به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا؛ ۱۰ اردیبهشت، «روز خلیج فارس»؛ روزی که باید با افتخار از این پهنه آبی یاد کنیم، اما آنچه امروز با آن روبهرو هستیم، نه افتخار است، نه سربلندی، بلکه مرثیهای است بر کالبد بیجان یکی از مهمترین و غنیترین زیستبومهای جهان. خلیج فارس دیگر زنده نیست. زخمیست؛ با بدنی پر از پلاستیک، نفت، فاضلاب و شورآب. سالهاست که نالههای این خلیج میان آمارها، گزارشها و شعارهای توسعهطلبانه دفن میشود. اگر امروز چیزی به نام «روز خلیج فارس» وجود دارد، باید آن را روز عزاداری برای آیندهای دانست.
پژوهشهای تازه نشان میدهد که میزان میکروپلاستیکها در آبهای خلیج فارس به سطحی بحرانی و پایدار رسیده: بیش از ۲۶ هزار ذره در هر کیلومتر مربع. این آمار، یعنی خلیجی پر از پلاستیکهایی که نه دیده میشوند، نه شنیده، اما وارد بدن ماهیان میشوند، به زنجیره غذایی انسان میرسند، و،مرگ را به سفرهها میآورند. اگر این تهدید را در کنار افزایش دمای آب و کاهش اکسیژن قرار دهیم، تصویری واضح از یک قتلعام زیستی به دست میآید که در آرامش کامل ادامه دارد.
نفت؛ ثروتِ خلیج فارس و همزمان نفرین آن.بیش از ۵۰ درصد آلودگی خلیج فارس منشأ نفتی دارد. شکستن لولهها، نشستهای نفتی، ساختوسازهای نفتی، سکوها، پالایشگاهها و پسابهای صنعتی، تمام آن چیزی است که این گنجینه آبی را به گورستان مرجانها و لاکپشتهای در حال انقراض تبدیل کرده. هر پنج گونه لاکپشت دریایی در سواحل این خلیج نیلگون در معرض نابودیاند. با اینحال، هر روز یک پروژه جدید در دل دریا کاشته میشود، بی آنکه کسی بپرسد: این توسعه، بهایش چیست؟ و برای چه کسی است؟
کشورهای حاشیه خلیج، به جای حفظ آب، آن را شورتر کردهاند. پساب آبشیرینکنها، مثل انفجارهای شیمیایی آهسته، با شورایی بیش از تحمل موجودات دریایی، به دل دریا ریخته میشود. نتیجه چیست؟ نابودی زیستگاهها، فرار ماهیها، و مرگ نرم گونههایی که به تغییرات شوری حساساند. تکنولوژیای که قرار بود بحران آب را حل کند، حالا خود به بحرانی تازه بدل شده.
کافیست به سواحل بوشهر یا جنوب هرمزگان سری بزنید؛ جایی برای شن و صدف نیست. همهجا پر از بطری، پلاستیک، تهسیگار و ظرفهای یکبار مصرف است. دریایی که زمانی نماد شکوه و حیات بود، اکنون به سطل زباله بزرگ منطقه تبدیل شده. چه کسی مسئول است؟ مردم؟ دولتها؟ نهادهای بینالمللی؟ پاسخ: همه.
بر اساس پیشبینیها، اگر روند فعلی ادامه یابد، تا پایان قرن، ۲۰ درصد گونههای بومی خلیج فارس منقرض میشوند. این فقط آمار نیست، یعنی انقراض زندگی، قطع چرخههای غذایی، سقوط اکوسیستم. هیچ توسعهای نمیتواند جای یک اکوسیستم ازبینرفته را بگیرد. نابودی زیستی یعنی نابودی اقتصاد ماهیگیری، گردشگری، و امنیت غذایی منطقه.
ورود بیرویه نیترات و فسفات از فاضلابها به دریا، رشد انفجاری جلبکها را به همراه داشته. بلوم جلبکی، پدیدهای که نور را از آب میگیرد و اکسیژن را میبلعد. موجودات دریایی خفه میشوند، پستانداران دریایی از غذا محروم میمانند، و با ورود این سموم به زنجیره غذایی، خطر تا سفره مردم میرسد.
در حالیکه خلیج فارس یک بحران مشترک دارد، هیچ برنامه واقعی و چندملیتی برای مهار آن وجود ندارد. نشستها، یادداشتتفاهمها و کمیتههای صوری، سالهاست بیثمر ماندهاند. ایران، امارات، عربستان، قطر، کویت و بحرین، هیچکدام حاضر نشدهاند دست از منافع کوتاهمدت بردارند. نتیجه؟ یک زیستبوم در حال فروپاشی، با هزینه ای بیشتر از هر جنگی.
چگونه میتوان به نام توسعه، یک دریا را خشک کرد؟ چگونه میشود به بهانه اشتغال، سکوت کرد در برابر زوال حیات؟ استحصال زمین از دریا، یعنی خشک کردن بستر دریا برای ساخت جزیره، هتل، اسکله و تجهیزات صنعتی. اما هیچکس نمیپرسد چه چیزی در ازای آن از دست میدهیم. یک اکوسیستم که دیگر تکرار نخواهد شد.
دیگر زمان شعار نیست. یا برای نجات خلیج فارس اقدام میکنیم، یا برای همیشه آن را از دست میدهیم. نمیتوان هم نفت استخراج کرد، هم تنوع زیستی داشت؛ هم زباله ریخت، هم ماهی صید کرد؛ هم شورآب ریخت، هم اکوسیستم سالم خواست. انتخاب با ماست. آینده یا فروپاشی.
برای نخستینبار، بیایید منابع را نه برای سودآوری فوری، بلکه برای بقای نسلها صرف کنیم. خلیج فارس هنوز میتواند زنده بماند، اگر ارادهای باشد. اما اگر امروز کاری نکنیم، فردا برای همیشه دیر شده است.آیا هنوز هم میخواهیم تنها نظارهگر مرگ یکی از کهنترین زیستبومهای جهان باشیم؟