کشف گل آقا در ساختمان نخست‌وزیری!

عصر ایران سه شنبه 09 اردیبهشت 1404 - 11:21
روزی روزگاری، یکی بود، یکی نبود، یک «مجلّه توفیق»ی بود و یک «گردن شکسته»ای که بعد فهمیدم اسم مستعارش(!) کیومرث صابری است. تومنی صنّار نه، صد دینار، اخلاقش با تو فرق می‌کرد. طنز می‌نوشت به این هوا! و آدم‌ها را می‌خنداند به این اندازه! تو چه جور تشابه اسمی‌یی با او داری که به قول عوام‌النّاس، ذرّه‌ای به او نکشیده‌ای؟ گفت: گفتی آن خدابیامرز، کی‌ها را می‌خنداند؟ گفتم: «گفتم آدم‌ها را».

جلال رفیع 
 روزنامه اطلاعات*

 «سعید گلاب» شهید شد. درهمان اوایل دهه شصت. او سوِّمین فصل وصل بود. فصل پیوند میان من و کیومرث صابری. سال ۵۸ با سعید در تحریریه کیهان بودیم. همان سالی بود که طوق رحمت سردبیری و یوغ زحمت خردبیری(!) را همکاران قدیم و جدید تحریریه و مدیر مؤسسه و انجمن اسلامی با همۀ اختلافات قبلی، متفق الرأی گلوبند و گردن‌آویز بنده فرموده بودند.

ذکرخیر صابری را (که هنوز گل‌آقا نشده بود) معمولاً از زبان سعید می‌شنیدم. او و همسرش پیش از انقلاب شاگردان کلاس صابری بودند. و نیز «جهانشاه ناصر»؛ که او نیز همکلاسی قدیمی و صمیمی سعید و دوست همکار و غمخوار ما در تحریریه کیهان بود و در آن فضای پنجاه و هشتی که هنوز پنجاه و هفتی بلکه غلیظ‌تر از آن هم بود، به هیچ وجه نمی‌شد این رفیق فاضل و فرهیخته را «جهانشاه خائن!» صدا نزد. چنان که البته بعداً به او گفتیم «جهانشاهِ عادل» !

هر سه (سعید و همسرش و جهانشاه) گاه و بیگاه از کلاس درس کیومرث صابری سخن می‌گفتند و او را استاد ممتاز و متمایز ادبیات خویش می‌خواندند. این بیت را مطایبتاً برای سعید گلاب می‌خواندم:

چون که گل رفت و گلستان شد خراب

بوی گل را از که جوییـم؟ از گـلاب! 

 ـ امّا سعید! گل هست، گلستان هم هست، باغش آباد باد؛ ولی همچنان «بوی گل را از که جوییم؟ از گلاب»!

و حالا ـ یعنی حدود چهل و شش سال بعد ـ چطور؟... حالا دیگر نه گل مانده است و نه گلاب. نه سعید و نه گل‌آقا. هر دو، دوست غریب ماندۀ خود را تنها گذاشته‌اند و رفته‌اند. همان موقع سعید می‌گفت: کیومرث صابری بود که در سال‌های دور و نزدیک، مثل یک روحانی پارسا و انقلابی در ذهن من و همسرم تأثیر گذاشت و هر دوی ما را با شریعتی و انقلاب و اسلام مسؤول و مبارز آشنا و آشناتر کرد. و من در پاسخ شوخی می‌کردم: «به اسمش نمی‌آمد که مبلّغ اسلام باشد. حجت‌الاسلام کیومرث با هم ترکیب شدنی به نظر نمی‌آید!»

... سال ۵۹ شد. و باز همان طوق طلای تحریریه کیهان، این بار در تحریریه اطلاعات، حمایل و حوالۀ من شد و بدین ترتیب روزگار را می‌گذراندم تا این که روزی برای حضور در مصاحبه ای به ساختمان نخست‌وزیری دعوت شدم. 

آن روزها هر محفل و مجلسی به جدل و جدالی ختم می‌شد و هنوز جلسه به خلسه تبدیل نشده بود. 

نمی‌دانم دقیقاً چه تاریخی بود؟ مشاور مطبوعاتی و فرهنگی نخست‌وزیر (محمدعلی رجایی) از سران و سردبیران روزنامه‌ها دعوت کرده بود و نمی‌دانستم کیست؟ در این جلسه، «مشاور» را خیلی خشک و خشن و خشمگین یا شاید باید بگویم خیلی جدّی و جدلی و جالب، و سختکوش و سختگوی و سختگیر، و بی‌هیچ نشانه‌ای از روحیۀ طنزآمیز بعدی و قبلی‌اش دیدار کردم. از نحوۀ انعکاس و انتشار بعضی از اخبار و مطالب نخست‌وزیر و نخست‌وزیری در برخی از روزنامه‌ها گله‌مند بود و انتقاد می‌کرد و توضیحات را توجیهات می‌خواند و مستحقّ توبیخات(!) می‌دانست.

