در جریان سفر روز دوشنبه رییسجمهور به آذربایجان، دو کشور هفت توافقنامه جدید در حوزههای فرهنگی و رسانهای، اقتصادی و ترانزیتی و همچنین سیاسی به امضاء رساندند و دو طرف به ارتقای مناسبات ایران و آذربایجان به سطح راهبردی توافق کردند.
اشتراکات بیشمار مذهبی، فرهنگی و زبانی بین ایران و آذربایجان و همچنین منافع کلان مشترک دو کشور در توسعه خطوط انتقال انرژی و توسعه کریدورهای شرق- غرب و شمال-جنوب، روابط دو کشور را در آستانه توسعه به سطح راهبردی قرار داده است.
در همین رابطه رسانه نصر با اکبر اعلمی، سیاستمدار، تحلیلگر و نماینده اسبق ادوار ششم و هفتم مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی گفتوگو یی انجام داده که در ادامه می خوانید:
جناب آقای دکتر اعلمی، نگاه شما به عنوان تحلیگر سیاسی و نماینده اسبق تبریز درباره اهمیت سفر رئیسجمهور پزشکیان به باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان چیست؟
این سفر را نمیتوان تنها در چارچوب عرف دیپلماتیک ارزیابی کرد. پیام آن فراتر از پروتکلها بود؛ آقای پزشکیان نهتنها رئیسجمهور ایران بلکه "فرزند آذربایجان" است، انسانی که با بافت فرهنگی، زبانی و تاریخی منطقه آشناست. انتخاب باکو بهعنوان مقصد نخست، یعنی اولویت دادن به همسایگی، به رفع سوءتفاهمها و به احیای پیوندهایی که در یکی دو سال گذشته خدشهدار شده بود.
در همین یکی دو سال گذشته، روابط ایران و جمهوری آذربایجان پر فراز و نشیب بود. ارزیابی شما از دلایل تنشهای گذشته و چرایی گشایش امروز چیست؟
واقعیت این است که مجموعهای از بیاعتمادیهای تاریخی، سوءتفاهمهای رسانهای، مداخلات بازیگران ثالث و بیعملی دیپلماتیک، وضعیت را پیچیده کرده بود. گاهی طرفین، صدای دشمنان یکدیگر را بیش از صدای خود میشنیدند. اما اکنون، هر دو طرف به درک مشترکتری از منافع رسیدهاند. ایران متوجه شده که نمیتوان با قهر و بیتفاوتی، نفوذ خود را در قفقاز حفظ کرد. آذربایجان نیز دریافت که نزدیکی بیش از حد به برخی بازیگران، اگر به قیمت از دست دادن اعتماد تهران تمام شود، به زیان ثبات منطقه خواهد بود.
آقای پزشکیان در نشست خبری خود گفت: «در باکو احساس بیگانگی نمیکنم». این جمله در رسانههای آذربایجانی نیز بازتاب زیادی داشت. آیا این یک پیام سیاسی هم بود؟
کاملاً. این جمله شاید از نظر زبانی ساده باشد، اما از نظر سیاسی پرمعناست. در شرایطی که گاهی تلاشهایی برای القای گسست فرهنگی میان دو ملت صورت گرفته، شنیدن این جمله از زبان عالیترین مقام اجرایی ایران که خود اهل تبریز و از جامعه ترکزبان است، حامل پیامی روشن است: مرزها ما را جدا نکردهاند، سیاستها ممکن است فاصله ایجاد کنند، اما ریشهها و دلها بههم نزدیکاند.
به نظر شما این سفر صرفاً جنبه نمادین داشت یا توافقات عملی هم در پی داشته و آینده روابط دو کشور را دگرگون خواهد کرد؟
بخش نمادین سفر مهم بود، اما در کنار آن، گفتوگوهای بسیار دقیقی در حوزههایی مثل ترانزیت، تجارت، انرژی و همکاریهای مرزی انجام شد. همچنین پیام شفاهی رهبری ایران که از زبان رئیسجمهور منتقل شد، راه را برای بازسازی اعتماد سطح بالا باز کرد. این سفر، بستر سیاسی را فراهم کرد تا کمیسیونهای مشترک، اتاقهای بازرگانی و نهادهای مرزی دوباره فعال شوند. اگر این روند ادامه پیدا کند، میتوانیم شاهد پروژههای مشترک راهبردی باشیم، نهفقط حرفهای دیپلماتیک.
