ابیات ناب و بیمانند شیخ اجل سعدی، بیش از دیگر سخنوران نامی بر دل و جانمان جاری است. همواره در هنگامههای سخت زندگی، آنگاه که شکیبایی از دست میرود، آنگاه که صبر و تحمل دشوار است و آنگاه که عاشق میشویم ابیات پندآموز و غزلهای عاشقانه این سخنور یگانه است که دل و جانمان را جلا میبخشد.
به گزارش اطلاعات آنلاین، آنگاه که هوس خلوت کردن با خویشتن خویش را داریم، با ورق زدن گلستان و بوستان، رنج دنیای امروز را برای اندک زمانی هم شده به حال خود رها میسازیم و با سفر به دنیای خیالانگیز بوستان و گلستان، جانی دوباره را تجربه میکنیم؛ چنانچه پیش از این گذشتگان ما کردند و برای پرورش نوآموزانی یگانه، آموزههای سعدی را در مکتبخانهها و مدارس آموزش دادند.
سعدی سخنوری بیهمتاست که آوازه شهرت او در زمان حیات خودش عالمگیر شد.
شنیدهام که مقالات سعدی شیراز
همی برند به عالم چو نافه ختنی
ملوانان چینی در دریای بزرگ چین، هنگام پارو زدن قایقهای خود بدون آنکه بدانند ابیات یگانه سعدی را در قالب شعر و ترانه میخواندند تا از خستگی خود بکاهند. هر که با سعدی آشنا شد، زبان فارسی را هم آموخت. بیوفایی به سعدی، جفا به زبان فارسی است.
کلام سعدی، تأثیر انکارناپذیری بر زبان و ادب فارسی داشته است؛ چنانچه به باور آگاهان و سعدیپژوهان، شباهت قابلتوجهی بین زبان فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد.
دکتر عبدالمهدی مستکین، استاد زبان و ادب فارسی و مدیرگروه فرهنگ کمیسیون ملی یونسکو در ایران از سعدی به عنوان زبان معیار در شعر و ادب یاد میکند و میگوید: ما در ادب فارسی شاعران بزرگی داریم؛ از فردوسی بزرگ که ستون و خیمه فرهنگ و تمدن و کیستی و چیستی ماست گرفته تا نظامی که میناگر زبان و ادب فارسی است تا عطار، حافظ، مولانا، خیام و... اما سعدی تفاوتش با دیگر بزرگان این است که در واقع هم در نثر و هم در نظم، طبعآزمایی کرده و به اوج رسیده است. آثار و اندیشه سعدی به گونهای جهانشمول است و شما را به فرهنگ ایرانی مسلط میکند.
در دورهای که اوج تکلف و تصنعگویی در سخن بود، سعدی میآید و به گونهای هوشمندانه در اوج فصاحت و بلاغت، گلستانی را خلق میکند که قریب به ۸۰۰ سال پس از آن، هنوز کسی نتوانسته به کرانههایش نزدیک شود، چه برسد به اینکه اثری مانند آن بیافریند. این اثر به قدری زیبا، پررمز و راز و پرشکوه است که گویا به تمام هنرها و دانشها آراسته است.
در اقصای عالـم بگشتم بـسی
به سـر بردم ایـام با هر کـسی
تمتـع به هـر گوشـهای یافتم
ز هر خرمنـی خوشـهای یافتم
چو پاکان شیـراز خـاکی نهـاد
ندیدم که رحمت بر این خاک باد
به قول حکیم نظامی، یک دسته گل دماغپرور از خرمن صد گیاه بهتر. سعدی همه جای دنیا چرخید و گردید و از هر فرصتی خوشهای یافت.
دکتر مستکین درباره غزلیات عاشقانه سعدی و تأثیر آن بر حافظ میگوید: حافظ در سال ۷۲۹ هجری به دنیا میآید، یعنی ۱۰۰ سال بعد از شیخ اجل سعدی. حافظ این شانس را دارد که استادی مانند سعدی داشته باشد. اتفاقا در این زمینه مقالهای به قلم استاد گرانقدر، بهاءالدین خرمشاهی موجود است که نشان میدهد انبوهی از غزلهای حافظ، تحت تأثیر سعدی سروده شده است.
