به گزارش مشرق،کانال تلگرامی مطالعات اروپا و بریتانیا در مطلبی با عنوان از دست رفتن آرارات؛ فصلی فراموششده در تاریخ سرزمینی ایران نوشت:
جدایی کوه آرارات از خاک ایران و الحاق آن به ترکیه در دوران حکومت رضاشاه پهلوی (۱۳۲۰–۱۳۰۴) یکی از رویدادهای کمتر مورد توجه اما از نظر نمادین مهم در تاریخ معاصر سرزمینی ایران به شمار میرود. اگرچه این اتفاق در سایه تحولات ژئوپولیتیکی بزرگتر آن دوران قرار گرفته، اما بازتابدهنده پیچیدگیهای دیپلماسی منطقهای، فشار قدرتهای خارجی و سیاستسازی درونی دولت نوپای ایران است که در ترسیم مرزهای مدرن کشور نقش داشته است.
زمینه تاریخی و ژئوپولیتیکی
کوه آرارات، که در جغرافیای تاریخی ایران بهعنوان بخشی از سرزمینهای تحت نفوذ ایران و بهویژه نواحی چالدران و سلماس شناخته میشد، در مجاورت مرزهای کنونی ایران، ترکیه و ارمنستان قرار دارد. اهمیت آن صرفاً جغرافیایی نیست؛ بلکه از لحاظ فرهنگی و اسطورهای نیز جایگاه ویژهای دارد و در باورهای ادیان ابراهیمی، محل فرود کشتی نوح دانسته میشود. تا اوایل قرن بیستم، نقشهها و اسناد مختلف بخشهایی از این منطقه را متعلق به ایران یا تحت نفوذ ایران ثبت کرده بودند.
پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی در پی جنگ جهانی اول و انعقاد عهدنامه سور (۱۹۲۰)، ترکیه وارد مرحله دگرگونی بنیادینی تحت رهبری مصطفی کمال آتاتورک شد. همزمان، ایران نیز تحت رهبری رضاشاه در مسیر نوسازی، تمرکز قدرت، اصلاحات نظامی و تثبیت حاکمیت ملی گام برمیداشت. با این حال، ایران از منظر دیپلماتیک در موضع ضعف قرار داشت: بین منافع بریتانیا و شوروی گرفتار شده بود، از نظر اقتصادی ناتوان بود و برای کسب به رسمیتشناسی و سرمایهگذاری خارجی، به غرب نیاز داشت.
روند و مفاد معاهده
از دست رفتن نهایی کوه آرارات، در قالب مجموعهای از مذاکرات مرزی میان ایران و جمهوری نوپای ترکیه اتفاق افتاد. در سال ۱۳۱۱ خورشیدی (۱۹۳۲ میلادی)، ایران و ترکیه "معاهده تهران" را امضا کردند که به موجب آن، بخشهای مورد مناقشه از جمله ناحیه آرارات رسماً به ترکیه واگذار شد. این توافق حاصل مذاکرات برابر و متوازن نبود؛ بلکه بازتابی از نابرابری قدرت و موقعیت شکننده ایران در آن دوران بود.
تمایل ایران به امضای این معاهده بدون مقاومت جدی، ناشی از عوامل مختلفی بود: تمایل به پرهیز از درگیری با ترکیه در حال ظهور، تمرکز رضاشاه بر تثبیت قدرت داخلی، و از همه مهمتر، فشار قدرتهای خارجی بهویژه بریتانیا و جامعه ملل برای حفظ ثبات منطقهای و جلوگیری از ورود شوروی به اختلافات مرزی.
در آن زمان، مخالفت جدی داخلی یا اعتراض عمومی چندانی صورت نگرفت؛ زیرا حکومت رضاشاه فضای آزاد سیاسی را سرکوب کرده بود و مطبوعات یا نهادهای مدنی توانایی نقد چنین تصمیمهایی را نداشتند. سکوت استراتژیک حکومت در برابر واگذاری سرزمینی بهویژه با بار نمادین کوهی چون آرارات، گویای الگوی تصمیمگیری تمرکزگرا و بیتوجه به افکار عمومی بود.
پیامدهای بلندمدت
الحاق کوه آرارات به ترکیه، پیامدهایی چندلایه برای ایران به همراه داشت. از نظر سیاسی، نشان داد که ایرانِ رضاشاهی، علیرغم تلاش برای نوسازی و اقتدار، در عرصه دیپلماسی منطقهای و حفظ تمامیت ارضی، توانمندی محدودی داشت. از نظر فرهنگی، این واقعه بخشی از هویت تاریخی و جغرافیایی ایران در شمالغرب را دستخوش فراموشی کرد؛ جایی که پیشتر پیوندهای دیرینه ایرانی، کردی و ارمنی وجود داشت و اکنون تحت سلطه ترکیه قرار گرفت.
از نظر ژئوپولیتیکی، این معاهده موضع ایران را در منطقه قفقاز و نواحی مرزی تضعیف کرد و استمرار روند واگذاری سرزمینی را—که از دوران قاجار و شکست در برابر روسیه آغاز شده بود—تثبیت نمود. در بلندمدت، این واقعه موجب جسارتبخشی به ترکیه در سیاستهای شرقی خود شد و به تثبیت مرزهای سخت در منطقهای انجامید که پیشتر دارای مرزهای باز و چندقومیتی بود.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.