در شرایطی که سیگنالهای ضد و نقیض از واشنگتن مخابره میشود، دور سوم رایزنیهای سیاسی و فنی میان هیاتهای نمایندگی ایران و امریکا در مسقط پایخت عمان زیر سایه بیم و امید برگزار شد، بالاخص آنکه بعد از دو دور گفتوگو درباره چارچوب مذاکرات، روز شنبه نمایندههای دو بازیگر بر مسائل فنی و جزییات متمرکز شدند؛ گزارهای که میتواند شکافها و اختلافهای حاکم درباره میزان غنیسازی تا سرنوشت ذخایر را برجسته کند.
به گزارش اعتماد، در همین راستا با هدف بررسی و ارزیابی نشستهای روز شنبه با حسن بهشتیپور گفتوگو داشته تا در باب ماحصل احتمالی دور سوم رایزنیها و سناریوهای پیش رو چشماندازی ترسیم کند. به باور این کارشناس مسائل بینالملل، عبور تیمهای مذاکرهکننده ایران و امریکا از کلیات و ورود به جزییات، اگرچه با چالشهایی مانند میزان غنیسازی و سرنوشت ذخایر اورانیوم همراه است، اما پیشنهادهای مرحلهای، سرمایهگذاری امریکا در پروژههای بلندمدت و ساختار گام به گام تعهدات میتواند هزینه خروج احتمالی واشنگتن از توافق را بهشدت افزایش دهد.
بهشتیپور در این مصاحبه سناریوها درباره توافق موقت، نقش چهرههایی، چون مایکل آنتون و استیو ویتکاف در آینده رایزنیها و اهمیت واقعی تضمینهای عملی به جای ضمانتهای حقوقی را نیز به تفصیل تشریح کرده است. متن این گفتوگو در ادامه به تفصیل آمده است.
هیاتهای مذاکره کننده امریکایی و ایرانی از کلیات عبور کردهاند و وارد جزییات شدهاند، همزمان ادعاهایی درباره اختلافنظرهای میان طرفین منتشر شد که در میان آنها دو متغیر برجستهتر است، اول بحث میزان غنیسازی اورانیوم و دیگری بحث سرنوشت ذخایر مازاد اورانیوم میباشد، همزمان ادعاهایی از سوی شاهینهای ضدایرانی طرح شده مبنی براینکه برنامه غنیسازی ایران باید به صورت کلی برچیده شود. با لحاظ کردن این گزارهها، دور سوم رایزنیها در عمان را چگونه ارزیابی میکنید، بالاخص آنکه قرار است همزمان با نشست سیاسی، نشستهای فنی نیز برگزار شود؟
در رابطه با ادعای مربوط به برچیده شدن برنامه غنیسازی در ایران، باید گفت این ادعاها بیشتر جنبه رسانهای دارد، چراکه طرف مقابل سعی میکند منافع حداکثری خود را مطرح کند و در عین حال، حداقل امتیاز را به طرف مقابل اعطا کنند و آن را به عنوان دستاورد خود معرفی کند. در این راستا حداکثر خواسته هیات امریکایی توقف غنیسازی در ایران است، اما باید توجه داشت که توقف صنعت هستهای خط قرمز ایران است و طرح چنین مباحثی ازسوی افرادی خاص نشان میدهد که هدفشان به بنبست کشاندن مذاکرات است. با این حال، درباره میزان درصد غنیسازی میتوان گفت که ایران آماده مذاکره در این زمینه است.
برای ایران اصل چرخه سوخت هستهای اهمیت دارد؛ چرخهای که از استخراج سنگ معدن اورانیوم آغاز میشود، به کیک زرد میرسد، سپس تبدیل به گاز هگزا فلوراید شده و درنهایت تزریق به سانتریفیوژها و تبدیل به میلههای سوخت هستهای است. این مراحل چرخه تعریف شدهای است که تهران تمایل دارد آن را حفظ کند. حال اگر در میانه این مراحل غنیسازی متوقف شود، عملا کل این صنعت متوقف خواهد شد، به همین دلیل ایران هیچگاه کنار گذاشتن کامل غنیسازی را نمیپذیرد، اما در مورد درصد غنیسازی، مثلا در حدود ۳.۶۷ درصد که در برجام هم قید شده بود یا شاید کمی بیشتر، جای مذاکره وجود دارد. اما درخصوص ذخایر اورانیوم هم دو راهکار مطرح است:
یک مورد رقیقسازی ذخایر موجود است. فرآیند رقیقسازی به این صورت است که اورانیوم غنیشده ۶۰درصدی به ۲۰درصد و سپس به ۳.۶۷ درصد کاهش یابد. راهکار دوم، ایجاد یک بانک ذخایر اورانیوم در داخل کشور است؛ بانکی که تحت نظارت کامل و آنلاین آژانس بینالمللی انرژی اتمی فعالیت کند. البته این مباحث گمانه زنیهای است که در رسانهها مطرح شده نه در مذاکرات، بنابراین قابل تایید نیستند.
