کوچه گرد ۶۸؛ بست‌نشینی یا یک دم اسب فاصله بین بین عدالت تا آخور!

همشهری آنلاین دوشنبه 25 فروردین 1404 - 09:08
درباره بست‌نشینی در تهران قدیم شنیده‌اید؟ «بَست» به پناهگاهی گفته می‌شد که مجرم، محکوم یا حتی معترض به حکمی خودش را به آن‌جا می‌رساند و به اصطلاح «بست می‌نشست». جالب‌تر از خودِ بست، مکان‌هایی بود که مردم در آن‌ها بست می‌نشستند. کوچه‌گرد امروز را در همین‌باره بشنوید.

همشهری آنلاین- لیلا باقری: درباره بست‌نشینی در تهران قدیم شنیده‌اید؟ «بَست» به پناهگاهی گفته می‌شد که مجرم، محکوم یا حتی معترض به حکمی خودش را به آن‌جا می‌رساند و به اصطلاح «بست می‌نشست». بعد، به حرمت آن مکان، از مجازات و تعرض در امان می‌ماند. جالب است، نه؟

جالب‌تر از خودِ بست، مکان‌هایی بود که مردم در آن‌ها بست می‌نشستند. یعنی در تهران قدیم اگر کسی به حکمی اعتراض داشت، دنبال وکیل و پارتی و این‌جور چیزها نمی‌رفت، می‌رفت دمِ امامزاده صالح یا شاه‌عبدالعظیم، دستش را می‌زد به ضریح و می‌گفت: «دخیلت!» و کار تمام بود تا وقتی همانجا می‌ماند. داروغه هم لابد با دیدن کاشی‌کاری و درِ گنبد، دلش نرم می‌شد، می‌گفت: «التماس دعا... قبول باشه!»

یعنی ملت وقتی مشکل پیدا می‌کردند، نمی‌رفتند دادگاه یا پاسگاه؛ چون اصلاً کار اداری روال نبود و ممکن بود یک‌راست بروند دم تیغ! برای همین، می‌رفتند بست. شاه‌عبدالعظیم؟ مرکز تجمع اعتراضات... امامزاده صالح؟ شعبه غیررسمی دادگستری... یکی با مالیات مشکل داشت، یکی با قیمه نذری، همه می‌رفتند بست می‌نشستند.

اصلا در دوره‌ای شاه‌عبدالعظیم شده بود مثل اینستاگرام امروز، هرکسی مشکلی داشت، می‌رفت آن‌جا پست می‌گذاشت، منتظر لایک الهی می‌ماند. بعضی‌ها آن‌قدر طولانی بست می‌نشستند که با امامزاده دوست می‌شدند و از داخل هیئت امنا برایشان حکم می‌آمد.

البته فقط امامزاده‌ها نبودند. بعضی‌ها می‌رفتند دم توپ مروارید بست می‌نشستند. توپ مروارید را که یادتان هست؟ همان توپ معروف که برای بخت‌گشایی هم استفاده می‌شد. بزرگوار، مولتی‌تسک بود؛ بی‌ادعا! یعنی حتی شوهری را که داده بود به دخترِ مشتی‌کریم بَنا، اگر می‌رفت دزدی، همین توپ پناهش می‌داد. توپ مروارید واقعاً شوهرنگه‌دار بود و خدمات پس از فروش هم داشت.

حالا چرا آن‌جا؟ لابد باور داشتند اگر دم این توپ بنشینی و داروغه بهت دست بزند، نحسی می‌آورد و در جنگ دیگر برایت توپ در نمی‌کند. خانه بزرگان و سفارت‌خانه‌ها هم آپشن بست‌نشینی داشتند. یعنی اگر کسی می‌خواست از دست قانون یا حتی طلبکارش در برود، می‌رفت آن‌جا و می‌گفت: «من اگرچه شهروند ایران هستم، ولی ترجیح می‌دهم مشکلاتم را با لهجه انگلیسی حل کنم.

حتی سر آخور اسب بعضی مکان‌ها هم برای بست‌نشینی توافق شده بود. نه فقط آخور که حتی دمِ اسب...می‌توانستی دستت را برسانی به دم اسب شاهی، حاکمی، مرد قانونی، چیزی... و خلاص شوی. حالا چرا اسب؟ چون اسب هم عزیزکرده بود. اگر حرمت بست‌نشینش را رعایت نمی‌کردی، این اسب دیگر در جنگ برایت اسب نمی‌شد. پس اگر می‌خواستی اسبت وقت جنگ جفتک نیندازد، باید جفتک‌اندازی فراری از قانون را تاب می‌آوردی.

اما خب... کم‌کم کار از اعتراضِ دردمندان رسید به قایم شدنِ مجرمان. از یک رسم اعتراضی، تبدیل شد به آپشنی برای دزدی، تیغ‌زنی و اوباش‌گری. یعنی می‌شد آگهی بزنی: «شاگرد دزد قبول می‌کنم، با سرقفلی توپ مروارید.» یا «قاتل مزدبگیر می‌خواهم، با ضمانت سفارت روسیه.»

ته ماجرا چی شد؟ هیچی... قانون آمد و گفت: «عزیزم، ما خودمان هم دیگر جایی برای قایم شدن نداریم.» حتی امیر با آنهمه کبیری‌اش. وقتی هم داشت چند تا آخور مسجد را خراب می‌کرد، یکی بهش گفت: «امیر، اون آخورِ آخر رو واسه خودت نگه دار...» که همین ضرب‌المثل شد برای تهرانی‌ها... ولی خب... امیر را بردند حمام، متأسفانه. اما هنوز خیلی‌ها دنبال جایی هستند که در آن پناه بگیرند از دست عدالت. فقط فرقش این است که آن موقع می‌رفتند زیر گنبد، الان می‌روند زیر کاپشنِ نماینده مجلس. آن موقع مردم یک توک پا می‌رفتند آخوری، اسطبلی، دستی می‌رساندند به دمِ اسب یا لوله‌ توپ مروارید... الان مردم می‌روند اینستاگرام و توییتر.

راوی و تدوینگر: مهدی کشوریان

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.