عصرایران ؛ الهام بهروزی - فستیوال کوچه همان شادی مسکوت مانده و ناشنیده مردمی است که هر بار از پس سوگ و غم بزرگی میخواهند در پناهش آرام گیرند اما انگار شادی، شوری محکوم مانده است که هرگز نباید جاری شود. این در حالی است که کوچه در پهنه خود فقط راوی صلح و همدلی و مداراست آن هم در عصری که آدمها در پشت دنیای شیشهای گوشیهای هوشمند خود محبتها و مهربانیشان را قاب گرفتهاند.
کوچه فقط خواست روایتگر سلیقه ننه معصومه و دستپختِ خوشطعمش در کوچهای پر از گل و نقشونگار باشد یا دمساز تنهایی و زیبایی مغفولمانده خانههای اعیانی بافت در کوچههای فراموشی تاریخ باشد یا روای حرکات شگفت عموخدر در اوج سماع خیامی! یا روای همان کوچه حاجرئیس مشهور بندر باشد که پناهگاهی برای جوانان مشتاق گفتوگو و همزبانی شده... اینها چیز زیادی نبود که کوچه خواست که احسان یا ادریس عبدیپور برای بندر خسته اما پر از داستانشان خواستند!
آنها فقط خواستند چند روزی دوباره کوچه شهر پر از صلح باشد، پر از با هم بودنهای دلگرمکننده، پر از مهربانیهای بکر و روایتنشده، پر از تماشای خلیج فارس، پر از شنوندگان قصههای مردان و زنان صبور جنوب، پر از شعر و ساز و حرکت باشد... خواستنهایی که گردشگران و میهمانان را به دل فرهنگ و موسیقی جنوب میکشانند.
همان فرهنگی که ایران مجذوب آن شده است. بههر روی، با همه ایستادگیهای سلیقهایِ اندکی، «کوچه» مجوزهایش را از تهران گرفت و راهی چهارمین دوره خود شد. در این دوره، موسیقی نواحی و روایت ادبیات کلاسیک و تاریخ و فرهنگ عامه جنوب پشت سر هم چیده شدند تا مبادا گردشگری که برای دیدن سیمای فرهنگی بوشهر و جریانی موسیقیوار به این بندر صبورِ مقاومِ پر از ساز و آواز و داستانهای جادوییِ روان آمده، دلش از کاستیهایِ ناخواسته بگیرد و از آمدنش پیشمان شود!
اما با همه رنجها، روایتهای صمیمی احسان عبدیپور این بار هم همه را دلگرم شنیدن و ماندن کرد. «کماکان» و «حیدو» و «بلوچهای» هنرمند هم سازهایشان را کوک کردند و نواختند برای مردمی که خواهان هنرشان بودند؛ همه چیز خوب بود اما حادثهای به یکباره کام کوچه و ایران را تلخ کرد، مرگ تعدادی از هموطنانمان در پی انفجار مهیب اسکله شهیده رجایی بندرعباس...
کوچه سوگوار شد و شب شروهای به راه انداخت پر از سوز و گداز با همنوایی دمامهای بیقرار و بوقهای سوگوار. نواخت به یاد جانباختگان یک لقمه نان حلال در این روزگار سخت. عجیب آنجا بود که میهمانان هم همدرد شدند و برای غم بزرگ هرمزگان خاموش و مضطرب عزاداری کردند.
کوچه، صدای شادی مردم است!
این در حالی بود که بسیاری از آنها برای نخستین بار بود که سوز شروه را میشنیدند، بیش از این در غوغای خیامی غور کرده بودند و به همین بهانه دوباره عازم این بندر هنرساز شده بودند. یکی از آنها در این باره به خبرنگار عصر ایران گفت: هر چند احسان عبدیپور میگفت که «مگر جنوب چه دارد غیر از اندوه و رقص، از غم زیاد است که میرقصیم...» اما من همیشه در خیالم به شوخی میگفتم: «احسان عبدیپور، بوشهر غم ندارد، خیامی دارد و نیانبان دارد!» اما با حضور در برنامه شب شروه، غم این شهر را دیدم، غم عجیبی است با همه سوزی که دارد اما باز هم یک جور غریبی با غم منِ مشهدی متفاوت است!
