به گزارش خبرنگار مهر، محمدرضا نوری شاعر جوان، شعری منتشرنشده را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
در ادامه این غزل را با هم میخوانیم؛
*
زمین یخ بسته از سرما، زمستان است، میدانم
تبِ ویروسِ وحشت سخت سوزان است، میدانم
دلم تنگ است من هم مثلِ تو در عصر تنهایی
که اینجا خانه هم دلتنگِ مهمان است، میدانم
پیمبر نیستم، آری ولی من شاعرم، مَردم!
من آن رازی که در مهتاب پنهان است میدانم
شب است و ماه را میبینم و با خویش میگویم
که بیشک این نشان مهرِ تابان است، میدانم
خدای توست؛ اینکه مرده و از او نشانی نیست
وگرنه نور حق دایم نمایان است، میدانم
خودش گفته که در قلب شکسته خانه میسازد
اجابت میکند آن را که خواهان است، میدانم
به «حَوِّل حالنا» سوگند صبحی سبز میآید
که تدبیرِ خدای «حالگردان» است، میدانم
خدا که زیر قول خود نخواهد زد، شبیه ما
بیا که ناامیدی کار شیطان است، میدانم...