یکی از پیشنهادها یا راهکارهای دیگر، انتقال ذخایر مازاد ایران به روسیه است. با توجه به اینکه ایران به روسیه اعتماد بیشتری دارد، میتواند این ذخایر را به صورت امانت به روسیه منتقل کند. بعد از آن طبق توافقی مشخص که باید میان تهران و مسکو منعقد شود، اگر امریکا به تعهدات خود عمل نکرد، روسیه موظف خواهد بود طی دو یا سه هفته ذخایر را به ایران بازگرداند. این توافق باید با تضمینهایی لازم همراه شود تا تخلفی از سوی طرف امریکایی قابل جبران باشد.
یک راهکار دیگر که آقای عراقچی در پیامی مکتوب به موسسه کارنگی به آن اشاره کرده، این است که: ایران پیشنهاد داده که ساخت راکتورهای هستهای در کشورمان با مشارکت مستقیم امریکاییها انجام شود. این نکته بسیار مهم است، زیرا وقتی طرف امریکایی در ساخت راکتورها نقش داشته باشد و مشارکت کند، امکان انحراف واشنگتن از فعالیتهای صلحآمیز به حداقل یا صفر میرسد. تجربه مشابهی هم در زمان پهلوی وجود داشت؛ یعنی زمانی که راکتور پنج مگاواتی امیرآباد توسط امریکا ساخته شد، در همین حال امروز ایران به نیروگاه تولید برق برای تولید ایزوتوپهای دارویی نیاز دارد. تخمین زده شده که کشور به حدود ۲۰ راکتور نیاز خواهد داشت.
در حال حاضر یک راکتور ساخته شده و قرارداد ساخت دو راکتور دیگر با روسیه امضا شده است. مابقی راکتورها میتوانند با مشارکت کشورهایی مانند امریکا، فرانسه و کرهجنوبی و به صورت کلی کشورهایی که در ساخت راکتورهای برق تخصص دارند، ساخته شوند. این سوختها میتوانند در همین راکتورها استفاده شوند. همزمان نظارتهای بینالمللی هم وجود داشته باشد تا هم نگرانیهای موجود برطرف شود و همزمان نیازهای واقعی ایران تامین گردد. درنهایت باید دید که مذاکرات به چه نتیجهای میانجامد و جزییات مباحث فنی که اخیرا در نشستهای تخصصی مطرح شده، چگونه رسانهای خواهد شد.
در میانه اختلافنظرهای احتمالی ایران و امریکا در باب مسائل فنی، مقوله تاکید تهران بر دریافت تضمین از امریکا مطرح شده، بالاخص آنکه ایران تجربه خروج یکباره امریکا از این توافق را در ذهن دارد، به نظر میرسد به همین دلیل تهران به دنبال اهرمهایی است تا مانع از تکرار این سناریو شود، به باور شما آیا رییسجمهوری امریکا با وجود موانع پیش رو و همچنین سد کنگره قادر به ارایه چنین تضمینی هست، اگر خیر، راهکار مشابه برای اقناع ایران چه میتواند باشد؟
در بحث تضمین باید مشخص شود هدف و منظور واقعی چیست. ابتدا باید یک نکته را روشن کنیم: اساسا در توافقهای بینالمللی، حتی یک نمونه هم وجود ندارد که بر مبنای تضمین صددرصدی شکل گرفته باشد نه درباره ایران، نه درباره هیچ کشور دیگری. در هیچ نقطهای از جهان توافقی نداریم که کاملا تضمینشده باشد. توافقها تا زمانی دوام دارند که مورد اعتماد طرفین یا چند طرف امضاکننده باشند و هر زمان که یک یا چند طرف بخواهند، میتوانند آن را نقض کنند.