شما نقش کشورهای ثالث را در توازن منطقهای چگونه میبینید؟
قفقاز جنوبی از معدود مناطقی در دنیاست که بازیگران رقیب جهانی و منطقهای همزمان در آن حضور دارند. هر حرکت یک بازیگر، از سوی دیگران بهدقت رصد و پاسخ داده میشود. ایران تلاش میکند با ترکیه همکاری کند، اما همزمان نمیخواهد از تحرکات اسرائیل در مرزهایش غافل بماند. روابط با ارمنستان هم از دریچه ژئوپلیتیک دیده میشود، نه قومگرایی.
ایران باید در این شطرنج پیچیده، خود را از "واکنش" به سمت "ابتکار" حرکت دهد. این سفر نخستین حرکت ابتکاری در این مسیر بود.
آیا فکر میکنید این سفر آغاز فصل تازهای در روابط دو کشور است؟
اگر طرفین اراده سیاسی لازم را حفظ کنند، بله. اما نباید دچار خوشخیالی شد. بازسازی اعتماد، فرآیندی زمانبر است. مهم این است که در هر دو پایتخت، صداهایی که خواهان تقابل و دشمنیاند، به حاشیه بروند و صدای عقلانیت و همکاری غالب شود. آینده قفقاز جنوبی، نه با تقابل قومی و مذهبی، بلکه با اقتصاد، دیپلماسی و احترام متقابل ساخته خواهد شد.
نقش تبریز و استانهای آذربایجان را در توسعه مناسبات با جمهوری آذربایجان چه میدانید؟ به عبارت دیگر از ظرفیتهای فرامنطقهای تبریز در توسعه مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور با کشورهای منطقه چگونه باید بهره جست؟
پرسش بهجاییست. واقعیت این است که تبریز و کل منطقه آذربایجان، نهتنها از لحاظ جغرافیایی بلکه از منظر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی، حلقه اتصال طبیعی ایران با حوزه قفقاز و جهان ترک محسوب میشود. اگر قرار باشد مناسبات ایران با جمهوری آذربایجان به نقطهای باثبات، پایدار و سودمند برای هر دو طرف برسد، این مسیر باید از دل آذربایجان ایران عبور کند؛ نه صرفاً از پایتختها و مجاری رسمی.
نخست، از منظر فرهنگی و هویتی، مردم آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان ریشههای تاریخی و زبانی مشترکی دارند. این نزدیکی، سرمایهای نرم و گرانبها برای دیپلماسی فرهنگی ایران است. تقویت مراودات دانشگاهی، برگزاری جشنوارههای مشترک، تبادل رسانهای و استفاده از ظرفیتهای هنری، ادبی و ورزشی میتواند چهرهای انسانیتر و صمیمانهتر از ایران در ذهن افکار عمومی جمهوری آذربایجان ترسیم کند؛ چهرهای که در رقابت با تبلیغات و تحریکات قومی، توان ایستادگی داشته باشد.
دوم، از منظر اقتصادی، تبریز با سابقه صنعتی و بازرگانی قوی، و با برخورداری از زیرساختهایی نظیر منطقه آزاد ارس، میتواند به دروازه تجاری ایران با قفقاز تبدیل شود. ایجاد شهرکهای صنعتی مشترک، توسعه کریدورهای حملونقل شمالغرب و تقویت نقش اتاقهای بازرگانی منطقه، ابزارهایی عملی برای تحقق این هدفاند.
