو شدهاند از اصوات جعلی و بینظم و بیجان.
۲۹.نظام حکمرانی، هنوز هم تکلیف خودش را با رسانه و مطبوعات بخش خصوصی روشن نکرده است. صدا و سیما، تبدیل به یک غول بودجه خوار بزرگ شده که ورودی و خروجی آن،؛ یادآور قیاس کوهی است که موش زایید. فضا برای فعالیت روزنامههای مستقل دشوار است و روزنامههای دولتی نیز غالبا شبیه هم هستند و حاصلی جز کارآفرینی برای اعضای هیات تحریریه ندارند! خبرگزاری و سایت خبری هم که از در و دیوار بالا میرود!
۳۰.ازدواج برای بسیاری از جوانان ایران دشوار شده و جمعیت کشور رو به سالمندی میرود.
۳۱.بخش عظیمی از مردم ایران با بحران مسکن روبرو هستند و سال به سال وضعیت بدتری پیدا میکنند.
۳۲.با این شرایط اقتصادی و روحی و فرهنگی، ورزش به شکلی جدی از زندگی بخش اعظم جامعه رخت بربسته است و ورزش حرفهای هم غالبا گرفتار نگرش رانتی، سیاسی و باندبازیهای دور از صلاحیت و تخصص است.
۳۳. صنایع ایران حال و روزی بدی دارند و علاوه بر این، از موج فن آوری روز عقب افتادهایم.
۳۴.مهاجرت از ایران فزونی گرفته و در مورد وضعیت مهاجرین خارجی در کشور، قوانین سفت و سختی وجود ندارد.
۳۱۱۳۱۱