سلامی چو بوی خوش آشنایی: سفری به عمق عشق و عرفان حافظ

بیتوته چهارشنبه 03 اردیبهشت 1404 - 13:33

سلامی چو بوی خوش آشنایی: سفری به عمق عشق و عرفان حافظ



غزل ۴۹۲ حافظ, سلامی چو بوی خوش آشنایی

حافظ شیرازی

 

غزل ۴۹۲ حافظ, سلامی چو بوی خوش آشنایی

غزل ۴۹۲ حافظ

 

 متن شعر سلامی چو بوی خوش آشنایی

 

سلامی چو بوی خوش آشنایی

بدان مردم دیده روشنایی

 

درودی چو نور دل پارسایان

بدان شمع خلوتگه پارسایی

 

نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای

دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

 

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا

فروشند مفتاح مشکل گشایی

 

عروس جهان گر چه در حد حسن است

ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی

 

دل خسته من گرش همتی هست

نخواهد ز سنگین دلان مومیایی

 

می صوفی افکن کجا می‌فروشند

که در تابم از دست زهد ریایی

 

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند

که گویی نبوده‌ست خود آشنایی

 

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع

بسی پادشایی کنم در گدایی

 

بیاموزمت کیمیای سعادت

ز همصحبت بد جدایی جدایی

 

مکن حافظ از جور دوران شکایت

چه دانی تو ای بنده کار خدایی

 

 

 

گردآوری: بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.