نگار که به همراه دو نفر از دوستان همدانشگاهی خود از مشهد برای تماشای فستیوال کوچه آمده، ادامه داد: فستیوال کوچه، صدای شادی ایران است. به عقیده من، مخالفت با این اتفاق یعنی مخالفت با شادی. متاسفانه برنامهها و سیاستهای فرهنگی در سالهای اخیر تنها برای سلیقه خاصی چیده شده بود که شادی در آن رنگی نداشت!
وی که در شب خداحافظی زودهنگام کوچه برای شب «داستان و جُستار» سروش صحت آمده بود، تاکید کرد: فستیوال کوچه با خداحافظی زودهنگام خود، انسانیت و همدردی خود را با غم مردمان داغدار هرمزگان ثابت کرد، نشان داد که ما اشتباه نکردیم! «کوچه از و برای مردم است»، بنابراین کوچه به دلیل مداراجویی و شادیسازیهای صمیمانهاش برای ما محبوب بود اما الان تنها محبوب نیست، بزرگ است.
بوشهریها و کوچهشان باید الگو مهماننوازی ایرانی شوند
نگار که برای نخستین بار به بوشهر سفر کرده، این بندر را شهر عجیبی توصیف کرد و گفت: در بوشهر هیچکس غریب نیست، همه انگار از خویشان یا آشنایان یا دوستان شما هستند. همه خونگرم و مهربان و بیش از همه مهماننوارند. از دید من، بوشهریها و کوچهشان باید الگو مهماننوازی ایرانی بشوند. اتفاقا در همین برنامه داستان، خود احسان عبدیپور گفت: «خوشحالم که متعلق به خوشانرژیترین نقطه ایران هستم که میتوانم دلامن در اینجا زندگی کنم.» به نکته خوبی اشاره کرد، بوشهر شهر آرام و امن و دامنگیری است.
وی، سروش صحت را فردی تاثیرگذار در جریان کتابخوانی کشور دانست و یادآور شد: از ویژگیهای برنامههای جانبی فستیوال کوچه، میتوانم به سادگی و بدون تکلف بودن آن اشاره کنم. برای مثال در همین شب داستان و جستار، آقای صحت برای ما داستانهایی را خواند که روایتی از زندگی خودش بودند و او بیپرده دلتنگیها، خشمها، امیدها و ناامیدیهایش را برای ما خواند یا احسان عبدیپور با همان زبان شیرین و لهجه جنوبیاش از حسرتش برای نماندن کنار مردی مضطرب گفت که از او خواسته بود دو دقیقه فقط کنارش بایستد! ببینید همه اینها یعنی روایت زندگی و ما به همان شکلی که هستیم و هر جایگاهی که داریم. بنابراین به عقیده من، کوچه روایت مردم و زندگی است، امیدوارم که کوچه پنجم با قدرت بیشتری دوباره به کوچههای بافت بوشهر برگردد که انصافا یکی از منحصربهفردترین مکانهای تاریخی ایران است.
نگار این دختر 30 ساله مشهدی، در میان تعریفهای شوقانگیزش از فرایند و محتوای کوچه، حرفهای بزرگی درباره این فسیتوال زد، مثل این که گفت «کوچه از و برای مردم است.» بیشک این حرف پیام بزرگی برای مسئولان و همان اندک مخالفانی دارد که تلاش کردند راه کوچه را مسدود کنند ولی کوچه با حمایت فرهنگشناسان، برقرار ماند و این بار قد کشید تا حریم تالار لیان تا حیاط مدرسهای که دارالفنون جنوب خوانده میشود تا کشتیای در خلیج فارس استوار! اما این قد کشیدن آنی نبود که گردشگران میخواستند؛ آنها دلتنگ همان کوچه سرپوشیده با پیرمردههای صمیمی و استکانهای کمر باریکِ لبریز از چاییهای لبسوز خارجی یا لیوانهای بلوری مالامال از شربت ویمتوی تَگَری بودند.
