به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، ۲۵ فروردین روز بزرگداشت عطار نیشابوری شاعر و عارف بزرگ ایرانی است که مردم اشعار زیادی از او را بهواسطه خوانش موسیقایی خوانندگان مختلف شنیده باشند اما ندانند ایناشعار متعلق به او هستند. گفته میشود عطار در کارنامه ۱۱۴ کتاب دارد. البته اینتعداد را ۴۰ عنوان هم ذکر کردهاند اما بههرحال، دیوان اشعار، منطقالطیر، تذکرهالاولیا، اسرارنامه و الهینامه بین آثار اینشاعر شهرت بیشتری دارند.
عطار حدود ۶ هزار بیت عاشقانه و عارفانه دارد. منطقالطیرش نیز که در قالب مثنوی سروده شده و درباره مقامات سیر و سلوک الی الله است، حدود ۴ هزار و ۶۰۰ بیت دارد. بهجز تذکرهالاولیا که بهطور منثور نوشته شده و شرح حال عارفان مسلمان است، دیگر سرودهها و نوشتههای عطار چندان بین مردم شناختهشده نیستند. در حالیکه مصیبتنامه، جواهرالذات، وصیتنامه، بلبلنامه، حیدرنامه، شترنامه، مختارنامه، خسرونامه، مظهرالعجایب، وصلتنامه، جواهرنامه، معراجنامه و شاهنامه هم از دیگر آثار او هستند که تاثیر خود را در ادبیات فارسی گذاشتهاند.
عارف مورد اشاره، از شاگردان و مریدان شیخ نجمالدین کبری و مجدالدین بغدادی بود و در عرفان و سلوک، گوی سبقت را از آنها ربود. چون مراتب عشق را چنان در لفافه و کلام حریری پیچید که عشاق و ادیبان زیادی از کیفیت کلامش بهرهمند شده و میشوند. خلاصه کلام آنکه عطار نیشابوری یکی از عرفا و شاعرانی است که عشق الهی، بسامد زیادی در اشعار و نوشتههایش دارد.
انتشارات سوره مهر، در سالهای پایانی دهه ۱۳۸۰ و ابتدای دهه ۱۳۹۰ اقدام به چاپ مجموعه «گزیده تحلیلی تشریحی» برخی از آثار ادبیات کلاسیک فارسی کرده بود. اینآثار به قلم اسدالله بقایی نائینی تهیه و تدوین میشدند که «گزیده تحلیلی تشریحی آثار عطار نیشابوری» یکی از آنها بود. اینکتاب سال ۱۳۸۹ با ۲۴۰ صفحه قطع پالتویی، شمارگان ۲ هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۳ هزار و ۵۰۰ تومان عرضه شد.
بقایی نائینی، ابتدا در مقدمهای کوتاه عطار را معرفی کرده و سپس گزیده آثارش را به اینترتیب آورده بود:
غزلیات، قصاید، ترجیعبند، گزیده تذکرهالاولیا، ذکر حسین بن منصور، ذکر بایزید بسطامی، ذکر جنید بغدادی، گزیده منطقالطیر، گزیده داستان شیخ صنعان، گزیده اسرارنامه، گزیده الهینامه، گزیده بلبلنامه، گزیده مصیبتنامه.
روز بزرگداشت عطار، بهانه خوبی است تا برخی غزلیات عارفانه و عاشقانه او را که در «گزیده تحلیل تشریحی آثار عطار نیشابوری» آمدهاند، مرور کنیم. از ایناشعار، دو غزل اول توسط محمدرضا شجریان خوانده شدهاند. غزل «ای دل اگر عاشقی» سال ۱۳۷۹ در قالب آلبوم «مستانه» علیرضا افتخاری خوانده شد و غزل «به دریایی درافتادم که پایانش نمیبینم» شعری از عطار است که هم علیرضا قربانی و هم سالار عقیلی از خوانندگان متاخر موسیقی مقامی ایرانی آن را خواندهاند.
«ای جان جانان جانم تو جان جان جانی» هم غزلی است که سالها پیش توسط عبدالحسین مختاباد خوانده شد.
در ادامه اینغزلیات را مرور میکنیم؛
غزل شماره ۵۲ دیوان اشعار:
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
پردهٔ پندار میباید درید
توبهٔ تزویر میباید شکست
وقت آن آمد که دستی برزنم
چند خواهم بودن آخر پایبست
ساقیا درده شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم بر سر نشست
تو مگردان دور تا ما مردوار
دور گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از بر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست
همچو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست
***
غزل شماره ۷۶ دیوان اشعار:
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمیدانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود میشناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است
***
غزل شماره ۴۱۸ دیوان اشعار:
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو دایماً بر در دل حاضر است
رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش
دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان
در طلب روی او روی به دیوار باش
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساختهٔ کار باش
در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زندهای از همه بیزار باش
گر دل و جان تو را دُرّ بقا آرزوست
دم مزن و در فنا همدم عطار باش
***
***
غزل شماره ۵۸۰ دیوان اشعار:
به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او
ولی کس کو که در جوید که جویانش نمیبینم
چه جویم بیش ازین گنجی که سر آن نمیدانم
چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمیبینم
درین ره کوی مه رویی است خلقی در طلب پویان
ولیک این کوی چون یابم که پیشانش نمیبینم
به خون جان من جانان ندانم دست آلاید
که او بس فارغ است از ما سر آنش نمیبینم
دلا بیزار شو از جان اگر جانان همی خواهی
که هر کو شمع جان جوید غم جانش نمیبینم
برو عطار بیرون آی با جانان به جان بازی
که هر کو جان درو بازد پشیمانش نمیبینم
***
غزل شماره ۷۹۶ دیوان اشعار:
ای جان جان جانم تو جان جان جانی
بیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی
پی میبرد به چیزی جانم ولی نه چیزی
تو آنی و نه آنی یا جانی و نه جانی
بس کز همه جهانت جستم به قدر طاقت
اکنون نگاه کردم تو خود همه جهانی
گنج نهانی اما چندین طلسم داری
هرگز کسی ندانست گنجی بدین نهانی
نی نی که عقل و جانم حیران شدند و واله
تا چون نهفته ماند چیزی بدین عیانی
چیزی که از رگ من خون میچکید کردم
فانی شدم کنون من باقی دگر تو دانی
کردم محاسن خود دستار خوان راهت
تا بو که از ره خود گردی برو فشانی
در چار میخ دنیا مضطر بماندهام من
گر وارهانی از خود دانم که میتوانی
عطار بی نشان شد از خویشتن بکلی
بویی فرست او را از کنه بی نشانی