به گزارش ایبنا به نقل از اسلش فیلم، استیون کینگ (Stephen King) یکی از مشهورترین نویسندگان آمریکایی در ژانر وحشت، هیجانانگیز، فانتزی و علمیتخیلی به خاطر سبک منحصربهفردش و تواناییاش در خلق داستانهایی پرتنش و روانشناسانه با عناصر ماورایی، معروف شد. امروزه از این نویسنده با نام آقای وحشت یاد میکنند ولی در کارنامه این نویسنده مشهور آمریکایی نیز نقاط خاکستری وجود دارد که نشان میدهد اکثر نویسندگان بزرگ با چالشهای بزرگی روبرو بودند.
بعد از انتشار رمان «کری» در سال ۱۹۷۳، اقتباس سینمایی آن توسط برایان دی پالما باعث شد داستانی که در اصل ترسناک بود، به شکل موثری بر پرده سینما زنده شود. اگرچه کینگ تا آن زمان طرفداران خود را پیدا کرده بود، اما فیلم دی پالما بدون شک به شهرت رمان و نویسندهاش افزود. پس از چهار سال نوشتن داستانهای تاثیرگذار، کینگ با رمان «درخشش» به موفقیتی بزرگ دست یافت، رمانی که همچنان یکی از محبوبترین آثار اوست. این رمان با الهام از تجربیات شخصی کینگ، به شکل هنرمندانهای مفهوم جنون و تنهایی را با تنش و تعلیق به تصویر میکشد، جایی که روانشناسی و ماوراءالطبیعه در هم میآمیزند تا داستانی تکاندهنده خلق شود.
یک سال بعد، کینگ دوباره با رمان «آن» به موفقیتی دیگر دست یافت، رمانی که میتوان آن را نقطه عطفی در ژانر ترسناک عامهپسند دانست. اما این مقطع، نقطهای هم بود که کینگ نزدیک بود نوشتن داستانهای ترسناک را کنار بگذارد؛ چراکه دچار تردید به خود شده بود و خودش را نه چندان نویسندهای خوب، بلکه داستانپردازی ماهر میدانست.
این دوره شک و تردید زیاد طول نکشید، ولی کینگ میخواست خودش را محک بزند و ببیند آیا هنوز توان نوشتن دارد یا نه. چه راهی بهتر از اینکه بدون وابستگی به نام خودش بنویسد و واکنش واقعی مردم را بسنجد؟
استیون کینگ نام مستعار ریچارد باچمن را برگزید و با آن، داستانهای متعددی نوشت، از جمله رمان جنجالی «خشم» و تریلر پادآرمانشهری «مرد دونده». اما در سال ۱۹۸۵، یک کارمند کتابفروشی به نام «استیو براون» شباهتهایی میان سبک نگارش کینگ و باچمن پیدا کرد و این راز فاش شد.
کینگ بعد از این افشاگری در وبسایت رسمی خود این موضوع را تایید کرد و یک سری توضیح و توجیحات برای انتخاب نام باچمن و اینکه قانون آن زمان اجازه نمیداد یک نویسنده در یک سال بیش از یک کتاب منتشر کند.
قبل از اینکه فاش شود کینگ همان باچمن است، او این هویت دوم را حفظ کرده و همزمان با آثار اصلیاش مینوشت: مثلاً «پیادهروی طولانی» را بعد از «ایستادگی»، و «راهسازی» را پس از «آتشافروز» نوشت. برای اینکه کتابهای باچمن متفاوت به نظر برسند، کینگ حتی یک بیوگرافی ساختگی برای خودش نوشت: باچمن سالها در گارد ساحلی و ناوگان بازرگانی خدمت کرده و بعدها در نیوهمپشایر به عنوان یک دامدار مشغول بوده. حتی مرگ فرزند باچمن (!) و مشکلات جسمی او هم در این داستان ساختگی آمده بود. در نهایت، بعد از اینکه مشخص شد باچمن و کینگ یکی هستند، آخرین خط بیوگرافی باچمن این بود که او بر اثر سرطان درگذشت.
اگرچه دورهی فعالیت با نام باچمن کوتاه بود، اما بخشی جدانشدنی از مسیر نویسندگی استیون کینگ است، چون به او اجازه داد بدون فشار انتظارات مخاطبان، فقط برای خودش بنویسد.
منتقدان بعد از این حادثه نوشتند که در حقیقت، باچمن نه یک چالش نشر، که تمرینی در فروتنی خلاقانه بود. تلاشی برای سنجش این پرسش اساسی: «اگر هیچکس نداند که من نویسندهام، آیا باز هم کلماتم در قلبها ریشه میدواند.»