جلسۀ عمومی که به جلسۀ خصوصی تبدیل شد، به نمایندگی از مطبوعات کشور(!) گله کردم. گفت با روزنامه اطلاعاتی؟ گفتم روزنامه با من است! گفت «سخن روز» را می‌خوانم، اهل طنز هم که هستی. و بعد اضافه کرد:«این مطبوعاتی‌ها را من می‌شناسم، خیلی کار کشته‌اند. البته مخفی نماناد که من خودم هم مطبوعاتی بوده‌ام و هستم. لازم می‌دانستم که حال بعضی‌ها را بگیرم. فکر نکنند فقط خودشان حالگیرند!» گفتم بعضی‌هاشان که فالگیرند بابا! گفت: گفتی! (البته صابری، واژه کارکشته را به جای واژه دیگری به کار می برد، که بماند!)

گفتم: گفتی که خودت هم مطبوعاتی بوده‌ای. حالا بشنو: روزی روزگاری، یکی بود، یکی نبود، یک «مجلّه توفیق»ی بود و یک «گردن شکسته»ای که بعد فهمیدم اسم مستعارش(!) کیومرث صابری است. تومنی صنّار نه، صد دینار، اخلاقش با تو فرق می‌کرد. طنز می‌نوشت به این هوا! و آدم‌ها را می‌خنداند به این اندازه! تو چه جور تشابه اسمی‌یی با او داری که به قول عوام‌النّاس، ذرّه‌ای به او نکشیده‌ای؟ گفت: گفتی آن خدابیامرز، کی‌ها را می‌خنداند؟ گفتم: «گفتم آدم‌ها را». گفت: شنیدی؟!

و چنین شد که آن روز اسم من هم در فهرست کاشف‌های معتبر و معروف قرار گرفت. «صابری توفیق» را کشف کرده بودم. گفت البته حساب «روزنامه اطلاعات» جداست، امّا من اساساً ضدمطبوعات نیستم تا چه رسد به این که «ضد اطلاعات» باشم.

... یادش به خیر آن روز که مصاحبه و مصاحبت من و او ساعت‌ها طول کشید. گفتم: صابری، امروز خلسه شد، نه جلسه. گفت: برعکس، جلسه عیناً همین بود که من و تو با هم داشتیم. در همین جلسه بود که صابری هم کشف کرد. جلسه، «جلسه مکاشفه» شد! او هم کشف کرد که «جلال» در فاصلۀ کلاس ششم دبستان تمدن و دبیرستان رازی تربت حیدریه، دفتر جیبی کوچکی داشته و (و هنوز هم دارد) که صورت هزینه‌های جاری هر روزه همراه با برداشت‌هایی از حساب ذخیرۀ ارزی‌اش(!) را در آن ثبت و ضبط می‌کرده‌ و از جمله در سال ۴۶ ـ ۴۵ نوشته است: «بابت توفیق و گردن‌شکسته پنج ریال»!

همچنین کشف کرد که همین نامبردۀ شیرخام خورده نیز مدّت‌ها بعد در سال ۵۵ ـ۵۴ گذار پوستش به دبّاغخانۀ کمیته و اوین هم افتاده و در بند دوم محبس اوین، چندی با دوست قبلی و مدیر فعلی صابری، یعنی رجایی زندانی شدۀ ۵۴ و نخست‌وزیر شدۀ ۵۹ و شهید شدۀ ۶۰ همبند و همبزم و به زبان طلبگی «هم مباحثه» بوده است.

یعنی این دو نفر «کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی» را و «بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک تقی شهرام» را به وادی بحث و فحص کشانده بودند!

ـ عجب سرگذشت و سرنوشتی داشته‌ای «کَلعلی» جان! 

ـ آقای رجایی را سه بار دیگر هم دیده‌ا م کربلایی کیومرث! ... پیچ شمیران در  عاشورای ۵۷ و درست در همان نقطۀ موعود ، دفتر مدیرمؤسسه کیهان در سال ۵۸ و نیز در تالار رودکی (وحدت) خیابان حافظ(وحدت اسلامی) در سالگرد پیروزی انقلاب. تجدید دیدار بود و احوالپرسی. ولی صابری جان! می دانی که امثال او  پیشتاز بودند و امثال من فقط کودک نوآموز دست و پا شکسته‌ای بیش نبودیم که در پس و پشت قافله‌های غافل می‌دویدیم و نمی‌دویدیم.

الآن هم خوش دارم فقط برای تو خصوصی بخوانم آنچه را در دهه چهل با صدای گرم و گیرای «محبّ الاسلام» در شب‌های ماه مبارک رمضان در «زمستانی» مسجد جامع‌ تربت حیدریه، شنیده بودم. تا بدانیم که یار در خانۀ خدا و مردم است، نه در خانۀ تیمی و یتیمی! 

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم 

 از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم

 جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

ما تشنـه‌لبان بـر لب دریـای تحیّـر 

 آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم 

... وای. بی‌پروا و بی‌ملاحظۀ «پروتکل» زده بودم زیر آواز! و صابری لبخند بر لب و اشک در چشم، به من می‌نگریست. مات و مبهوت و با اشکخند! 

ـ بد نبود. این هم ذکر مصیبت معمول و گریز به صحرای کربلای رایج پایان مجلس!

* ضمیمه ادب و هنر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.