حافظ ۷۰۰ غزل ناب سعدی را با مضمون عشق، پیش چشم داشت. شاید خیلیها در مقابل این نظر من موضع بگیرند و خوششان نیاید که میگویم غزلیات حافظ در باب عشق هرگز نتوانسته به پای سرودههای عاشقانه سعدی برسد. اما حافظ حقیقتا واژههایی را که آموخته نگارگری کرده، به زیبایی زیور و زینت بخشیده و برای خود جایگاه ویژهای در میان سخنوران به دست آورده است.
دکتر مستکین میگوید: ما در غزلهای عاشقانه کسی را نداریم که به پای سعدی برسد. سرودههای او به قدری زیبا، روان، شایسته و کمنظیر است که مانندی ندارد.
سعدی میفرماید:
ای یـار جفـاکرده پیـوند بـریـده
این بود وفاداری و عهـد تو ندیده؟
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهـنآلوده یوسـف ندریـده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانـه مجنونِ به لیلی نرسیده...
ببینید این عبارتها و ابیات، تا چه حد شاهکار در ادب فارسی است: «گرگ دهنآلوده یوسف ندریده»!
یا در جایی دیگر میفرماید:
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کزین جهان به جهان دگر شدم
یا:
گل نسبتی ندارد باروی دلفریبت
تو در میان گلها چون گل میان خاری
جای بسی سعادت و خوشوقتی است که استاد محمدرضا شجریان با آوای ملکوتی خود، عاشقانههای سعدی را در آثار موسیقایی ما جاودانه کرد.
استاد زبان و ادب فارسی میگوید: سعدی را باید مرد عشق خواند و بیگمان در این موهبت الهی، کمتر کسی به پایه و مرتبه وی میرسد. عشق سعدی، شورانگیز، پاک، نجیبانه و باوقار است. از دلارام زمینی به دلارام ازلی و آسمانی پیوند میبخشد و به بانگ بلند میگوید که «عاشقان کشتگان معشوقند».
جــوانـی پاکبــاز پاکــرو بود
که با پاکیزهرویی در کرو [قایق] بود
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابـی در افتـادنـد با هـم
چو مـلاح آمدش تا دسـت گیرد
مبـادا کانـدر آن حالـت بمیـرد
همی گفت از میان موج و تشویر
مرا بگذار و دست یار من گیـر...
دلارامی که داری دل در او بنـد
دگر چشم از همه عالم فرو بنـد
به اعتقاد سعدی، عشق یعنی فنا شدن در محبوب، تو باش من نباشم! در شاهبیت آخر که به عنوان ضربالمثل در میان مردم شهرت دارد میفرماید:
دلارامی که داری دل در او بند
دگر چشم از همه عالم فرو بند
اگر انتخاب کسی در زندگی بر بنیاد عشق باشد، دیگر اصلا به مخیلهاش هم نمیآید که روزی به محبوبش خرده بگیرد و دست او را رها کند. افسوس که تا چه حد، جای آموزههای سعدی در زندگی امروزمان خالی است!
این استاد ادب میگوید: تفاوت سعدی با دیگر سخنوران در این است که او از تمامی ظرفیتهای زبانی در کلامش استفاده میکند. اگر واژه عربی یا ترکی در کارهایش به کار میبرد، این واژگان در زیباترین شکل ممکن جای دارند.
«آقچه» یک واژه ترکی است به معنای سکه زر. ببینید خاقانی و سعدی هر کدام چگونه از این واژه در کلام خود بهره بردهاند.
خاقانی میفرماید:
شاهد طارم فلک رست ز دیو هفت سر
ریخت به هر دریچهای آقچه زر شش سری
سعدی میفرماید:
مژدگانی که گل از غنچه برون میآید
صدهزار اقچه بریزند درختان بهار
سعدی واژههای عربی یا ترکی را در هیبت مستانه زبان پارسی میآورد و همان کاری را میکند که ایرانیها با عربها، تاتار، مغول و... کردند. آنها را محو و استحاله میکند. و این هنری است که فقط سعدی دارد.