«کوچه حاج رئیس» مادر این فستیوال بود اما...
حسین که از مازندران راهی بوشهر شده بود، گفت: از کیفیت برنامهها راضی هستم اما فستیوال با همه خوب بودنش در این دوره، یک چیز کم داشت! روح نداشت! نه اینکه هنرمندان یا میهمانان برنامه ضعیف بودند نه هرگز، فقط به خاطر این بود که برنامه را از مادر خود جدا کرده بودند؛ «کوچه حاج رئیس» مادر این فستیوال بود اما عدهای با هر ضرب و زوری که داشتند بچه را از مادرش جدا کردند. بنابراین برای منی که سال گذشته برنامههای آن را در کوچه پس کوچههای بافت و در عمارتهای فوقالعاده زیبای آن به تماشا نشستم، تماشای این دوره آن، در کشتی یا حیاط مدرسه عاری از روح است.
وی از مسئولان خواست که دوباره روح را به فستیوال برگردانند و تاکید کرد: فستیوال کوچه، فستیوال شعورمندی است که همانقدر که شادی میسازد، با غم مردم غمگین میشود. همین پایان زودهنگام کوچه در حالی که تازه داشت اوج میگرفت، درس بزرگی به مخالفان و مسئولان داد و آن هم این بود که پشت همدیگر باشیم و در غم و شادی هم شریک شویم. این فستیوال نشان داد که اهل شعار نیست و اهل عمل است!
سودابه دختر شاد و پرهیاهو، دیگر میهمانی بود که برای دیدن «کوچه» به این بندر سفر کرده بود آن هم به همراه خواهر و پدر و مادرش آن همه راه از اصفهان کوبیده بودند تا بنشینند پای ترانهخوانی «حیدو» و داستانهای شیرین «صحت» و روایتهای جنوبیطور «عبدیپور». او که مشعوف برنامه شب داستان و جستار در شب وداع زودهنگام کوچه چهارم بود، گفت: من برنامههای متنوعی را تا الان در کیش و اصفهان و تهران رفتم و دیدم اما این فستیوال بدون اغراق یک چیز دیگر است. ببینید اینجا همه با احترام کنار هم مینشینند، شادی میکنند، اشک میریزند، میخندند، غصه میخورند... چیزی که در کمتر برنامهای میتوانید نظیر آن را درک کنید یا ببینید. فستیوال کوچه محتوایش را برای من و ما ساخته است و چقدر خوب هم میداند که چطور بسازد. در این فستیوال به همان اندازه که شادی است، غم هم وجود دارد.
وی با اشاره به شروهای که از سوی ناخدا علی ستوده، شروهخوان جنوبی بعد از داستانخوانی سروش صحت، خوانده شد، اشاره و تصریح کرد: این آواز را برای اولین بار میشنیدم. ابتدا به خاطر غم زیادی که در آن وجود داشت با آن ارتباط نگرفتم اما یکهو دیدم که صورتم خیس شده است که خیلی عجیب بود و حس کردم که چقدر این سوز داشت که منی که به راحتی تحت تاثیر چیزی قرار نمیگیرم، گریان کرد. بنابراین فستیوال خیلی زیرپوستی و بدون شوآف بخشی از موسیقی عزاداری و فرهنگ فولکلور جنوب را برای ما نمایان کرد و الان متوجه شدم که چرا میگویند عزاداری بوشهریها سوزناک است.
سودابه، از تعطیلی زودهنگام فستیوال ابراز دلتنگی کرد ولی معتقد است که بانیان این فستیوال دارای انسانیت و روح بزرگی هستند که در برابر مصیبتی که به هرمزگان وارد شد، احساس مسئولیت کردند و با تعطیل کردن شادی و برنامههای از پیش چیده خود، شریک غم آنها شدند.
