عصر ایران؛ جواد لگزیان - مارکسیسم از زمان پایهریزی خود بهعنوان نظریهٔ تبیینکنندهٔ توسعهٔ کاپیتالیستی و تحول سوسیالیستی، نفوذ بیوقفه خود را بیش از مراکز سرمایهداری جهانی در مناطق پیرامونی یافته بود. تا سالهای پایان دههٔ 1960، کانونهای نشر و نفوذ این نظریه کشورهای فقیر جهان سوم مانند چین، ویتنام، کوبا و مستعمرات آفریقاییِ پرتغال بودند؛ کشورهایی که واقعیت اجتماعی آنها سنخیت اندکی با مباحث تئوریزهشده در سرمایه و گروندریسه داشت.
مارکسیسم در بیشتر این کشورها تا مرز ایجاد گروههای چریکی بعضا شکستخورده پیش رفت اما چه شد که مارکسیسم در چین از شورش فاصله گرفت و ره به توسعه برد؟
معرفی کتاب «آدام اسمیت در پکن: تبارهای قرن بیستویکم»
به عقیده جووانی اریگی اقتصاددان ایتالیایی زمانی که چین به دلیل سیاست جنگ سردِ آمریکا از مزیت تجارت جهانی برخوردار نبود، حزب کمونیست چین ایدئولوژی را بهعنوان سلاح اصلی مبارزه برای تحکیم قدرت خود در سطح ملی و بینالمللی به کار گرفت. اما در سالهای پس از انقلاب فرهنگی که با آمریکا به یک رابطهٔ استراتژیک وارد شد، مرحلهٔ استفادهٔ عملگرایانه از بازار فرارسید که ابزار قدرت حزب کمونیست چین در سطح ملی بود.
اریگی سپس در بررسی رابطهٔ بین اصلاحات دنگ و سنت انقلابی چین از نوآوری چین در ایدئولوژی مارکسیسم میگوید: نوآوری چین در ایدئولوژی مارکسیسم لنینیسم از دو جنبه اهمیت داشت: اولاً، چین اصل لنینیستیِ حزب پیشتاز را حفظ کرد اما اصل اقدام به قیام را رها کرد.
در ساختار ایستای این کشور که تحت سلطهٔ جنگسالاران و گومینگدانگ قرار داشت هیچ «کاخ زمستانی» وجود نداشت که با شورش مردم تسخیر شود. بنابراین نظریهٔ لنین با ایدهٔ «مشی تودهای» که بعدها مائو آن را تئوریزه کرد، جایگزین شد.
اساس ایدهٔ مشی تودهای این است که حزبِ پیشتاز معلم تودهها نیست بلکه باید شاگرد توده ها باشد. چنانچه فیربانک تأکید دارد «مفهوم از تودهها به تودهها بیشک نوعی دموکراسی بهتناسب فرهنگ و سنتهای چین بود، که بر اساس آن، بهترین نوع حکمرانی این بود که نیت صاحبمنصبان طبقهٔ فرادست خدمت به مردم باشد و در جهت منافع واقعی آنان حکمرانی کنند.»
ثانیاً، حزب کمونیست چین در تلاش خود برای ایجاد یک بنیان اجتماعی برای انقلاب، اولویت را به جای پرولتاری شهری ــ همان طبقهٔ انقلابیِ مارکس و لنین ــ به دهقانان داد.
حزب کمونیست چین و ارتش سرخِ که خود را از حمایت مراکز سرمایه داری محروم یافت، تنها یک انتخاب داشت و آن اتکا به دهقانان مناطق فقیر و دورافتاده بود. پیامدِ این انتخاب، به تعبیر مارک سلدن، «ایجاد نوعی فرایند اجتماعیشدن دوسویه بود». طی این فرایند حزب ـ ارتش اقشار فرودست جامعهٔ روستایی چین را به یک نیروی انقلابی قدرتمند تبدیل کرد و در لوای ارزشهای این اقشار فرودست تشکل و سازمانیافتگی پیدا کرد.
