نویسنده کتاب «آخرین شب دیکتاتور» بر اساس واقعیت تاریخی، داستان ساعتهای پایانی معمر قذافی را توصیف کرده است. ممکن است در آن خیال وجود داشته باشد اما این کتاب بر اساس اتفاق واقعی نوشته شده و داستان واقعی است.
به گزارش ایرنا، در این کتاب نویسنده از زاویه دید تازهای به ماجرا نگاه کرده و جای اینکه شورشهایی را که در لیبی اتفاق افتاده است توضیح بدهد، ساعتهای پایانی را از نگاه قذافی نوشته است. مسائلی که قذافی با خودش حرف میزند در مورد کارهایی که کرده از کودکی، زمانی که در ارتش بود و زمانی که به حکومت رسید تا زمان سقوط و داستان معروف که در فاضلاب میرود و شورشیان او را میکُشند. جذابیت این داستان بر این است که قذافی آن را روایت میکند.
یاسمینه خضرا در این اثر قدرتمند، به کاوش در ذهن آشفته دیکتاتوری میپردازد که در آستانه سقوط قرار گرفته است. توصیفات نمایشی نویسنده، خواننده را به اعماق روان قذافی میبرد؛ شخصیتی که میان توهم قدرت و وحشت از سرنگونی دست و پا میزند. این اثر فراتر از یک روایت تاریخی از سقوط یک رژیم است؛ کندوکاوی عمیق در سرشت انسانی که عمری را با قدرت مطلق گذرانده و اکنون با پایان محتوم خود روبهرو شده است. قذافی در پناهگاه مخفی خود، در حالی که حکومتش رو به فروپاشی است، به مرور خاطرات، جاهطلبیها و اشتباهات سرنوشتسازش میپردازد.
رمان «آخرین شب دیکتاتور» در سطح جهانی با استقبال چشمگیر منتقدان مواجه شده است. روزنامه گاردین آن را «احساسی، هوشمندانه و بینهایت سرگرمکننده» توصیف کرده، نیویورکر از آن به عنوان اثری «هیجانانگیز» یاد کرده و تایمز لیتریری ساپلمنت، خضرا را «داستانگویی چیرهدست در اوج قدرت» خوانده است.
این کتاب با عنوان The Dictator's Last Night در سال ۲۰۱۵ در ۲۱۱ صفحه توسط انتشارات کتاب گالیک منتشر شده است.
محمد مولیالسهول متولد ۱۰ ژانویه ۱۹۵۵ که با نام قلم یاسمینه خضراء شناخته می شود، یک نویسنده الجزایری است که به زبان فرانسوی می نویسد. مولیالسهول، افسر ارتش الجزایر، نام همسر خود را به عنوان نام مستعار برای جلوگیری از سانسور نظامی اتخاذ کرد. با وجود انتشار بسیاری از رمان های موفق در الجزایر، مولیالسهول تنها در سال ۲۰۰۱ هویت واقعی خود را پس از ترک ارتش و رفتن به فرانسه فاش کرد.
وی ارتش را به عنوان سرلشکر در سال ۲۰۰۰ ترک کرد. ناشناس ماندن تنها راه برای زنده ماندن وی و جلوگیری از سانسور در طول جنگ داخلی الجزایر بود. میتوان گفت تخصص این نویسنده واکاوی مشکلاتی است که در جهان عرب و اسلام وجود دارد.
نویسنده کتاب سالها است که در فرانسه زندگی میکند و تعداد قابل توجهی کتاب به زبان فرانسوی نوشته است. تعدادی از کتابهای خضراء از فرانسوی به انگلیسی ترجمه شده است، کتابهایی مانند «پرستوهای کابل» و «دِین شب به روز» به انگلیسی ترجمه شده است. کتابهای خضراء به بیش از ۴۰ زبان ترجمه و منتشر شده است با اینکه این نویسنده در ایران چندان شناخته شده نیست.
شب قبل از کودتای سیویکم اوت ۱۹۶۹ -وقتی افسرانم داشتند اقداماتِ عملیات تهاجمی در زمان غیاب شاه ادریس را، که برای درمان پزشکی به خارج رفته بود تکمیل میکردند - من در اتاقم بودم و حسابی استرس داشتم. ونگوگ آنجا بود، در قابی طلاکاری شده و کاملا مرا تحت نظر داشت. در تختم اینپلو و آنپهلو میشدم. بالشی روی سرم گذاشتم. بیفایده بود. روح دست از سرم برنمیداشت. وقتی تلفن روی میز کنارم زنگ خورد، نقاش از بومش بیرون پرید خودش را رویم انداخت. اورکت سبزش پر از شبپره بود.
با فریاد بیدار شدم، خیس عرق بودم. صدای آنطرف خط گفت: «ماموریت انجام شد! ولیعهد بدون مقاومت کنارهگیری کرد. شاه حالا متوجه شده که به نفعش نیست به کشور برگردد.» بامداد با سربازانم ایستگاه رادیویی بنغازی را تحت کنترل درآوردیم تا به مردم اعلام کنیم که رژیم سلطنتی نالایقی که خون ملت را مکیده بود، نابود شده و جمهوری عربی لیبی متولد شده است.
چند ماه بعد، تحت تاثیر خواستههای مردمم، به کودتای دیگری فکر کردم که باعث میشد در صحنهی بینالملل دیده شوم. میان اخراج کامل ارتش انگلیس از کشور یا پسگرفتنِ پایگاه هوایی ویلاس از امریکاییها دودل بودم... یک شب ونگوگ برای ترساندن در خواب بازگشت و صبح، با وجود تردیدهای منطقی مشاورانم، تصمیمم را گرفتم؛ دیگر هیچ صلیبی در سرزمینهای مقدس عمر مختار نخواهد بود.
در اوت ۱۹۷۵ دوباره این ونگوگ بود که با خشونتی غیر معمول در خوابم ظاهر شد تا درباره توطئهی خیانت دو دوست نزدیکم، بشیر الصغیر هوادی و عمر المحیشی به من هشدار دهد. به نحوی جلوی کودتا را گرفتم و با پاکسازی شورای فرماندهی انقلاب ماجرا را کاملاً فیصله دادم.
اغلب به این فکر میکنم که آیا کتاب سبز من و رنگی که برای پرچم کشور لیبی انتخاب کردهام، الهام گرفته از رنگ سبزِ اورکت ونگوگ است؟ (صفحه ۵۶ و ۵۷)
«آخرین شب دیکتاتور» نوشته یاسمینه خضراء و ترجمه زینب کاظمخواه، در قطع رقعی، جلد شومیز، کاغذ بالکی، در ۱۶۰ صفحه، با شمارگان ۵۰۰ نسخه توسط انتشارات وزن دنیا در سال ۱۴۰۴ منتشر شد.