این مساله هم بهکرات اتفاق افتاده، نه فقط برای ایران، بلکه برای بسیاری از کشورها. درمورد مذاکرات و موضع منطقی که ایران در این مذاکرات دارد، توضیحاتی ضروری است و اینکه باید نگاهی منطقی به این مقوله داشت. فرض کنید اگر ایران بخواهد اورانیوم غنیشده را رقیق کند یا به خارج از کشور منتقل کند یا حتی نگهداری نماید، در هرصورت این اقدامات مستلزم صرف هزینه و زمان است. حالا اگر طرف مقابل تعهداتش را نقض کند، بازگشت به وضعیت پیشین هم زمانبر خواهد بود و هم پرهزینه. به واقع شدنی است، اما هزینه بسیاری دارد.
در مقابل، طرف امریکایی اجرای تعهداتش خیلی آسانتر است؛ کافی است رییسجمهور یک دستور اجرایی بدهد یا قانون کنگره را لغو یا اصلاح کند و قانونی جدید وضع کند. این اقدام برای طرف مقابل سهلالوصولتر است. درحالی که برای ایران، فرآیند بازگشت به شرایط قبلی بسیار دشوارتر خواهد بود.
بر این اساس، در مذاکرات این سوال مهم مطرح میشود که اگر امریکا به هر دلیلی تعهداتش را نقض کرد، بالاخص امریکا چه باید کرد؟ در این زمینه یک راهکار حرکت به صورت گام به گام و مرحله به مرحله است: تعهد در برابر تعهد به صورت همزمان. این خود اطمینانی را ایجاد میکند وقتی طرفی تعهداتش را انجام میدهد متقابلا طرف دیگر به تعهداتش عمل کند. هرزمان که نقض تعهدی انجام شد بازگشت کل مسیر ناگزیر نباشند و فقط مسیری که دوباره ارزیابی شود. یعنی هر اقدامی از سوی ایران در پاسخ به یک اقدام مشخص ازسوی طرف مقابل باشد و این برخلاف برجام است که تهران همه تعهدات را یکطرفه انجام داد و طرف مقابل آنها را نقض کرد.
راهکار دوم، مشارکت امریکاییها در سرمایهگذاری در ایران است؛ پیشتر هم اشاره کردم. اگر امریکا در صنایع ایران سرمایهگذاری کند، چون هزینه کرده و منابعش را تعریف کرده، بازگشت از تعهدات برایش بسیار دشوارتر و هزینهبرتر خواهد بود. به این ترتیب، یک نوع تضمین عملی ایجاد میشود. اما به تعبیر بسیاری از تحلیلگران چالش و مانع اصلی کنگره است. در این رابطه نیز باید گفت که در حال حاضر جمهوریخواهان هم در مجلس سنا و هم در مجلس نمایندگان اکثریت دارند.
ترامپ نیز میتواند به واسطه نفوذی که بر کنگره دارد اگر توافقی شکل بگیرد، کنگره را قانع کند تا قوانین سختگیرانه علیه ایران، به ویژه قانون کاتسا که بدترین قانون تحریمی است را تعدیل یا لغو کند و یک زمینهای برای سرمایهگذاری امریکا در ایران حتی صنعت غیرهستهای فراهم شود، چراکه قوانین مصوب کنگره هرگونه سرمایهگذاری امریکا در ایران را منع کرده است. از طرفی سرمایهگذاری با خرید و فروش کالا فرق دارد. ممکن است میان تهران و واشنگتن واردات یا صادرات کالا هم صورت بگیرد؛ اما موقتی است.
اما سرمایهگذاری ماهیت و پروسهای میانمدت و بلندمدت دارد، به همین دلیل هم به باور من طرف ایرانی در مذاکرات باید بیشتر بر موضوع سرمایهگذاری امریکاییها در صنایع ایرانی تاکید کند، چه در صنعت هستهای و چه در صنایع دیگر مانند خودروسازی، برق، نفت و گاز؛ نه صرفا مراودات بازرگانی. هر چند که مراودات بازرگانی هم به نوبه خود اقدام نامطلوبی نیست، اما واقعیت این است که نمیتواند تضمینکننده باشد. ایران امروز به سرمایهگذاری در این بخشها نیاز دارد و اگر امریکا به این روند بپیوندد، این خود به یک اهرم جدی برای تضمین پایبندی به توافق تبدیل میشود.