او اما از نحوه رزرو بلیت فستیوال در این دوره سخت گله کرد و گفت: امیدوارم این نقیصه در دوره پنجم رفع شود چون برای تماشای اجرای حیدو بلیت نتوانستم از طریق سایت فستیوال تهیه کنم و مجبور شدم آن را از بازار سیاه در دیوار بخرم با هزینه بیشتری! خوشبختانه اما توانستم بلیت رایگان شب داستان و جستار را برای خودم و خانوادهام بگیرم. بنابراین یک پیشنهاد دارم با توجه به اینکه مشتاقان این برنامه بسیار هستند؛ ولی میشود با توسعهدادن مکان برگزاری اجراهای گروههای موسیقی مثل حیدو یا کماکان و... فضای بیشتری را برای مخاطبان در دوره بعدی در نظر گرفت تا دیگر چنین ماجراهایی برای من و امثال من پیش نیاید.
سودابه در خصوص مردم بوشهر هم گفت: به نظرم یکی از نقاط قوت فستیوال کوچه این است که از بوشهر برخاسته و در شهری برگزار میشود که مردم به معنای واقعی کلمه مهربان و مهماننوازند. در این چند روز ما هر چه دیدیم محبت بود و ادب و احترام. مردم اینجا مثل خود احسان عبدیپور خونگرم و زودجوش هستند.
فستیوال کوچه با سختی بسیار و گذر از هفت خوان بایدها و نبایدها توانست ایستگاه چهارم خود را ببیند و تازه داشت جان میگرفت که حادثه اسکله شهید رجایی بندر عباس اتفاق افتاد. به یکباره به زانو درآمد و غمین شد. غم همسایه کمرش را خم کرد، اما باید سریعتر خودش را جمع میکرد تا بتواند کمرخم شده هرمزگان را بگیرد. بنابراین تصمیمش را گرفت هرچند میدانست مشتاقان بسیاری دارد ولی اینجا وقتش بود که سوگواری کند. بنابراین در سومین شب به جز برنامه شب داستان و جستار، همه برنامههای موسیقایی خود را متوقف و در بیانیهای تعطیلی زودهنگامش را به احترام داغ همسایهاش اعلام کرد.
در این بیانیه با زبانی ساده نوشت: «جنوب خونهایه با یه نخلی وسطش، یه کُناری گوشهش، یه قایقِ کهنهای کُنجش. یه اتاقیش اهوازه، یکیش بوشهره، یه بزرگ و پهن و قشنگیش بندرعباسه. خونهای که یه چیشش گریهس، دیگه دست و نی و نای نداره. کوچه رو به شرق، رو به بندر، زانو بغل میگیره و از منتهیالیه شادی رو به نهایت غم سکوت میکنه. روزهای دلخوشی ایران رو چشم به راهیم.
از بوشهریا میخوایم سنگ تموم بذارن برای چند روز پیشرو. برای مهمونایی که تو شهر داریمشون و روی بوشهر موندن حساب کردن. بوشهریا! بیساز و شَپ و کِل، دل مهمونا خوش کنین. پلیس دمتگرم. آبروداری کردی سی ما. با دلِ خوشِ مردم کنار اومدی. دم مخالفا گرم. خیلی گرم. دعوای داخل خونه رو به کوچه نکشیدین. شما هم قشنگیِ شهر مدارا هستین. قشنگیِ بوشهر قشنگ... دست خدا میسپاریمتون و رو به روزهایی که خالقش الرحمنالراحمینِ است دلخوش به قشنگی ایران، میریم سمت زندگیهامون. با دلتنگی خداحافظی میکنیم.»
"کافه حاج رئیس" در بافت قدیم بوشهر در سال های گذشته میزبان "فستیوال کوچه" بود