به باور اریگی ترکیب بین این دو مؤلفه، چرخ مدرنیزاسیون چین معاصر را به حرکت انداخت که چند ویژگی مهم داشت:
1ـ مدرنیزاسیون در چین دورهٔ مائو نه از طریق تخریب اقتصادی بلکه با تقویت اقتصادی و آموزشی دهقانان دنبال شد که در تضاد آشکار با شوروی دورهٔ استالین قرار داشت؛
2ـ مدرنیزاسیون چین قبل و بعد از اصلاحات دنگ متکی بر احیای جنبههای بومی ـ روستاییِ انقلاب سختکوشی بوده است نه درونیسازی انقلاب صنعتی غرب؛
3ـ مدرنیزاسیون دورهٔ مائو یک بورژوازی شهری در میان مقامات و روشنفکران حزب ـ دولت ایجاد کرد اما “بازآموزی” آنها ابتدا در نواحی روستایی بود.
4ـ اصلاحات دنگ ابتدا از کشاورزی آغاز شد و حتی در دورهٔ هوجینتائو و ذیل شعار «حومهٔ سوسیالیستیِ جدید» منافع بهداشتی، آموزشی و رفاهی در نواحی روستایی بازتوزیع شد.
از نگاه اریگی استراتژی خاص توسعهٔ چین به مسئلهٔ بنیادی اداره و توسعهٔ کشوری با جمعیت روستاییِ بزرگتر از کل جمعیت آفریقا، یا آمریکای لاتین، یا اروپا برمیگردد: هیچ کشور دیگری بهاستثنای هند، تاکنون چنین حومهٔ پرجمعیتی نداشته است. بنابراین اگرچه مطلوب روشنفکران و مقامات شهری نبود، اما انقلاب فرهنگی بنیان های روستایی را تحکیم کرد و اساس کار را بر موفقیت اصلاحات اقتصادی گذاشت. سیاست بازی حزبی و افول صنایع شهری نیز تقاضای زیادی برای تولیدات شرکت های روستایی ایجاد کرد که به گسترش وسیع مزارع اشتراکی و بنگاه های مبتنی تقسیم کار اجتماعی منجر شد. اکثر این بنگاهها در یک زمان کوتاه به بنگاه های روستایی و بخشای تبدیل شدند.
جووانی اریگی در ادامه بحث همچون کائورا ساگیهارا اقتصاددان ژاپنی، انقلاب سختکوشی چین را نتیجه توسعهٔ بازارمحور میانگارد که شباهتی با مسیر توسعهٔ سرمایه طلب و انرژی بر که توسط بریتانیا ایجاد شد و از سوی آمریکا دنبال گردید، نداشت: ابزارها و نتایج انقلاب سختکوشی شرق آسیا یک مسیر توسعهٔ تکنولوژیکی و نهادی ایجاد کرد که نقشی حیاتی در واکنش شرق آسیا به چالش ها و فرصت های انقلاب صنعتی غرب داشت.
آنچه بهطور خاص اهمیت داشت توسعهٔ یک چارچوب نهادی کارطلبِ متمرکز بر خانوار(که همیشه معادل خانواده نیست) و اجتماع روستایی بود... مهارت مدیریتی در کنار فراگیری مهارت فنی، قابلیتی بود که بهطور جدی در سطح خانوادگی دنبال شد.
همینکه دهقانان شرق آسیا ضابطه های اجتماعی را رعایت کردند، هزینه های معاملات تجاری کوچک شد و ریسکِ نوآوری های فنی کاهش یافت. اگرچه چارچوب نهادی از روستاها به محیط های بزرگ معطوف شد و سرمایه گذاری در سرمایهٔ ثابت یا تجارت راه دور اشاعه یافت، فرصت های ممتازی را برای توسعهٔ تکنولوژی های کاربر فراهم کرد که سهم انکارناپذیری در بهبود شرایط زندگی از طریق نگه داشتِ تمام اعضای خانواده در یک وضعیت شغلی تمام وقت ایفا نمود. تفاوت سبک توسعهٔ چین و توسعهٔ غرب «این بود که اولی بیش از منابع غیرانسانی بر انسان متکی بود».