اخیرا این ادعا رسانهای شده که تهران خواهان دستیابی به توافق موقت است تا زمان برای بررسی ابعاد توافق به دست آید، اگر این ادعا درست باشد، به باور شما هیات امریکایی با چنین خواستهای موافقت خواهد کرد، به عبارتی دیگر باتوجه به بازه زمانی ادعایی دو ماهه ترامپ، این احتمال وجود دارد تا طرفین درباره اختلافنظرها به توافق موقت دست یابند و پس از آن رایزنیها برای نیل به توافق بلندمدت ادامه یابد؟ اگر این سناریو محقق شود میتوان احتمال داد ماشه فعال نشود؟
اول اینکه، باید توجه داشت که بحث مکانیسم ماشه متاسفانه دراختیار اروپاییهاست، نه امریکاییها. امریکا واقعا نمیتواند مستقیما مکانیسم ماشه را فعال کند یا مانع فعال شدن آن شود. البته میتواند با طرفهای اروپایی رایزنی کند و آنها را متقاعد کند که این مکانیسم را فعال نکنند. اما اگر بخواهیم واقعبینانه قضاوت کنیم، در شرایط فعلی امریکاییها همزمان که روند مذاکره با ایران را دنبال میکنند و در عین حال، فهرست تحریمها را گسترش میدهند و همزمان به اقدامات تحریمی جدید و فشار حداکثری ادامه میدهند.
این رفتار نشان میدهد که واشنگتن مدام به دنبال این است که اهرم تحریم را دراختیار داشته باشد و با توسل به آن اهداف خود را دنبال کند. در این میان مکانیسم ماشه یکی از مواردی است که میتواند اهرم تحریم را فعالتر کند و بدین وسیله متاسفانه تحریمهای ضدایرانی را که پیشتر با قطعنامه ۲۲۳۱ ازبین رفته بود دوباره بازگردند، اما نکته مهمتر این است که باید بدانیم طرف امریکایی احتمالا با یک توافق موقت هم مخالفتی ندارد. آنها میدانند که دستیابی به یک توافق جامع به زمان زیادی نیاز دارد.
از سوی دیگر، ترامپ به دنبال دستاوردسازی در عرصه سیاست خارجی است؛ او به دنبال صلح و امنیت است و برایش مطلوب است که توافقی صورت بگیرد تا بتواند عکسهای یادگاری بگیرد و در حوزه تبلیغاتی از آن بهرهبرداری کند. البته برخلاف برخی منتقدان برجام، من معتقد نیستم که ترامپ صرفا به دنبال عکس و تبلیغات است؛ بلکه واقعا به دنبال رسیدن به یک توافق نیز هست. درباره طرح توافق موقت باید گفت که امریکاییها بدشان نمیآید که در هر صورت با ایران به یک چارچوب اولیه دست پیدا کنند؛ توافقی شبیه آنچه ابتدا در ژنو حاصل شد، سپس در لوزان تکمیل و نهایتا در وین به برجام تبدیل گردید.
این روند، به اعتقاد من، میتواند راهکاری باشد برای کوتاهتر کردن زمان مذاکرات و افزایش احتمال دستیابی به توافق. بنابراین، پیشنهاد ایران برای توافق موقت، پیشنهادی منطقی به نظر میرسد. بنابراین اگر طرف امریکایی بخواهد در زمان کوتاهتر و با اعتماد بیشتری به نتیجه برسد، بهتر است که فعلا یک توافق موقت را بپذیرد، چند اقدام اساسی انجام شود و سپس در مسیر دستیابی به توافق بلندمدت و حل ریشهای مشکلات حرکت شود.
در شرایط کنونی آقای «مایکل آنتون» به عنوان سرتیم مذاکرهکنندگان فنی ایالاتمتحده منسوب شده، با توجه به رویکرد شخص ایشان که گفته میشود از نزدیکان ترامپ است و بر توسل به دو اهرم مذاکره و فشار باور دارد، آینده رایزنیهای فنی را چگونه ارزیابی میکنید؟
اولا باید گفت که آقای مایکل آنتون یک کارشناس متخصص و فردی شناختهشده است که برخلاف آقای ویتکاف، بر روند فنی مذاکرات هستهای اشراف خوبی دارد. حال اینکه گفته میشود او مجری خواستههای آقای ترامپ است، موضوعی است که همه اعضای تیم ترامپ به نوعی تکرار میکنند؛ چراکه ترامپ فردی خودشیفته است و اگر کسی برخلاف خواستههای او عمل کند، برکنار خواهد شد.
این مساله تنها به آقای آنتون محدود نمیشود؛ افرادی مانند ویتکاف یا روبیو نیز علیرغم اتخاذ مواضع تند اولیه، درنهایت در چارچوب خواستههای ترامپ حرکت کردند. به اعتقاد من، آقای آنتون یک تکنوکرات عملگراست. موضع او طی سالهای گذشته در مخالفت با برجام بیشتر ناشی از تحلیل هزینه-فایده برجام برای امریکا بوده، نه از جنبههای سیاسی یا حمایت از جریانهای لابی یهود.