سوم، از منظر سیاسی و امنیتی، حضور نخبگان آذربایجانی در سطوح مدیریتی کشور، اگر با رویکردی ملی توأم باشد، میتواند نقش پل ارتباطی در کاهش تنشها و سوءتفاهمهای سیاسی ایفا کند. این نکتهای است که در ساختار تصمیمگیری کلان کشور باید بیش از پیش به آن توجه شود.
جمعبندی کنم: تبریز، اگر دیده شود، اگر جدی گرفته شود، اگر از حالت سمبلیک خارج شود، میتواند نقطه عزیمت سیاست خارجی نوین ایران در قفقاز باشد؛ سیاستی که هم منافع ملی را تأمین میکند، هم مانع واگراییهای داخلی میشود. ما نباید از تبریز فقط در سطح نمادین استفاده کنیم، بلکه باید آن را کنشگر فعال سیاست منطقهای ایران بدانیم.
خیلی ممنونم از پاسخهای صریح تان؛ اما آخرین سوال در مورد نقش رسانههاست، درباره نقشی که رسانهها برای تثبیت و سرعت بخشیدن به روند ارتقای مناسبات ایران و آذربایجان به سطح راهبردی میتوانند ایفا کنند توضیح دهید؛ کار ویژه رسانهها در این خصوص چه میتواند باشد؟
سؤال بسیار بجا و دقیقیست و اتفاقاً یکی از خلأهای اصلی ما همینجاست. متأسفانه در سالهای اخیر، میدان رسانهای روابط ایران و جمهوری آذربایجان به ویژه در مرکز و در میان برخی نشریات خاص، بیشتر در اشغال تنشسازی، سوءتفاهمافکنی، روایتسازی مغرضانه یا سکوت بوده تا بسترسازی برای همگرایی و منافع مشترک.
کارویژه رسانهها در این حوزه را میتوان در سه سطح تعریف کرد:
۱. روایتسازی واقعبینانه و غیرسیاستزده: رسانهها باید بتوانند تصویر دقیق، غیرکاریکاتوری و غیرامنیتی از جمهوری آذربایجان به مخاطب ایرانی ارائه دهند؛ همینطور، تصویری متوازن و غیروابسته از ایران را به جامعه آنسوی ارس منتقل کنند. اگر رسانههای ما فقط در بزنگاههای بحرانی فعال شوند و آنهم با لحن تهدیدآمیز، طبعاً میدان را به رسانههای وابسته به صهیونیسم واگذار کردهایم.
۲. تقویت دیپلماسی عمومی از پایین به بالا: رسانهها میتوانند بستر ارتباط نخبگان فرهنگی، دانشگاهی و اقتصادی دو سوی مرز را فراهم کنند. برگزاری میزگردهای مشترک، گفتوگوهای زنده میان روزنامهنگاران، ترجمه متقابل مقالات و پوشش اخبار توسعهمحور، ابزارهایی هستند که میتوانند تصویر روابط را از خصومت و رقابت، به همکاری و همسرنوشتی تغییر دهند.
۳. بازدارندگی در برابر جنگ روانی و عملیات نفوذ: همانطور که در میدان نبرد نیاز به نیروی نظامی هوشیار است، در میدان رسانهای هم نیازمند روزنامهنگار و تحلیلگر آگاه و مسئول هستیم. رسانههای ما باید روایتهای مخرب علیه تمامیت ارضی، انسجام ملی و منافع مشترک منطقهای را شناسایی، افشا و خنثی کنند.
این کار البته نیازمند استقلال رسانهای و پرهیز از سانسورهای کور است.
در یک کلام، اگر رسانههای ما از جمله رسانههای فاخر تبریز، از حالت انفعالی و پروپاگاندا خارج شوند و به ابزارهای دیپلماسی عمومی و بازسازی اعتماد تبدیل شوند، آنگاه میتوان امیدوار بود که مناسبات ایران و جمهوری آذربایجان از روابطی شکننده و مقطعی، به رابطهای راهبردی، پایدار و مردمی ارتقا یابد.
آقای دکتر اعلمی، از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید و پاسخهایتان سپاسگزارم.