در اندیشه اریگی نوآوری نهادیْ منابع انسانی را به سوی بهبود اقتصادی گسیل کرد که تداوم آن به مشخصه مسیر توسعهٔ شرق آسیا تبدیل شد ــ حتی هنگامیکه اقتصاد دولت های شرق آسیا در تکنولوژی های غربی ادغام شد: تا سال 1880، حکومت ژاپن یک استراتژی توسعه اتخاذ کرد که مبنای آن شناخت نسبت به کمیابی سرمایه و زمین و فراوانی و کیفیت بالای نیروی کار بود.
استراتژی جدید متضمن «استفاده از تکنولوژی کاربر، مدرنیزاسیون صنایع دستی، و پذیرش آگاهانه تکنولوژی غربی با توجه به شرایط متفاوت بهرهوریِ فعالیت تولیدی» بود. ساگیهارا این مسیر ترکیبی در توسعه را «صنعتی شدن کاربر» نامید، زیرا نیروی کار را کاملاً جذب کرد؛ آن را به نحو مطلوب بهکار گرفت؛ و بر خلاف غرب به جایگزینیِ کار با ماشین و سرمایه اتکا نداشت.
ساگیهارا معتقد است انقلاب صنعتی بهمثابهٔ سرآغاز خیزش غرب یک «معجزهٔ تولید» بود که ظرفیت تولیدی درصد اندکی از جمعیت جهان را تا حد زیادی گسترش داد. در مقابل، انقلاب سختکوشی که مسیر شرق آسیا را باز کرد، یک معجزهٔ توزیع بود که از طریق صنعتی شدن کاربر و انرژی اندوز، امکان اشاعهٔ منافع معجزهٔ تولید را برای اکثریت بیشتری از جمعیت جهانی ایجاد کرد.
در نهایت جمعبندی جووانی اریگی حاکی از این است که اصلاحات تدریجی چین و اقدامات تعادلآفرین دولت برای تقویت ارتباط بین بازار ملی و تقسیمکار اجتماعی جدید، بیانگر آن است که اعتقاد یوتوپیایی به طریقت نولیبرال یعنی منافع شوکدرمانیها، دولتهای حداقلی، و بازارهای خودتنظیم یکسره با روش رفرمیست های چینی بیگانه است: این رفرمیستها بیش از دو قرن پیش تحسین آدام اسمیت را برانگیختند.
اسمیت در مطالعهٔ خود روی توسعهٔ بازارمحور معتقد بود دولتها از بازارها بهعنوان ابزار حکمرانی استفاده میکنند و آزادسازی تجارت را بهتدریج انجام میدهند تا «آرامش عمومی» به هم نریزد.
آنها به جای کارگران، سرمایه داران را به رقیب یکدیگر تبدیل میکنند تا سود به حداقلِ سطح قابل تحمل برسد. آنها تقسیم کار را به جای درون، میانِ واحدها و اجتماعات تولیدی تقویت میکنند و برای مواجهه با اثرات منفی تقسیم کار بر جمعیت، در آموزش سرمایه گذاری میکنند. این دولت ها اولویت را به تشکیل بازار داخلی و توسعهٔ کشاورزی میدهند تا شالودهٔ اصلی نظام صنعتی ریخته شود و بعداً به تجارت و سرمایه گذاری خارجی روی میآورند.
«آدام اسمیت در پکن: تبارهای قرن بیستویکم» نوشته جووانی اریگی با ترجمه سید رحیم تیموری در۳۹۲ صفحه و با قیمت ۱۵۰۰۰۰ تومان را انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.