مخالفت او بیشتر مبتنی بر ارزیابی منافع و ضررهای اقتصادی و استراتژیک برجام برای امریکا بوده و کمتر با لابیهای صهیونیستی همسو بوده است. با این حال، هرچند این فرد تاثیرگذار است، اما تصمیمگیرنده نهایی آقای ترامپ خواهد بود. باتوجه به تخصص و اشراف فنی آقای آنتون، به نظر میرسد که مذاکرات فنی، بهویژه با افرادی مثل آقای تختروانچی و غریبآبادی، میتواند با حضور او شانس بیشتری برای دستیابی به نتیجه داشته باشد.
از آغاز گفتوگوهای میان تیم مذاکرهکننده امریکایی با ایران، استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آقای ترامپ هدف انتقادهای تندی قرار داشته و دارد، به باور شما ایشان فارغ از فشارها تا چه اندازه میتواند سکانداری تیم را عهدهدار شده و فرآیند رایزنیها را به مقصد برساند؟
اول از همه باید گفت شایعه شده بود ویتکاف در مسقط حضور نخواهد داشت، در این زمینه باید گفت که حتی اگر برخلاف شایعات سفر آقای ویتکاف به روسیه و عدم حضور او در مسقط هم رخ میداد به نظر من طبیعی بود. اولا باید توجه داشت که آقای ویتکاف، در سن هفتاد سالگی، سه پرونده بسیار مهم را همزمان مدیریت میکند: اوکراین، غزه و ایران. طبیعی است که وقتی در مسیر مذاکرات ایران قرار میگیرد، همزمان سفری به مسکو هم داشته باشد تا درباره مساله اوکراین گفتوگو کند و در قطر و امارات و عربستان نیز درباره موضوع غزه رایزنی کند. بنابراین، سفر او به مسکو صرفا به خاطر پرونده ایران نیست، بلکه بیشتر به دلیل ضرورتهای مربوط به اوکراین است.
ثانیا محتوای مذاکرات در این مرحله فنی است و تخصص او عمدتا در حوزه فنی نیست. طبیعتا در مذاکرات فنی باید افرادی مانند مایکل آنتون، که اشراف فنی بیشتری دارند، حضور داشته باشند. بنابراین حتی اگر ایشان در این دور از رایزنیها حضور هم پیدا نمیکرد به هیچوجه به معنای کنار گذاشته شدن او از روند مذاکرات نیست. وظیفه او بیشتر مشخص کردن چارچوبهای کلی و دستور کار مذاکرات است. از آنجایی که هنوز مسائل فنی حل نشده و دستور کار نهایی مذاکرات تدوین نشده است، حضور او در این مرحله ضروری نبود.
پیشتر هم برخی مطرح کردهاند که ویتکاف گفته است فقط زمانی به مذاکرات بازخواهد گشت که گفتوگوها مستقیم باشد. این موضوع به نظر میرسد بیشتر جنبه رسانهای دارد. پیش از این هم بارها گفته شده بود مذاکرات مستقیم است، درحالی که طرف ایرانی همچنان بر غیرمستقیم بودن مذاکرات تاکید دارد. بنابراین این مباحث بیشتر در سطح رسانهها مطرح میشود و اهمیت عملی چندانی ندارد. از منظری دیگر در طرف ایران، آقای عراقچی به عنوان فرد با اختیار کامل در مذاکرات حضور دارد. ایشان اختیارات کامل را از شورای عالی امنیت ملی دریافت کرده و این به این دلیل است که بتوانند در کمترین زمان ممکن درخصوص پیشنهادات مطرحشده تصمیمگیری و به جمعبندی برسند.
علاوه بر این، آقای تختروانچی و آقای غریبآبادی به عنوان مذاکرهکنندگان اصلی در مذاکرات فنی حضور دارند. حضور شخص عراقچی هم به این دلیل است که ارتباطات مستقیم و سریع برقرار باشد و نیاز به مشورتهای مکرر با تهران که به دلیل محدودیتهای امنیتی ارتباطی زمانبر است به حداقل برسد. در مجموع، چه آقای ویتکاف در مذاکرات حاضر باشد یا نباشد، مسوولیت او صرفا هدایت کلی روند است و نقشی در مذاکرات فنی مستقیم ندارد.